invent

/ˌɪnˈvent//ɪnˈvent/

معنی: ساختن، اختراع کردن، جعل کردن، تاسیس کردن، از خود در آوردن، ابداع کردن، از پیش خود ساختن، چاپ زدن
معانی دیگر: غباد کردن، نوآفرینی کردن، تازه آوری کردن، نو انگیزی کردن، دروغ بافی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: invents, inventing, invented
(1) تعریف: to think of, contrive, or create (something new).
مترادف: contrive, design, devise, formulate, mint
مشابه: ad-lib, coin, conceive, concoct, create, dream up, fabricate, fashion, hit upon, improvise, make, originate

- the man who invented the steam engine
[ترجمه گوگل] مردی که ماشین بخار را اختراع کرد
[ترجمه ترگمان] مردی که موتور بخار را اختراع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to think up or fabricate (something false or fictitious).
مترادف: concoct, cook up, fabricate, trump up
مشابه: contrive, devise, fable, hatch, hit on, manufacture

- She invented a plausible alibi.
[ترجمه دیبا] اون دختر یک عذر موجه اختراع شد
|
[ترجمه آنیسا] اون دختر یک عذر موجه اختراع کرده .
|
[ترجمه مانی] اون دختر یک عذر قابل قبول از خودش درآورد.
|
[ترجمه گوگل] او ابداع معقولی برای او اختراع کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه عذر موجه اختراع کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. invent what excuses you please!
هر بهانه ای را که دلت می خواهد اختراع کن !

2. to invent excuses
بهانه تراشیدن

3. I wish someone would invent an everlasting light bulb.
[ترجمه نن] ای کاش لامپ عادی دیگری اختراع میکرد
|
[ترجمه گوگل]کاش کسی یک لامپ ابدی اختراع می کرد
[ترجمه ترگمان]ای کاش یک نفر یک لامپ معمولی اختراع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Can't you invent a better excuse than that?
[ترجمه Hanieh] میتونی یه بهونه ی بهتر از اینو پیدا کنی؟
|
[ترجمه گمنام] نمی توانی بهانه ای بهتر از این پیدا کنی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید بهانه ای بهتر از این اختراع کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما نمی توانید یک بهانه بهتر از این اختراع کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I stood still, trying to invent a plausible excuse.
[ترجمه گوگل]من ساکت ایستادم و سعی کردم یک بهانه قابل قبول ابداع کنم
[ترجمه ترگمان]من بی حرکت ایستادم و سعی کردم بهانه ای قابل قبول برای خود اختراع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His father had helped invent a whole new way of doing business.
[ترجمه گوگل]پدرش به ابداع روشی کاملاً جدید برای تجارت کمک کرده بود
[ترجمه ترگمان]پدرش به اختراع یک راه جدید برای انجام کسب وکار کمک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But I didn't invent the story - everything I told you is true.
[ترجمه kosar] ولی من داستانو از خودم نبافتم همه چیزی که بهتون گفتم درست بود ( از خودم برای ترجمه ی روان )
|
[ترجمه mobina] ولی من داستان رو اختراع نکردم - هرچیزی که بهتون گفتم حقیقت داشت
|
[ترجمه گوگل]اما من داستان را اختراع نکردم - هر آنچه به شما گفتم درست است
[ترجمه ترگمان]اما من داستان رو اختراع نکردم - همه چیزهایی که بهت گفتم حقیقت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many children invent an imaginary friend.
[ترجمه ‌ R_m] بسیاری از کودکان یک دست خیالی اختراع می کنند.
|
[ترجمه Melika] بیشتر کودکان یه دوست خیالی جعل می کنند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان یک دوست خیالی اختراع می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان یک دوست خیالی را اختراع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had been almost ready to invent some pretext for a foray to the northward.
[ترجمه گوگل]من تقریباً آماده بودم تا بهانه ای برای حمله به شمال اختراع کنم
[ترجمه ترگمان]من تقریبا آماده شده بودم که بهانه ای برای تاخت و تاز به شمال اختراع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Parasites invent new keys; hosts change the locks.
[ترجمه گوگل]انگل ها کلیدهای جدیدی اختراع می کنند هاست ها قفل ها را عوض می کنند
[ترجمه ترگمان]Parasites کلیدهای جدیدی اختراع می کنند؛ میزبان ها قفل ها را تغییر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So why was she tempted to invent such an extreme ending?
[ترجمه گوگل]پس چرا او وسوسه شد که چنین پایان افراطی اختراع کند؟
[ترجمه ترگمان]پس چرا وسوسه شده بود چنین پایانی فوق العاده را اختراع کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jazzy grooves and top-class rapping; this helped invent trip-hop and all manner of other dubious things.
[ترجمه گوگل]شیارهای جازی و رپ درجه یک؛ این به ابداع تریپ هاپ و همه چیزهای مشکوک دیگر کمک کرد
[ترجمه ترگمان]شیارهای Jazzy و رپ رده بالای؛ این به اختراع سفر - هاپ و همه انواع چیزهای مشکوک دیگر کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can also invent little games, such as kicking a ball in a bucket or bowl of water.
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید بازی های کوچکی را اختراع کنید، مانند لگد زدن به توپ در یک سطل یا کاسه آب
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانید بازی های کوچک مثل ضربه زدن به توپ در یک سطل و یا یک کاسه آب را اختراع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Young people are fitter to invent than to judge; fitter for execution than for counsel; and more fit for new projects than for settled business. Francis Bacon
[ترجمه گوگل]جوانان برای اختراع بهتر از قضاوت هستند برای اعدام مناسب تر از وکیل و برای پروژه های جدید مناسب تر از کسب و کار مستقر است فرانسیس بیکن
[ترجمه ترگمان]جوانان بهتر از آن هستند که داوری کنند؛ برای اجرای کار مناسب تر از مشاوره؛ و برای پروژه های جدید مناسب تر از کسب و کارشان مناسب تر است فرانسیس بیکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

اختراع کردن (فعل)
devise, mint, compass, invent, concoct

جعل کردن (فعل)
forge, feign, counterfeit, make up, mint, manufacture, invent, concoct, dream up

تاسیس کردن (فعل)
make, establish, institute, found, invent, constitute

از خود در آوردن (فعل)
invent, dream up, excogitate, fabricate

ابداع کردن (فعل)
invent, excogitate, mastermind

از پیش خود ساختن (فعل)
invent

چاپ زدن (فعل)
invent

تخصصی

[ریاضیات] ابداع کردن، اختراع کردن، جعل کردن

انگلیسی به انگلیسی

• originate, create, design; fabricate, concoct
if you invent something, you are the first person to think of it or make it.
if you invent a story or excuse, you try to persuade people that it is true when it is not.

پیشنهاد کاربران

اِخْتِراعیدن [برامده از اختراع، و ـیدن]
چاخانیدن [چاخان و ـیدن] و دروغْبافتن [دروغ و بافتن]
منابع• https://fa.wiktionary.org/wiki/invent
اختراع کردن . از پیش خود ساختن، ساختن، جعل کردن، چاپ زدن، تاسیس کردن، علوم مهندسی: اختراع کردن، قانون فقه: اختراع کردن
اختراع کردن
To make something new
invent: اختراع کردن
حقوق:
Invent:تغییر
Invent
ساختن ، اختراع کردن ، ابداع کردن
اختراع کردن ، ابداع کردن
ابداع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : invent
✅️ اسم ( noun ) : invention / inventor / inventiveness
✅️ صفت ( adjective ) : inventive
✅️ قید ( adverb ) : inventively
تعریف: to think up or fabricate ( something false or fictitious ) . 👍🏼
Number:شماره
Invent=ابداع کردن
🔴Example🔴
She invent a ice cream factory🔎
He invented ice cream cone🔎
who makes some things for the first time?
we should say he or she invents it . . . . . for example Razi invented alcohol.
invent ( verb ) = fabricate ( verb )
به معناهای: ابداع کردن، از خود ساختن، سر هم کردن، به هم بافتن، جعل کردن
Scammers after inventing old people : کلاهبردار ها بعد از شیره مالیدن سرِ مردم ( داستان سره هم کردن و گوش بری )
to create or make up ( something, such as a story ) in order to trick people

...
[مشاهده متن کامل]

■ She invented a clever excuse/story.
■ We found out that he had invented the stories he told us about his military service.

اختراع کردن
? What do we say about math, they discovered it or invented it
سرهم کردن
مثلا دروغی را سرهم کردن
معادل درست ترش میشه*اولین چیز را خلق کردن/فکر کردن هستش
این معنی انگلیسی لش ساده تر و واضح تر هست.
*to make or think something for the first. *
معنی اینطوریش ساده تر و واضح تر هست.
*to make or think of something for the first*
اختراع ، ابداع.
Invent:Make or think of something for the first time.
To make something for. . . .
structure
construction
concoct
innovation
اختراع کردن ، ابداع کردن
Alexander Graham Bell invented the telephone in 1876
🎮🎮🎮

جمله : Nancy Johnson invented the firs ice cream churn
اختراع کردن
When someone invent something , he or she makes it for the first time
کانون زبان ایران __ ترم Reach 1
To make or think of something the first time:who in vent the bicycle
اختراع کردن. ساختن
اختراع کردن - ساختن یا درست کردن چیزی برای اولین بار
نو اوری کسی که برای اولین بار اون رو درست کرده

ساختن، درست کردن، اختراع کردن، شکل دادن
Edison was the one who invented electricity from centuries ago
To make or think of something new
ساختن
ابداع کردن، بوجود آوردن ، ساختن
اختراع کردن
When a sientist or a person make somthing for the first time we can say he or she invent that
For example Galileh invent the telescope
ساختن یک چیزی ویا اختراع کردن

Make a new thing
when someone invent something, he or she makes it for the first time
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس