intruder

/ˌɪnˈtruːdər//ɪnˈtruːdə/

معنی: مزاحم، فضول، مخل
معانی دیگر: کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود

جمله های نمونه

1. He surprised a masked intruder in the kitchen.
[ترجمه ایرج کاشف] او متعجب شد از این که یک متجاوز ماسک زده در آشپزخانه بود
|
[ترجمه امید مختاری] او در آشپزخانه یک مزاحم ماسک زده را غافلگیر کرد.
|
[ترجمه گوگل]او یک مزاحم نقابدار در آشپزخانه را غافلگیر کرد
[ترجمه ترگمان]او یک فرد ناشناس را در آشپزخانه غافلگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The intruder had left some clear footprints in the flower beds.
[ترجمه گوگل]مزاحم ردپاهای واضحی در تخت گل ها به جا گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]ناشناس جای پای خود را در بس تر گل ها جا گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The police think the intruder got in through an unlocked window.
[ترجمه محمد] پلیس فکر میکند که دزد از طریق یک پنجره باز وارد شده است
|
[ترجمه گوگل]پلیس فکر می کند متجاوز از پنجره قفل نشده وارد شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس فکر می کنه که دزد وارد یه پنجره باز شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The police warned the intruder off.
[ترجمه گوگل]پلیس به مهاجم هشدار داد
[ترجمه ترگمان]پلیس به فرد متجاوز هشدار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The dog growled at the intruder.
[ترجمه ناشناس] سگ به مزاحم غرش کرد
|
[ترجمه گوگل]سگ به سمت مهاجم غر زد
[ترجمه ترگمان]سگ به زور غرشی کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Armed guards wrestled with the intruder.
[ترجمه گوگل]نگهبانان مسلح با مهاجم دست و پنجه نرم کردند
[ترجمه ترگمان]نگهبان های مسلح با مزاحم دست و پنجه نرم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His pulse raced as he faced the armed intruder.
[ترجمه گوگل]هنگام مواجهه با مهاجم مسلح، نبض او تند شد
[ترجمه ترگمان]وقتی با یک مزاحم مسلح روبرو شد، ضربان قلبش تندتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The intruder whipped out a knife from his pocket.
[ترجمه گوگل]مهاجم چاقویی را از جیبش بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]مرد ناشناس چاقویی را از جیبش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Intruder alarms are being fitted in many schools as a way of improving security.
[ترجمه گوگل]هشدارهای مزاحم در بسیاری از مدارس به عنوان راهی برای بهبود امنیت نصب می شوند
[ترجمه ترگمان]آژیر خطر ناک در بسیاری از مدارس به عنوان راهی برای بهبود امنیت نصب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I feel like an intruder when I visit their home.
[ترجمه گوگل]وقتی به خانه آنها می روم احساس می کنم یک مزاحم هستم
[ترجمه ترگمان] وقتی خونه شون رو می بینم یه مزاحم شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The spotlights go on automatically when an intruder is detected in the garden.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک مهاجم در باغ شناسایی می شود، نورافکن ها به طور خودکار روشن می شوند
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک مزاحم در باغ تشخیص داده می شود، spotlights به صورت خودکار پخش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An intruder forced open a lock on French windows at the house.
[ترجمه گوگل]یک مهاجم به زور قفل پنجره های فرانسوی خانه را باز کرد
[ترجمه ترگمان]یک نفر وارد خانه شد و قفل پنجره های فرانسوی را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An intruder had tripped the alarm.
[ترجمه گوگل]یک مهاجم زنگ هشدار را زده بود
[ترجمه ترگمان]یک نفر مزاحم زنگ خطر را به صدا درآورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He flattened the intruder with a single punch.
[ترجمه گوگل]او با یک مشت مزاحم را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]او را با یک مشت روی زمین پهن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The intruder smashed a window to get in and then neutralized the alarm system.
[ترجمه گوگل]مهاجم برای ورود به داخل پنجره را شکست و سپس سیستم هشدار را خنثی کرد
[ترجمه ترگمان]مرد ناشناس پنجره ای را شکست تا وارد شود و سپس سیستم دزدگیر را خنثی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزاحم (اسم)
troublemaker, gadfly, intruder, leech, enfant terrible, knocker

فضول (اسم)
bur, pragmatic, blab, voyeur, pry, nosy, prier, intruder, blabber, busybody, tamperer, meddler, obtruder

مخل (اسم)
intruder

تخصصی

[کامپیوتر] مزاحم، متجاوز .

انگلیسی به انگلیسی

• burglar, trespasser; one who enters by force or without invitation; invader
an intruder is a person who enters a place without permission.

پیشنهاد کاربران

1. مزاحم 2. مهاجم 3. متجاوز. متخلف
مثال:
he tackled a masked intruder
او با یک مهاجم و متجاوزِ ماسک زده گلاویز شد.
نفوذی
سرخر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intrude
✅️ اسم ( noun ) : intrusion / intruder
✅️ صفت ( adjective ) : intrusive
✅️ قید ( adverb ) : _
مهمان ناخوانده، مهمان سرزده
متجاوز به عنف
intruder ( noun ) = متجاوز، دزد، مخل، متخلف، خرابکار، مزاحم، فرد خاطی
intruder detection system = سیستم تشخیص خرابکار
intruder attack = حمله متجاوز
examples:
1 - Intruder alarms are being fitted in many schools as a way of improving security.
...
[مشاهده متن کامل]

به عنوان راه حلی برای بهبود امنیت در بسیاری از مدارس زنگ هشدار ورود دزد نصب شده است.
2 - The intruder fired at least one more shot at the guard, then fled.
متجاوز حداقل یک تیر دیگر به سمت نگهبان شلیک کرد و سپس فرار کرد.

■ توضیح ادبیاتی :
۱. فردی که حضورش در یک مکان مشخص ، از قبل تعین شده نیست و از راه رسیدنش تنها باعث رنجش اطرافیان و کسایی که زودتر از او در آن مکان حضور داشتند میشود و وجودش در اونجا اصلا خوشایند نیست و حس بد رو به بقیه منتقل میکنه
...
[مشاهده متن کامل]

۲. کسی که وارد مکانی میشود به طور غیر قانونی - متجاوز
■ توضیح خودمونی و کوچه بازاری :
۱. خرمگس معرکه - موی دماغ - کسی که وقتی میاد تو همه میگن اَخخخخخخ این اَن اومد باز ( اَه اَه این چُخت اومد دوباره برینه تو حال ما ) - مهمان سرزده و تو کون نرو
● توضیحات انگلیسی :
noun
[count]
1 : a person who is not welcome or wanted in a place
The other children regarded him as an intruder.
2 : a person who enters a place illegally
The police arrested the intruder.
Other forms: plural - ers
* این واژه از فعل intrude میاد که معنیش میشه :
verb
[no obj]
1 : to come or go into a place where you are not wanted or welcome
Excuse me, sir. I don't mean to intrude, but you have a phone call.
Would I be intruding if I came along with you?
The plane intruded into their airspace.
2 : to become involved with something private in an annoying way
Reporters constantly intruded into the couple's private life.
He didn't want to intrude upon their conversation
به فارسی : سر زده جایی رفتن - به جایی وارد شدن یا به جایی رفتن در صورتی که حضور شما مورد علاقه ی اطرافیان نیست و یا دعوت نشدید - بدون دعوت و فضولانه وارد شدن - بزور یا بدون حق ورود وارد شدن
#بابا بنازمت

دزد
کسی که بدون اجازه وارد خونه شما میشه
تازه از راه رسیده
مزاحم
متجاوز
پارازیت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس