intrust

/ɪnˈtrʌst//ɪnˈtrʌst/

معنی: واگذار کردن، سپردن، بامانت سپردن
معانی دیگر: رجوع شود به: entrust، امانت داده شده، سپرده شده (به کسی دیگر)

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: variant of entrust.

جمله های نمونه

1. I have bought several URL's through Intrust Domains and have always found the transactions to run smoothly and quickly.
[ترجمه گوگل]من چندین URL را از طریق دامنه های Intrust خریداری کرده ام و همیشه متوجه شده ام که تراکنش ها روان و سریع انجام می شوند
[ترجمه ترگمان]من چندین نشانی اینترنتی را از طریق Domains intrust خریده ام و همیشه تراکنش ها را به آرامی و به سرعت پیدا کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Thirdly, it makes a legal analysis about the parties' relationship, regarding that it has incarnated the accordance of various intrust forms.
[ترجمه گوگل]ثالثاً، به تحلیل حقوقی رابطه طرفین می پردازد، با توجه به اینکه مطابق اشکال مختلف امانت مجسم شده است
[ترجمه ترگمان]سوم اینکه، بررسی قانونی در مورد رابطه طرفین برقرار می کند، با توجه به اینکه این امر، مطابق با صورت های intrust مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He says the emergency legist lation legislation he proposes must be free of special intrust special-interest spending projects.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید قانون قانونگذاری اضطراری که او پیشنهاد می‌کند باید عاری از پروژه‌های مخارج با سود ویژه باشد
[ترجمه ترگمان]او می گوید که قانون اضطراری که در آن پیشنهاد می کند، باید از ارجاع خاصی به پروژه های مربوط به منافع خاص برخوردار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And you will only get the income from your grandmother's trust fund; the principal is held intrust for your children.
[ترجمه گوگل]و شما فقط درآمد را از صندوق امانی مادربزرگ خود دریافت خواهید کرد مدیر برای فرزندان شما امانت برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]و تنها درآمد حاصل از صندوق امانی را به دست خواهید آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ali brought the box to his master, who examined the weapons with a solicitude very natural to a man who is about to intrust his life to a little powder and shot.
[ترجمه گوگل]علی جعبه را نزد اربابش آورد و او با یک دلتنگی بسیار طبیعی به مردی که می‌خواهد جانش را کمی پودر کند، اسلحه‌ها را بررسی کرد و تیراندازی کرد
[ترجمه ترگمان]علی جعبه را نزد صاحبش آورد که با دلواپسی برای مردی که می خواهد زندگی خود را به یک باروت و باروت بسپارد برای او بسیار طبیعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Flexibility on pricing was impressive for this service. Reminds me of the old EF Hutton commercial When you speak Intrust listens. . .
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری در قیمت گذاری برای این سرویس چشمگیر بود من را به یاد تبلیغات قدیمی EF Hutton می اندازد وقتی صحبت می کنید Intrust گوش می دهد
[ترجمه ترگمان]انعطاف پذیری در قیمت گذاری برای این سرویس بسیار موثر بود وقتی که حرف گوش می کنه، من از the سابق زمین پیروی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I left my cat in trust with a neighbor while I went on holiday.
[ترجمه گوگل]من گربه ام را در امانت نزد همسایه ای که به تعطیلات رفته بودم گذاشتم
[ترجمه ترگمان]وقتی من به تعطیلات می رفتم گربه ام رو با یه همسایه تنها گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The British Library holds its collection in trust for the nation.
[ترجمه گوگل]کتابخانه بریتانیا مجموعه خود را در امانت برای ملت نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]کتابخانه بریتانیا مجموعه خود را از اعتماد به ملت حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The company was to be held in trust for Eddie until he came of age.
[ترجمه گوگل]قرار بود تا زمانی که ادی به سن بلوغ برسد، شرکت در امانت باقی بماند
[ترجمه ترگمان]شرکت در مورد ادی تا زمانی که به سن قانونی نرسیده بود، به او اعتماد داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His father put the money in trust for him until he was 2
[ترجمه گوگل]پدرش تا ۲ سالگی این پول را به امانت گذاشت
[ترجمه ترگمان]پدرش پول را به او داد تا زمانی که ۲ ساله شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She left money to her uncle to keep in trust for her children.
[ترجمه گوگل]او پولی را به عمویش گذاشت تا برای فرزندانش امانت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]پول را نزد عمویش گذاشت تا به فرزندانش اعتماد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The estate is left in trust with a bank.
[ترجمه گوگل]املاک در امانت نزد بانک باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]ملک در مورد اعتماد به بانک باقی میمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The money will be put in trust until she is 1
[ترجمه گوگل]این پول تا 1 سالگی به امانت سپرده می شود
[ترجمه ترگمان]این پول تا زمان ۱ سالگی به امانت سپرده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The proceeds will be held in trust for the children until they are eighteen.
[ترجمه گوگل]عواید حاصله تا سن هجده سالگی به امانت نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]این عواید در اعتماد به کودکان تا سن ۱۸ سالگی حفظ خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The money will be held in trust until she is 1
[ترجمه گوگل]این پول تا 1 سالگی در امانت نگه داشته می شود
[ترجمه ترگمان]این پول تا ۱ سالگی در اعتماد نگه داشته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The money is being held in trust for him until he is twenty-one.
[ترجمه گوگل]این پول تا بیست و یک سالگی در امانت نگه داشته می شود
[ترجمه ترگمان]این پول تا بیست و یک سالگی به او اعتماد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The knowledge which was held in trust by the Sechem was available to all.
[ترجمه گوگل]دانشی که توسط Sechem مورد اعتماد بود در دسترس همه بود
[ترجمه ترگمان]دانشی که با تراست در دسترس بود در دسترس همگان قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The property here was to be held in trust for his wife and her first son, Maximilian until he was 2
[ترجمه گوگل]ملک اینجا قرار بود تا 2 سالگی برای همسرش و اولین پسرش، ماکسیمیلیان، در امانت نگه داشته شود
[ترجمه ترگمان]ملک را باید به خاطر همسرش و اولین پسرش مو رل تا ۲ سالگی نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The estate had been held in trust by the second brother.
[ترجمه گوگل]املاک توسط برادر دوم در امانت بود
[ترجمه ترگمان]صاحب ملک به کمک برادر دوم سپرده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Article 25 concerned assets held in trust.
[ترجمه گوگل]ماده 25 مربوط به دارایی های نگهداری شده در امانت بود
[ترجمه ترگمان]ماده ۲۵ دارایی های مربوط به اعتماد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذار کردن (فعل)
abandon, surrender, concede, cede, assign, relegate, give, transfer, abdicate, admit, quitclaim, title, make over, remise, vest, entrust, intrust, give over, yield

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

بامانت سپردن (فعل)
bail, entrust, intrust

تخصصی

[حقوق] به صورت امانی

انگلیسی به انگلیسی

• give to for safekeeping; trust someone with a certain responsibility or duty (also entrust)
deposited, secure

پیشنهاد کاربران

The money will be held intrust for you until the job is done 🤨
Could you please hold my bag intust ?🙏
به امان خدا سپردن_ رها کردن
You have left your position in trust.

بپرس