1. Introversive thinking has exerted profound and far-reaching influences upon traditional Chinese artistic theory, hence its clear-cut subject spirit.
[ترجمه گوگل]تفکر درونگرا تأثیرات عمیق و گسترده ای بر نظریه هنری سنتی چینی گذاشته است، از این رو روح موضوعی روشن آن
[ترجمه ترگمان]تفکر introversive تاثیرات عمیق و گسترده ای بر تیوری هنری سنتی چین اعمال کرده است، از این رو روح موضوع واضح و صریح آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تفکر introversive تاثیرات عمیق و گسترده ای بر تیوری هنری سنتی چین اعمال کرده است، از این رو روح موضوع واضح و صریح آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Because his psychological type is the introversive intuition type, his poems have the character of daydream, and his standpoint is novel and illusive.
[ترجمه گوگل]چون تیپ روانشناختی او از نوع شهود درونگرا است، شعرهایش خصلت خیالبافی و دیدگاهش بدیع و توهمآمیز است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که نوع روان شناختی او نوع شهود انتزاعی است، اشعارش دارای ویژگی of هستند، و دیدگاه او بدیع و غیرواقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]از آنجا که نوع روان شناختی او نوع شهود انتزاعی است، اشعارش دارای ویژگی of هستند، و دیدگاه او بدیع و غیرواقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. An approach that describes her introversive style and empathizes with her discomfort at involving another person as a way of solving problems would be an important first step.
[ترجمه گوگل]رویکردی که سبک درونگرای او را توصیف میکند و با ناراحتی او در درگیر کردن شخص دیگری به عنوان راهی برای حل مشکلات همدلی میکند، اولین قدم مهم خواهد بود
[ترجمه ترگمان]رویکردی که سبک introversive را توصیف می کند و با ناراحتی او از درگیر کردن شخص دیگری به عنوان راهی برای حل مشکلات گام نخست مهمی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]رویکردی که سبک introversive را توصیف می کند و با ناراحتی او از درگیر کردن شخص دیگری به عنوان راهی برای حل مشکلات گام نخست مهمی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. To be frank, I am a boy introversive with few words.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، من پسری درونگرا هستم و کلمات کمی دارم
[ترجمه ترگمان]رک و پوست کنده بگویم، من پسری هستم که با چند کلمه حرف می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]رک و پوست کنده بگویم، من پسری هستم که با چند کلمه حرف می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I'm an introversive boy, but I always regard my friendship as the most important thing in my life.
[ترجمه گوگل]من پسری درونگرا هستم، اما همیشه دوستی ام را مهمترین چیز در زندگی ام می دانم
[ترجمه ترگمان]من پسر introversive هستم، اما همیشه دوستی مرا به عنوان مهم ترین چیز در زندگی دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من پسر introversive هستم، اما همیشه دوستی مرا به عنوان مهم ترین چیز در زندگی دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Neurosis, the introversive or extroversive personality, personal conflict and stressful life event could predict the mental health status of the senior high students.
[ترجمه گوگل]روان رنجوری، شخصیت درونگرا یا برونگرا، تعارض شخصی و رویداد استرسزای زندگی میتواند وضعیت سلامت روان دانشآموزان سال آخر را پیشبینی کند
[ترجمه ترگمان]neurosis، شخصیت introversive یا extroversive، تعارضات شخصی و رویداد زندگی پر استرس می تواند وضعیت سلامت روانی دانشجویان ارشد را پیش بینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]neurosis، شخصیت introversive یا extroversive، تعارضات شخصی و رویداد زندگی پر استرس می تواند وضعیت سلامت روانی دانشجویان ارشد را پیش بینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The typical non social behavior is represented by introversive behavior and escape behavior.
[ترجمه گوگل]رفتار معمولی غیر اجتماعی با رفتار درونگرا و رفتار گریز نشان داده می شود
[ترجمه ترگمان]رفتار غیر اجتماعی معمول توسط رفتار introversive و رفتار فرار نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]رفتار غیر اجتماعی معمول توسط رفتار introversive و رفتار فرار نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I know I am very diffident and introversive, even seriously depressed.
[ترجمه گوگل]من می دانم که بسیار متفکر و درونگرا هستم، حتی به شدت افسرده هستم
[ترجمه ترگمان]می دانم که من خیلی محجوب و ترسو هستم، حتی خیلی هم افسرده هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]می دانم که من خیلی محجوب و ترسو هستم، حتی خیلی هم افسرده هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Hamlet's character is too introversive, in addition, he is too careful and single-hand, which make him hesitates so as to delay his action.
[ترجمه گوگل]شخصیت هملت بیش از حد درونگرا است، علاوه بر این، او بیش از حد محتاط و تک دست است، که باعث می شود او مردد شود تا عمل خود را به تاخیر بیندازد
[ترجمه ترگمان]شخصیت هملت خیلی introversive است، به علاوه، او بیش از حد محتاط و مجرد است، که باعث می شود کمی تردید کند تا عمل او را به تاخیر بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]شخصیت هملت خیلی introversive است، به علاوه، او بیش از حد محتاط و مجرد است، که باعث می شود کمی تردید کند تا عمل او را به تاخیر بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I am a very introversive person, mood is very easy to be influenced by external environment.
[ترجمه گوگل]من یک فرد بسیار درونگرا هستم، خلق و خوی بسیار آسان است که تحت تاثیر محیط خارجی قرار بگیرد
[ترجمه ترگمان]من فرد بسیار introversive هستم و تحت تاثیر محیط خارجی قرار گرفتن بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من فرد بسیار introversive هستم و تحت تاثیر محیط خارجی قرار گرفتن بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I am an introversive person .
[ترجمه گوگل]من فردی درونگرا هستم
[ترجمه ترگمان]من آدم introversive هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من آدم introversive هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Jenny is an introversive girl.
[ترجمه گوگل]جنی دختری درونگرا است
[ترجمه ترگمان]جنی یه دختر introversive
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]جنی یه دختر introversive
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He is very introversive.
[ترجمه گوگل]او بسیار درونگرا است
[ترجمه ترگمان] اون خیلی \"introversive\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون خیلی \"introversive\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Feminists believe that females in the patriarchal society are "feminized" into introversive and passive object and the other, while the males become active, extroversive subject.
[ترجمه گوگل]فمینیست ها بر این باورند که زنان در جامعه مردسالار به ابژه درونگرا و منفعل «زنانه» تبدیل می شوند و به دیگری، در حالی که مردان به سوژه فعال و برونگرا تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]Feminists بر این باورند که زنان در جامعه مردسالار، \"feminized\"، به صورت یک جسم منفعل و غیر فعال و دیگری \"feminized\"، در حالی که نرها فعال و extroversive می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Feminists بر این باورند که زنان در جامعه مردسالار، \"feminized\"، به صورت یک جسم منفعل و غیر فعال و دیگری \"feminized\"، در حالی که نرها فعال و extroversive می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید