intrepid

/ˌɪnˈtrepəd//ɪnˈtrepɪd/

معنی: دلیر، خود سر، متهور، بی باک، سرانداز، شجاع، با جرات، بی ترس
معانی دیگر: نترس، جسور، بزن بهادر، گرد، نیو، کنداور، دلاور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intrepidly (adv.), intrepidity (n.), intrepidness (n.)
• : تعریف: feeling or showing no fear; courageous; bold.
مترادف: bold, brave, courageous, doughty, fearless, lionhearted, valorous
متضاد: afraid, craven, scared
مشابه: adventurous, audacious, daring, dauntless, gallant, game, gutsy, mettlesome, plucky, spunky, stout-hearted, undaunted

- Intrepid members of the resistance forces risked their lives to help political refugees escape.
[ترجمه آرمان بدیعی] اعضای شجاع نیروهای مقاومت برای کمک به فرار پناهندگان سیاسی زندگی شان را به خطر می انداختند
|
[ترجمه گوگل] اعضای بی باک نیروهای مقاومت جان خود را برای کمک به فرار پناهندگان سیاسی به خطر انداختند
[ترجمه ترگمان] اعضای Intrepid نیروهای مقاومت جانشان را برای کمک به پناهندگان سیاسی به خطر انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. thus spoke the intrepid sohrab to hooman. . .
به هومان چنین گفت سهراب گرد. . .

2. Some intrepid individuals were still prepared to make the journey.
[ترجمه گوگل]برخی افراد بی باک هنوز آماده سفر بودند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد بی باک هنوز برای سفر آماده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even the most intrepid social workers were aghast at the enormity of it all.
[ترجمه گوگل]حتی بی‌باک‌ترین مددکاران اجتماعی نیز از عظمت همه آن‌ها متحیر بودند
[ترجمه ترگمان]حتی the social intrepid از عظمت این همه وحشت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The only movement was an occasional flock of intrepid sea gulls foraging through the mess.
[ترجمه گوگل]تنها حرکت گله ای از مرغان دریایی بی باک بود که در میان آشفتگی غذا می گشتند
[ترجمه ترگمان]تنها جنبشی بود که گاه به گاه دسته های دریایی شجاع دریایی را دنبال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Now thirty-five intrepid Lionisers were gazing at the outside of the small single-fronted cottage with its tiny parlour overlooking the street.
[ترجمه گوگل]حالا سی و پنج شیرخوار بی باک به بیرون از کلبه کوچک تک جلویی با سالن کوچکش مشرف به خیابان خیره شده بودند
[ترجمه ترگمان]اکنون سی و پنج Lionisers بی باک به بیرون کلبه کوچک - که مشرف به خیابان بود خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But not of course the intrepid airmen who gathered for today's briefing.
[ترجمه گوگل]اما نه البته نه آن هواپیماهای بی باک که برای جلسه توجیهی امروز جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]اما البته نه از آن airmen متهور که برای جلسه امروز جمع آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Intrepid pioneers came to California by wagon train.
[ترجمه گوگل]پیشگامان بی باک با قطار واگن به کالیفرنیا آمدند
[ترجمه ترگمان]pioneers بی باک با قطار استیشن به کالیفرنیا می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had been a gregarious collegian, intrepid traveler and vigorous outdoorsman.
[ترجمه گوگل]او یک دانشگاهی متشخص، مسافری بی باک و فعال در فضای باز بود
[ترجمه ترگمان]او اهل gregarious و traveler بی باک و بی خانمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their memories emphasise his intrepid, iconoclastic, and freedom-loving wilfulness.
[ترجمه گوگل]خاطرات آن‌ها بر اراده‌ی شجاع، نمادین و آزادی‌خواه او تأکید می‌کند
[ترجمه ترگمان]memories بر wilfulness intrepid، iconoclastic و آزادی عشق تاکید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The intrepid four took part in a gruelling sponsored 50-mile bicycle ride.
[ترجمه گوگل]این چهار بی باک در یک دوچرخه سواری طاقت فرسا 50 مایلی شرکت کردند
[ترجمه ترگمان]این چهار فرد بی باک در یک برنامه دوچرخه سواری ۵۰ مایلی که با حمایت مالی برگزار شد شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The intrepid scientists promptly set out to test whether human beings do the same.
[ترجمه گوگل]دانشمندان بی باک به سرعت شروع به آزمایش کردند که آیا انسان ها نیز همین کار را می کنند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان بی باک بلافاصله دست به کار می شوند تا دریابند که آیا انسان ها هم همین کار را می کنند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While some intrepid individuals did speculate in currency futures, highly trained specialists dominated the pits.
[ترجمه گوگل]در حالی که برخی از افراد بی باک در معاملات آتی ارز سفته‌بازی می‌کردند، متخصصان بسیار آموزش‌دیده بر چاه‌ها تسلط داشتند
[ترجمه ترگمان]در حالی که برخی افراد متهور در آینده پول احتکار می کنند، متخصصان بسیار آموزش دیده در این چاله کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Was he too intrepid or just as good at skiing as other sports?
[ترجمه گوگل]آیا او خیلی بی باک بود یا به اندازه ورزش های دیگر در اسکی مهارت داشت؟
[ترجمه ترگمان]آیا او بیش از آن به اندازه ورزش های دیگر شجاع و شجاع بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The " Intrepid " was used by Lowe for aerial surveillance during the Civil War.
[ترجمه گوگل]در طول جنگ داخلی توسط لو برای نظارت هوایی استفاده شد
[ترجمه ترگمان]\"دوچرخه اش\" توسط لاو برای نظارت هوایی در طول جنگ داخلی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At this moment the three intrepid travellers appeared.
[ترجمه گوگل]در این لحظه سه مسافر بی باک ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان]در این لحظه سه مسافر intrepid ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلیر (صفت)
adventurous, brave, courageous, plucky, gallant, bold, chivalric, hardy, intrepid, valorous, doughty, stout-hearted, lion-hearted, manful, pushing

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

متهور (صفت)
audacious, brave, bold, daring, hardy, intrepid, brash, go-ahead, venturesome, venturous, temerarious

بی باک (صفت)
audacious, brave, bold, intrepid, fearless, dashing, stalwart, brazen, heroic, undaunted, daredevilish, devil-may-care, doughty, venturous, temerarious

سرانداز (صفت)
brave, bold, daring, intrepid, dauntless

شجاع (صفت)
brave, courageous, gallant, stark, intrepid, valorous, valiant, manful

با جرات (صفت)
brave, courageous, intrepid, gamy, great-hearted

بی ترس (صفت)
intrepid

انگلیسی به انگلیسی

• brave, fearless, courageous
an intrepid person acts bravely, ignoring difficulties and danger; a literary word.

پیشنهاد کاربران

extremely brave and showing no fear of dangerous situations
بسیار شجاع و بدون ترس از موقعیت های خطرناک
a team of intrepid explorers
In a society dedicated to cheating death, physicians were cultural icons - great warriors, intrepid heroes, and wise counselors.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/intrepid
نترس شجاع
Gallant , brave
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : intrepidity
✅️ صفت ( adjective ) : intrepid
✅️ قید ( adverb ) : intrepidly
شیردل
دلیر، نترس، جسور
ماجراجو

بپرس