فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: invades, invading, invaded
حالات: invades, invading, invaded
• (1) تعریف: to enter as an enemy, by force, in order to conquer or plunder.
• مترادف: assault, foray, raid, storm, strike
• مشابه: attack, overrun, overwhelm
• مترادف: assault, foray, raid, storm, strike
• مشابه: attack, overrun, overwhelm
- The Mongols invaded Europe in the thirteenth century.
[ترجمه ب گنج جو] قوم وحشی مغول در سده ی سیزده میلادی خاک اروپا را مورد تاخت و تاز قرار دادند.|
[ترجمه گوگل] مغولان در قرن سیزدهم به اروپا حمله کردند[ترجمه ترگمان] مغول ها در قرن سیزدهم به اروپا حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to intrude, encroach, or infringe upon; disturb or violate.
• مترادف: encroach upon, entrench upon, infringe upon, intrude on
• مشابه: breach, disturb, trespass upon, violate
• مترادف: encroach upon, entrench upon, infringe upon, intrude on
• مشابه: breach, disturb, trespass upon, violate
- The noisy newcomers have invaded our once peaceful neighborhood.
[ترجمه گوگل] تازه واردان پر سر و صدا به محله زمانی آرام ما حمله کرده اند
[ترجمه ترگمان] تازه واردان پر سر و صدا به همسایگی ما که زمانی آرام و آرام بود حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تازه واردان پر سر و صدا به همسایگی ما که زمانی آرام و آرام بود حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- By reading that letter, you have invaded my privacy.
[ترجمه گوگل] با خواندن آن نامه به حریم خصوصی من نفوذ کرده اید
[ترجمه ترگمان] با خواندن این نامه، شما به حریم خصوصی من تجاوز کردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با خواندن این نامه، شما به حریم خصوصی من تجاوز کردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to overrun, overspread, or penetrate, esp. harmfully.
• مترادف: descend upon, infest, overrun, overwhelm, swarm
• مشابه: engulf, flood, overspread, penetrate, permeate, pervade, swamp
• مترادف: descend upon, infest, overrun, overwhelm, swarm
• مشابه: engulf, flood, overspread, penetrate, permeate, pervade, swamp
- Mosquitos have invaded the camp.
[ترجمه گوگل] پشه ها به کمپ حمله کرده اند
[ترجمه ترگمان] Mosquitos به اردوگاه حمله کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] Mosquitos به اردوگاه حمله کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: invadable (adj.), invader (n.)
مشتقات: invadable (adj.), invader (n.)
• : تعریف: to enter a place as an invader or invaders.
• مترادف: attack, intrude
• مشابه: aggress, trespass
• مترادف: attack, intrude
• مشابه: aggress, trespass
- Soon after the enemy invaded, the central government fell.
[ترجمه گوگل] بلافاصله پس از حمله دشمن، دولت مرکزی سقوط کرد
[ترجمه ترگمان] اندکی پس از حمله دشمن، دولت مرکزی سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اندکی پس از حمله دشمن، دولت مرکزی سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید