intolerance

/ˌɪnˈtɑːlərəns//ɪnˈtɒlərəns/

معنی: نا توانی، تعصب، عدم تحمل، نابردباری، طاقت فرسایی
معانی دیگر: (نداشتن بردباری نسبت به عقاید و اعتقادات دیگران) پی ورزی، نارواداری، برنایشی، ناآزادگی، نابردباری (عقیدتی)، کوته فکری، فقدان رواداری، سنگاش، (پزشکی) حساسیت نسبت به چیزی، آزیر (آلرژی)، بی تابی، تاب ناوری، عدم قبول، فروماندگی، عجز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: inability or unwillingness to accept the existence or validity of opinions, beliefs, customs, and practices different from one's own.
متضاد: tolerance, understanding
مشابه: prejudice

- Religious intolerance has led to persecutions of innocent people.
[ترجمه گوگل] عدم تحمل مذهبی به آزار و اذیت مردم بیگناه منجر شده است
[ترجمه ترگمان] عدم تحمل مذهبی منجر به آزار و اذیت مردم بیگناه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intolerance is the greatest curse of backward societies
تعصب بیجا بزرگترین مصیبت جوامع عقب افتاده است.

2. intolerance to quinine
حساسیت نسبت به کنین

3. an intolerance of strong light
تاب ناوری نسبت به نور شدید

4. political and religious intolerance
سنگاش (نابردباری) سیاسی و مذهبی

5. Patriotism can turn into jingoism and intolerance very quickly.
[ترجمه گوگل]میهن پرستی می تواند خیلی سریع به جنگویسم و ​​عدم تحمل تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]Patriotism می توانند به سرعت تبدیل به jingoism و تعصب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Intolerance can take subtler forms too.
[ترجمه گوگل]عدم تحمل می تواند اشکال ظریف تری نیز داشته باشد
[ترجمه ترگمان]عدم تحمل نیز می تواند ظریف و ظریف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Priests have witnessed an increase in religious intolerance.
[ترجمه گوگل]کشیش ها شاهد افزایش عدم تحمل مذهبی بوده اند
[ترجمه ترگمان]کشیشان شاهد افزایش عدم تحمل مذهبی بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Amy has an intolerance to dairy products.
[ترجمه Mina] امی به محصولات لبنی، حساسیت دارد
|
[ترجمه گوگل]امی نسبت به محصولات لبنی عدم تحمل دارد
[ترجمه ترگمان]امی نسبت به محصولات لبنی intolerance دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The degree of glucose intolerance for any given birth weight was influenced independently by body mass index in adulthood.
[ترجمه گوگل]میزان عدم تحمل گلوکز برای هر وزن هنگام تولد به طور مستقل تحت تأثیر شاخص توده بدنی در بزرگسالی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]میزان عدم تحمل گلوکز برای هر بار تولد به طور مستقل از شاخص توده بدنی در بزرگسالی تاثیر می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Men's intolerance is fortified by their power.
[ترجمه گوگل]عدم تحمل مردان با قدرت آنها تقویت می شود
[ترجمه ترگمان]عدم تحمل مردان به وسیله قدرت آن ها تقویت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yet her intolerance was attenuated by a fundamental and rather unexpected liberalism.
[ترجمه گوگل]با این حال عدم تحمل او توسط یک لیبرالیسم بنیادی و نسبتاً غیرمنتظره کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]با این حال، عدم رواداری او براثر یک لیبرالیسم بنیادی و نسبتا غیرمنتظره ضعیف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cultural intolerance, even in this highly visible, assimilated school, is everywhere.
[ترجمه گوگل]عدم تحمل فرهنگی، حتی در این مکتب کاملاً قابل مشاهده و جذب شده، همه جا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]عدم تحمل فرهنگی، حتی در این مکتب به شدت مشهود، در همه جا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Menopause symptoms are similar to those of food intolerance and may in fact be triggered off by hormone changes.
[ترجمه گوگل]علائم یائسگی مشابه علائم عدم تحمل غذایی است و در واقع ممکن است با تغییرات هورمونی ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]علائم menopause شبیه به نشانه های عدم تحمل غذا هستند و ممکن است در حقیقت با تغییرات هورمونی بوجود آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But other forces need to be considered. Racial intolerance and racism are probably greater than Scarman assumed.
[ترجمه گوگل]اما باید نیروهای دیگری را در نظر گرفت عدم تحمل نژادی و نژادپرستی احتمالاً بیشتر از تصور اسکارمن است
[ترجمه ترگمان]اما نیروهای دیگر باید در نظر گرفته شوند تعصب نژادی و نژاد پرستی احتمالا بیشتر از Scarman است که فرض می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناتوانی (اسم)
failure, weakness, asthenia, impotence, impotency, impuissance, infirmity, inability, incapacitation, disability, flivver, intolerance, disablement, insufficiency, intolerancy, incapability, insufficience

تعصب (اسم)
partiality, zealotry, zeal, bias, prejudice, bigotry, fanaticism, intolerance, intolerancy, preconception, prepossession

عدم تحمل (اسم)
intolerance, intolerancy

نابردباری (اسم)
intolerance, intolerancy

طاقت فرسایی (اسم)
intolerance, intolerancy, onerousness

تخصصی

[علوم دامی] عدم تحمل، عدم سازش

انگلیسی به انگلیسی

• lack of tolerance, bigotry, bias, prejudice; inability to tolerate or withstand; extreme sensitivity (to a medicine, food, etc.)
intolerance is unwillingness to let other people act in a different way or hold different opinions from you; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

( پزشکی ) حساسیت نسبت به چیزی - آلرژی
?Do you use perfume
Definitely not! I have perfume ⭐intolerance⭐, my nose is very sensitive to fragrances that every time I smell some perfume, especially if it’s a strong one, I get headaches and runny and stuffy nose
intolerance ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: بی مدارایی
تعریف: عدم تحمل اَعمال و اعتقادات دیگران
Intolerance مخالف tolerance هست ( هر دو noun هستن )
Intolerant مخالف Tolerant هست ( هر دو adjective هستن )
Tolerate هم فعل هست
Tolerate : تحمل کردن چیزی، تاب آموردن، شکیبایی کردن، مراعات کردن
...
[مشاهده متن کامل]

Tolerant : مداراکننده، بردبار، مراعات کننده، تاب آورنده
Tolerance : مُرُوَت، بردباری و شکیبایی، تحمل، قدرت تحمل ارگان ها یا بدن بیمار نسبت به دارو
Intolerant : زیرِ بار نرو، متعصب، تاب نیاورنده، ناشکیبا، کسی که مدارا و راه اومدن تو کارش نیست
Intolerance : ناشکیبایی، نا بردباری، عدم تحمل، ناتوانی و حساسیت، عدم قبول، طاقت فرسایی

ناشکیبایی
کم تحمل

بپرس