intoxicate

/ˌɪnˈtɑːksəˌket//ɪnˈtɒksɪkeɪt/

معنی: مست کردن، سرخوش کردن، کیف دادن
معانی دیگر: گرست کردن، سرمست کردن، سرکیف آوردن، به شور و شعف درآوردن، (دارو یا مواد مخدر) از خود بی خود کردن، نشئه کردن، تخدیر کردن، کرخاندن، (پزشکی) مسموم کردن، زهرزده کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: intoxicates, intoxicating, intoxicated
مشتقات: intoxicatedly (adv.), intoxicatingly (adv.)
(1) تعریف: to cause to experience any of a number of temporary conditions ranging from giddiness to stupor, by means of alcohol or drugs.
مترادف: befuddle, drug, inebriate, stupefy, zonk out
مشابه: besot, dope, fuddle, muddle

(2) تعریف: to excite, stimulate, or exhilarate.
مترادف: electrify, enthuse, excite, exhilarate, inebriate, thrill, transport
مشابه: delight, elate, enrapture, galvanize, infatuate, inflame, invigorate, jack up, overpower, overwhelm

(3) تعریف: to poison.
مترادف: poison
مشابه: drug

جمله های نمونه

1. strong drinks intoxicate a person quickly
مشروب های قوی زود انسان را مست می کند.

2. At the peak of the climber, not intoxicated in a step along the way.
[ترجمه گوگل]در اوج کوهنورد، نه مست در یک قدم در طول راه
[ترجمه ترگمان]در اوج کوهنوردان، در یک گام در امتداد مسیر مست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is an offence to sell intoxicating liquor to anyone under the age of 1
[ترجمه گوگل]فروش مشروب مست کننده به افراد زیر 1 سال جرم است
[ترجمه ترگمان]فروش مشروبات intoxicating به هر کس زیر ۱ سال، یک جرم محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On summer evenings the flowers gave forth an almost intoxicating scent.
[ترجمه گوگل]در عصرهای تابستان، گلها رایحه ای تقریباً مست کننده می دادند
[ترجمه ترگمان]در شب های تابستان، گل ها بوی intoxicating می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was charged with driving while intoxicated.
[ترجمه گوگل]او به رانندگی در حالت مستی متهم شد
[ترجمه ترگمان]او به رانندگی در حین مستی متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The beauty of the night intoxicated me.
[ترجمه گوگل]زیبایی شب مرا مست کرد
[ترجمه ترگمان]زیبایی شب مرا مست کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He rapidly became intoxicated with his own power.
[ترجمه گوگل]او به سرعت از قدرت خود مست شد
[ترجمه ترگمان]او به سرعت از قدرت خود سرمست می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He appeared intoxicated, police said.
[ترجمه گوگل]پلیس گفت که او مست به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پلیس گفت: او مست به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They seem to have become intoxicated by their success.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد آنها از موفقیت خود مست شده اند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که آن ها از موفقیت خود مست شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was intoxicated with wine.
[ترجمه گوگل]او از شراب مست بود
[ترجمه ترگمان]مست شراب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was intoxicated with her success.
[ترجمه گوگل]او از موفقیت خود مست بود
[ترجمه ترگمان]او از موفقیت خود سرمست شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The driver was clearly intoxicated.
[ترجمه گوگل]راننده به وضوح مست بود
[ترجمه ترگمان]راننده کام لا مست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Power can be intoxicating.
[ترجمه گوگل]قدرت می تواند مست کننده باشد
[ترجمه ترگمان]قدرت می تونه باعث intoxicating بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Music is sweet, pleasing and intoxicating, and it has the magical power to influence and change how people feel, think and act. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]موسیقی شیرین، دلنشین و مست کننده است و این قدرت جادویی دارد که بر احساس، فکر و عمل افراد تأثیر بگذارد و تغییر دهد دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]موسیقی شیرین، خوشایند و مست کننده است، و قدرت جادویی داردکه چگونه مردم احساس می کنند، فکر می کنند و عمل می کنند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have been practising pranayama [yogic breathing exercises] every day. It has transformed my life. I find it intoxicating — it has the same effect on me that alcohol used to. I used to drink a lot but I stopped about five years ago. Dharminder
[ترجمه گوگل]من هر روز پرانایاما [تمرینات تنفسی یوگا] را تمرین کرده ام زندگی من را متحول کرده است من آن را مست کننده می دانم - همان تأثیری را بر من دارد که الکل قبلاً داشت من زیاد مشروب می خوردم اما حدود پنج سال پیش قطع کردم دارمایندر
[ترجمه ترگمان]من هر روز تمرین pranayama [ yogic ] را تمرین می کردم زندگی من را متحول ساخته است آن را intoxicating می یابم، همان تاثیری را دارد که الکل در من به کار می برد من قبلا زیاد مشروب می خوردم، اما پنج سال پیش توقف کردم Dharminder
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مست کردن (فعل)
souse, befuddle, lush, booze, tipple, intoxicate, besot, inebriate, sot

سرخوش کردن (فعل)
intoxicate, inebriate

کیف دادن (فعل)
intoxicate, inebriate

انگلیسی به انگلیسی

• cause to become intoxicated; alter one's mental or physical state usually as a result of ingesting some substance; cause to become drunk; drug; poison; excite

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intoxicate
✅️ اسم ( noun ) : toxicity / toxicology / toxin / toxicologist
✅️ صفت ( adjective ) : toxic / toxicological
✅️ قید ( adverb ) : _
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : intoxicate
اسم ( noun ) : intoxication / intoxicant
صفت ( adjective ) : intoxicating / intoxicated
قید ( adverb ) : _
سرمست چیزی شدن، سرخوش شدن
شرایط عادی نداشتن ( بخاطر مصرف الکل یا مواد )
نشئه شدن ( الکل یامواد مخدر دارو های روانگردانو توهم زا )
ذوق زده کردن، ذوق زده شدن

بپرس