invalid

/ˈɪnvələd//ɪnˈvælɪd/

معنی: مریض، فالج، ناتوان، بی اعتبار، علیل، پوچ، باطل، نامعتبر، علیل کردن، باطل کردن، ناتوان کردن
معانی دیگر: رنجور، زمینگیر، نزار، دردمند، انگشتال، آکمند، توان کاسته، معلول، بیواره، وابسته به علیل ها، آدم آکمند، آدم رنجور، نزار کردن، توان کاسته کردن، زمین گیر کردن، بدون ارزش قانونی، vi : invalidate ناتوان کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is ill or disabled, esp. chronically.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having an illness or disability; sickly.
متضاد: hale, hearty

(2) تعریف: of, related to, or appropriate for an invalid.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: invalids, invaliding, invalided
• : تعریف: to cause to be ill or disabled; make invalid.
صفت ( adjective )
مشتقات: invalidly (adv.), invalidity (n.), invalidness (n.)
(1) تعریف: without legal or factual force or effect; not valid; void.
متضاد: effective, effectual, valid
مشابه: void

- His claim was rendered invalid by the court.
[ترجمه پویا شفیعی] ادعای او در دادگاه باطل اعلام شد.
|
[ترجمه تقوی نیا] ادعای وی در دادگاه رد شد
|
[ترجمه گوگل] ادعای او در دادگاه باطل شد
[ترجمه ترگمان] ادعای او در دادگاه نیز بیمار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without rational basis; incorrect; false.
متضاد: valid
مشابه: illogical, irrational

- the invalid premise of his argument
[ترجمه گوگل] فرض باطل استدلال او
[ترجمه ترگمان] دلیل قانع کننده ای برای استدلال او بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. invalid reasoning
استدلال باطل

2. an invalid home
خانه ی معلولین

3. he called france an economic invalid
او فرانسه را یک معلول اقتصادی نامید.

4. without your signature the document is invalid
بدون امضای شما سند ارزش قانونی ندارد.

5. he hired a nurse to take care of his invalid mother
او برای مراقبت از مادر رنجورش پرستار اجیر کرد.

6. A passport that is out of date is invalid.
[ترجمه گوگل]پاسپورتی که تاریخ گذشته باشد نامعتبر است
[ترجمه ترگمان]یک گذرنامه که خارج از تاریخ است نامعتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unless a check is signed, it is invalid.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که چک امضا نشده باشد، باطل است
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه چک امضا شود، نامعتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The invalid is very irritable, but we try to bear with him.
[ترجمه گوگل]معلول بسیار عصبانی است، اما ما سعی می کنیم او را تحمل کنیم
[ترجمه ترگمان]بیمار بسیار عصبانی است، اما ما سعی می کنیم او را تحمل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Margaret resides with her invalid mother in a London suburb.
[ترجمه گوگل]مارگارت با مادر معلولش در حومه لندن زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]مارگارت در یکی از حومه های لندن با مادر بیمارش زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. People with invalid papers are deported to another country.
[ترجمه گوگل]افراد دارای مدارک نامعتبر به کشور دیگری اخراج می شوند
[ترجمه ترگمان]افرادی که مدارک نامعتبر دارند به کشور دیگری فرستاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your action has rendered our contract invalid.
[ترجمه گوگل]اقدام شما قرارداد ما را بی اعتبار کرده است
[ترجمه ترگمان]عمل شما بیمار ما رو به هم زده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yesterday is an invalid cheque. Tomorrow is a promissory note and today is the only cash you have.
[ترجمه گوگل]دیروز یک چک بی اعتبار است فردا سفته است و امروز تنها پول نقدی است که دارید
[ترجمه ترگمان]دیروز یک چک نا معتبر است فردا قبض بدهی و امروز تنها پول نقد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This action would render the agreement invalid.
[ترجمه گوگل]این اقدام باعث بی اعتبار شدن توافق می شود
[ترجمه ترگمان]این عمل قرارداد را نامعتبر می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His invalid father is becoming a burden.
[ترجمه گوگل]پدر ناتوانش دارد سربار می شود
[ترجمه ترگمان]پدر علیل او در حال تبدیل شدن به یک مسئولیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm afraid your driving licence is invalid in Eastern Europe.
[ترجمه گوگل]می ترسم گواهینامه رانندگی شما در اروپای شرقی معتبر نباشد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه مجوز رانندگی شما در اروپای شرقی نامعتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The invalid found solace in music.
[ترجمه گوگل]باطل در موسیقی آرامش پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]بیمار در موسیقی آرامش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I can't sense the meaning of invalid in this sentence.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم معنای invalid را در این جمله درک کنم
[ترجمه ترگمان]معنی نامعتبر شدن این جمله را نمی توانم درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He has been an invalid all his life.
[ترجمه گوگل]او در تمام عمرش معلول بوده است
[ترجمه ترگمان]تمام عمر او علیل بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مریض (اسم)
sick, valetudinarian, invalid, patient

فالج (اسم)
invalid, paralytic

ناتوان (صفت)
weak, feeble, asthenic, unable, incapable, impotent, invalid, sickly, infirm

بی اعتبار (صفت)
bad, void, invalid, insecure

علیل (صفت)
sick, ill, valetudinarian, invalid, bedfast, bedrid, pimping, infirm, bedridden, valetudinary

پوچ (صفت)
absurd, futile, void, inoperative, null, empty, hollow, vain, trifling, vacuous, airy, aeriform, invalid, vaporous, frivolous, blank, inane, chaffy, unmeaning, nugatory

باطل (صفت)
futile, void, inoperative, null, vain, invalid

نامعتبر (صفت)
inoperative, invalid, unreliable, irresponsible

علیل کردن (فعل)
invalidate, invalid

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

ناتوان کردن (فعل)
invalidate, disable, debilitate, invalid, enervate, gruel

تخصصی

[کامپیوتر] بی اعتبار .
[ریاضیات] نادرست، غیرمجاز، ناکافی، ضعیف، نامعتبر

انگلیسی به انگلیسی

• cripple, bedridden person; something which is not valid
make sick, disable; become sick, become disabled; retire from service (due to a disability)
expired; disqualified; sick, ill; handicapped; of the handicapped, of sick people; feeble; illegal, incorrect, unknown to the program (computers)
an invalid is someone who is very ill or disabled and needs to be cared for by someone else.
if an argument, conclusion, or result is invalid, it is not correct.
if an official process, contract, or document is invalid, it is not legally acceptable.

پیشنهاد کاربران

نامعتبر، معلول
۱. بی اعتبار. نامعتبر. باطل ۲. ناموجه. بی اساس // ۱. معلول. علیل ۲. {مخصوص} معلولین / {از خدمت در ارتش} معاف کردن. مرخص کردن
مثال:
Unfortunately, the same habit led him to nearly kill himself on many occasions and the frequent poisonings left him an invalid for the last two decades of his life.
...
[مشاهده متن کامل]

متاسفانه {بر اثر} عادتی مشابه، نزدیک بود او خودش را در بسیاری از موقعیت ها به کشتن بدهد و مسمومیتهای مکرر او را در دو دهه پایانی زندگی اش معلول و علیل کرد.

به اِمِریکن در معنای ناتوان، از disabled استفاده میکنن که در بریتیش از این واژه ( یعنی invalid ) استفاده میشه.
invalid با استرس روی سیلاب نخست به معنای فلج ( paralyzed ) می باشد.
invalid اگر با استرس روی سیلاب دوم خوانده شود به معنای بی اعتبار و منسوخ می باشد.
در واقع، محل قرار دادن استرس، معنای کلمه را به کلی تغییر می دهد و کاربرد آن را عوض می کند. و این بر خلاف چیزی است که به عنوان تلفظ UK و US ذکر شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

با تشکر از سایت مفیدتان

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : invalidate
✅️ اسم ( noun ) : invalidity / invalidation
✅️ صفت ( adjective ) : invalid
✅️ قید ( adverb ) : invalidly
آدم ناتوان
فاقد اعتبار
a person made weak or disabled by illness or injury/ someone who is sick and unable to take care of himself or herself, especially for a long time
اسم/ معلول، کسی که بیمار است و نمی تواند از خود مراقبت کند، به خصوص برای مدت طولانی
...
[مشاهده متن کامل]

she spent the rest of her life as an invalid.
Is the invalid in bed?

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/invalid
1. غیرقانونی
2. مریض، ع لیل
بی مقدار . دون
بی اعتبار
بی ارزش
علیل . ناتوان
my invalid father can't walk
By this I mean communication and obedience like the telephone call of the last few years
Not this site and baseless low value
Invalid
منظور من از این ارتباط و اطاع رسانی مثل چند سال گذشته ارتباط تلفنی تماس هست
نه این سایت و بی اساس کم ارزش ( بی اعتبار )
اگر نقش صفت داشته باشد با تلفظ
/ɪnˈv�lɪd/ به معنای نامعتبر می باشد
و اگر نقش اسمی داشته باشد با تلفظ
/ˈɪnvələd/ به معنای ناتوان ، معلول می باشد .
نادرست
نامعتبر
بی اعتبار، نامعتبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس