intrusion

/ˌɪnˈtruːʒn̩//ɪnˈtruːʒn̩/

معنی: فضولی، دخول سرزده و بدون اجازه
معانی دیگر: پیش رانی، زورآوری، دخالت، چپانش، مزاحمت، تحمیل، سرزده آمدن، (زمین شناسی) گدازه رانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: intrusional (adj.)
(1) تعریف: the act of intruding, or the state of being intruded upon.
مشابه: invasion

- I apologize for the intrusion, but we need you downstairs.
[ترجمه پارس زاده] ببخشید سرزده وارد شدم، اما به کمک شما در طبقه پایین نیاز داریم.
|
[ترجمه گوگل] من بابت نفوذ عذرخواهی می کنم، اما ما به شما نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] معذرت می خوام که مزاحم شدم، ولی طبقه پایین بهت احتیاج داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I resent his intrusion into my affairs.
[ترجمه گوگل] من از دخالت او در امورم متنفرم
[ترجمه ترگمان] از دخالت او در کاره ای من ناراحت می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the illegal entering upon or taking possession of another's property.
مشابه: trespass

جمله های نمونه

1. during our meeting, repeated telephone calls were a major intrusion
طی ملاقات ما تلفن های مکرر مزاحمت عمده ای بود.

2. I hope you don't mind this intrusion, Jon.
[ترجمه گوگل]امیدوارم از این نفوذ ناراحت نباشی جون
[ترجمه ترگمان]امیدوارم از این موضوع ناراحت نشی، جان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their intrusion into our private lives is unwarrantable.
[ترجمه گوگل]نفوذ آنها به زندگی خصوصی ما غیرقابل توجیه است
[ترجمه ترگمان]ورود آن ها به زندگی خصوصی ما غیرقابل unwarrantable
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt it was a grotesque intrusion into our lives.
[ترجمه گوگل]احساس می کردم این یک نفوذ عجیب به زندگی ما بود
[ترجمه ترگمان]من احساس کردم که وارد زندگی ما شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This newspaper article is a disgraceful intrusion into my private life.
[ترجمه گوگل]این مقاله روزنامه یک نفوذ شرم آور به زندگی خصوصی من است
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک دخالت شرم آور در زندگی خصوصی من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She did not tolerate press intrusion into her private life.
[ترجمه گوگل]او نفوذ مطبوعات به زندگی خصوصی خود را تحمل نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او تاب ورود به زندگی خصوصی خود را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His phone call was a welcome intrusion into an otherwise tedious morning.
[ترجمه گوگل]تماس تلفنی او ورود به صبح خسته کننده بود
[ترجمه ترگمان]تماس تلفنی او امروز صبح روز خسته کننده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This was another example of press intrusion into the affairs of the royals.
[ترجمه گوگل]این نمونه دیگری از نفوذ مطبوعاتی به امور سلطنتی بود
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه دیگر از دخالت مطبوعات در امور خانواده سلطنتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I demand an explanation for your rude intrusion upon my privacy.
[ترجمه گوگل]من خواستار توضیح در مورد نفوذ بی ادبانه شما به حریم خصوصی من هستم
[ترجمه ترگمان]من یه توضیحی برای وارد شدن به حریم خصوصی شما می خوام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She apologized for the intrusion but said she had an urgent message.
[ترجمه گوگل]او برای نفوذ عذرخواهی کرد اما گفت که یک پیام فوری دارد
[ترجمه ترگمان]از اینکه مزاحم شدم معذرت خواهی کرد اما گفت یه پیغام فوری داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They condemned the new law as an unwarranted intrusion into people's private lives.
[ترجمه گوگل]آنها قانون جدید را به عنوان یک دخالت بی دلیل در زندگی خصوصی مردم محکوم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها قانون جدید را به عنوان یک دخالت غیرقابل توجیه در زندگی خصوصی مردم محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I resented this intrusion into my domestic affairs.
[ترجمه گوگل]من از این دخالت در امور داخلی خود متنفر بودم
[ترجمه ترگمان]از این که وارد کاره ای خانه شدم ناراحت شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Insiders are hermetically sealed from the intrusion of outsiders by the assumption of zero labour turnover.
[ترجمه گوگل]خودی ها با فرض صفر بودن گردش کار از نفوذ بیگانگان محافظت می شوند
[ترجمه ترگمان]Insiders از ورود بیگانگان با فرض جابجایی نیروی کار صفر، محکم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He must resent the impertinent intrusion of the big car.
[ترجمه گوگل]او باید از نفوذ گستاخانه ماشین بزرگ ناراحت باشد
[ترجمه ترگمان]او باید از این مزاحمت ناشی از این اتومبیل بزرگ بدش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His deep-set eyes were normally narrowed against intrusion.
[ترجمه گوگل]چشمان عمیق او معمولاً در برابر نفوذ تنگ شده بود
[ترجمه ترگمان]چشمان گود افتاده او به طور معمول تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فضولی (اسم)
pry, interference, intrusion, officiousness

دخول سرزده و بدون اجازه (اسم)
intrusion

تخصصی

[زمین شناسی] توده نفوذی جایگیری ماگما (سنگ مذاب) درون سنگهای موجود. دایکها، سیل، و باتولیت توده نفوذی هستند.

انگلیسی به انگلیسی

• entry by force or without permission; encroachment, infringement, trespass
if someone disturbs you when you are in a private place or having a private conversation, you can describe their behaviour as an intrusion.
an intrusion is also something that affects your work or way of life in an unwelcome way.

پیشنهاد کاربران

interference
imposition
۱. مزاحمت ۲. تجاوز ۳. {زمین شناسی} نفوذ گدازه ۴. سنگ نفوذی
مثال:
If countries are united, if governments back each other, and if they come together and work together, they can create a barrier and stand against the interference, intrusion, and plundering of powers like the US.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر کشورها متحد باشند، اگر دولتها از یکدیگر حمایت کنند، و اگر آنها با همدیگر جلو بروند و با همدیگر کار کنند، آنها می توانند یک سد ایجاد کنند و در مقابل دخالت، تجاوز، و چپاول قدرتهایی همچون ایالات متحده بیاستند.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intrude
✅️ اسم ( noun ) : intrusion / intruder
✅️ صفت ( adjective ) : intrusive
✅️ قید ( adverb ) : _
intrusion ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: تودۀ نفوذی
تعریف: سنگ حاصل از جای گیری ماگما در سنگ های قدیمی‏تر
معنای دوستمون:
⁦✔️⁩فضولی، مزاحمت
. . .
Investigations of . . . are a matter for the police and nobody else
. . .
Investigations by other persons can only be regarded as unwarrantable 💥intrusions
. . .
Fragment of Fear 1970🎥
intrusion ( noun ) = دخالت، فضولی، مداخله، مزاحمت ، مخل آسایش/دخول سر زده و بدون اجازه /نفوذ
examples:
1 - They claim the noise from the new airport is an intrusion on their lives.
آن ها ادعا دارند که سر و صدای فرودگاه جدید مزاحمتی برای زندگی آن ها است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - She apologized for the intrusion but said she had an urgent message.
او بابت سرزده آمدن عذرخواهی کرد؛ اما گفت پیغام مهمی دارد.
3 - the intrusion of the hazardous gas made it difficult to live in the house.
نفوذ گاز خطرناک در خانه زندگی در آن را دشوار کرد.
4 - They complained about excessive government intrusion into their legitimate activities.
آنها از دخالت بیش از حد دولت در فعالیت های مشروع خود ( قانونیشان ) شکایت کردند.

مزاحمت
۱ سرک کشیدن
۲ ( به زور ) وارد شدن یا نفوذ کردن
توده نفوذی
مداخله
کسی را به عمد در شرایط ناخوشایند یا ناخواسته گذاشتن
نفوذ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس