intolerably


بطور تحمل ناپذیر، بطور غیر قابل تحمل، سخت، چنانکه نتوان بردباری کرد

جمله های نمونه

1. It presented an intolerably prettified view of the countryside.
[ترجمه گوگل]این یک نمای غیرقابل تحمل زیبا از حومه شهر ارائه می کرد
[ترجمه ترگمان]منظره prettified intolerably حومه شهر را به نمایش می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Are there certain elements you find intolerably dull and boring?
[ترجمه گوگل]آیا عناصر خاصی وجود دارد که به‌طور غیرقابل تحملی کسل‌کننده و کسل‌کننده می‌یابید؟
[ترجمه ترگمان]آیا عناصر خاصی وجود دارد که به طور غیرقابل تحملی بی روح و کسل کننده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His chest felt intolerably tight, and he leant against the passage wall to allow the tension to subside.
[ترجمه گوگل]سینه‌اش به‌طور غیرقابل تحملی سفت شد و به دیوار گذر تکیه داد تا تنش فروکش کند
[ترجمه ترگمان]سینه او به نحو تحمل ناپذیری فشرده شد و او به دیوار راهرو تکیه داد تا تنش فروکش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Context can be transferred intolerably, and translation, in effect, is context transfer.
[ترجمه گوگل]متن می تواند به طور غیرقابل تحملی منتقل شود و ترجمه در واقع انتقال زمینه است
[ترجمه ترگمان]این مفهوم می تواند به طور تحمل ناپذیری منتقل شود و ترجمه، در اثر، انتقال متن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ambition still rages, and prospects are intolerably uncertain.
[ترجمه گوگل]جاه‌طلبی هنوز بیداد می‌کند و چشم‌اندازها به‌طور غیرقابل تحملی نامشخص هستند
[ترجمه ترگمان]جاه طلبی همچنان بالا و پایین می رود، و prospects بیش از حد نامطمئن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All Utopias that have hitherto been constructed are intolerably dull.
[ترجمه گوگل]تمام اتوپیاهایی که تاکنون ساخته شده اند، به طرز غیرقابل تحملی کسل کننده هستند
[ترجمه ترگمان]همه Utopias که تا به حال ساخته شده اند، غیرقابل تحمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The girl seemed to June, suddenly, intolerably spiritless.
[ترجمه گوگل]دختر به نظر می رسد به ژوئن، ناگهان، غیر قابل تحمل روح بی روح
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن دختر ناگهان به طور ناگهانی بی روح و بی روح به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her leg ached intolerably.
[ترجمه گوگل]پایش به طور غیرقابل تحملی درد می کرد
[ترجمه ترگمان]پایش به شدت درد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He felt almost intolerably lonely.
[ترجمه گوگل]او تقریباً غیرقابل تحمل احساس تنهایی می کرد
[ترجمه ترگمان]بیش از پیش احساس تنهایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Horror weighed intolerably upon him.
[ترجمه گوگل]وحشت بر او سنگینی می کرد
[ترجمه ترگمان]وحشت بر او سنگینی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In 1970 the Sandhurst-educated Sultan Qaboos bin Said decided that the situation in his backward country was intolerably dangerous.
[ترجمه گوگل]در سال 1970 سلطان قابوس بن سعید تحصیل کرده سندهرست به این نتیجه رسید که وضعیت در کشور عقب مانده او غیرقابل تحمل خطرناک است
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۷۰ سلطان قابوس پادشاه Sandhurst به این نتیجه رسید که وضعیت در کشور عقب افتاده او به طور غیرقابل تحملی خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For the destitute, the impoverished, the sick, the hunted and the bereft, life was intolerably precarious.
[ترجمه گوگل]برای فقرا، فقرا، بیماران، شکار شدگان و محرومان، زندگی به طرز غیرقابل تحملی مخاطره آمیز بود
[ترجمه ترگمان]برای تهیدستان، تهیدست، بیمار، شکار شده و محروم، زندگی به طور غیرقابل تحملی متزلزل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As an exceptionally intelligent girl, loving literature, she found her society intolerably narrow.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دختر فوق‌العاده باهوش و عاشق ادبیات، جامعه‌اش را به‌طور غیرقابل تحملی تنگ می‌دید
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان یک دختر فوق العاده باهوش، که ادبیات دوست داشتنی را دوست می داشت، اجتماع او را بیش از پیش تنگ و تنگ می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unbearably, insufferably, unendurably

پیشنهاد کاربران

بپرس