intolerable

/ˌɪnˈtɑːlərəbl̩//ɪnˈtɒlərəbl̩/

معنی: سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی
معانی دیگر: تاب نیاوردنی، توان فرسا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intolerably (adv.), intolerableness (n.)
• : تعریف: too disagreeable, difficult, or painful to be endured; not tolerable.
متضاد: bearable, tolerable
مشابه: hateful, impossible, oppressive, outrageous, unbearable

- The working conditions in the mines were intolerable and the union leaders called for a strike.
[ترجمه گوگل] شرایط کار در معادن غیرقابل تحمل بود و رهبران اتحادیه ها خواهان اعتصاب شدند
[ترجمه ترگمان] شرایط کاری در این مین ها غیرقابل تحمل بود و رهبران اتحادیه ها خواهان اعتصاب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The air-conditioned movie theater provided a place to escape from the intolerable heat.
[ترجمه گوگل] سینمای مجهز به تهویه مطبوع مکانی برای فرار از گرمای طاقت فرسا بود
[ترجمه ترگمان] تئاتر فیلم شرطی شرطی، جایی برای فرار از گرمای غیرقابل تحمل فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intolerable pain
درد توان فرسا

2. his behavior was intolerable
رفتار او غیر قابل تحمل بود.

3. the governor's despotism had become intolerable
مردم آزاری استاندار غیرقابل تحمل شده بود.

4. The constant pain made her life intolerable.
[ترجمه گوگل]درد مداوم زندگی او را غیرقابل تحمل کرد
[ترجمه ترگمان]درد دائمی او را غیرقابل تحمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'This is intolerable!' exclaimed Sir Rufus.
[ترجمه گوگل]این غیر قابل تحمل است! سر روفوس فریاد زد
[ترجمه ترگمان]قابل تحمل نیست! سر روفوس گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His illness placed an intolerable burden on his family.
[ترجمه گوگل]بیماری او بار غیرقابل تحملی را بر دوش خانواده اش گذاشت
[ترجمه ترگمان]بیماری او بار سنگینی روی خانواده اش گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They felt this would put intolerable pressure on them.
[ترجمه پوریا] انها احساس کردند که این کار فشار غیر قابل تحملی به انها تحمیل میشود .
|
[ترجمه گوگل]آنها احساس می کردند که این فشار غیرقابل تحملی بر آنها وارد می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس می کردند که این کار تحت فشار تحمل ناپذیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The constant fighting made life at home intolerable.
[ترجمه گوگل]دعوای مداوم زندگی در خانه را غیرقابل تحمل کرد
[ترجمه ترگمان]مبارزه دائمی در خانه غیرقابل تحمل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The job placed almost intolerable pressure on her.
[ترجمه گوگل]این کار فشار تقریباً غیرقابل تحملی بر او وارد کرد
[ترجمه ترگمان]کار او را سخت تحت فشار قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is intolerable: I've been kept waiting for three hours!
[ترجمه گوگل]این غیرقابل تحمل است: من سه ساعت منتظر مانده ام!
[ترجمه ترگمان]قابل تحمل نیست، من تا سه ساعت منتظر ماندم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The situation had become intolerable to him.
[ترجمه گوگل]شرایط برایش غیرقابل تحمل شده بود
[ترجمه ترگمان]وضع برایش تحمل ناپذیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Caring for an elderly relative can become an intolerable burden.
[ترجمه گوگل]مراقبت از بستگان سالخورده می تواند به یک بار غیرقابل تحمل تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]مراقبت از یک خویشاوند مسن می تواند باری تحمل ناپذیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She found her boyfriend'spossessive behaviour intolerable.
[ترجمه گوگل]او رفتارهای سلطه جویانه دوست پسرش را غیرقابل تحمل می دانست
[ترجمه ترگمان]اون دوست پسرش رو پیدا کرد غیرقابل تحمل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is an intolerable situation and society has to remove those who will not conform to reasonable standards of behaviour.
[ترجمه گوگل]این یک وضعیت غیرقابل تحمل است و جامعه باید کسانی را که با معیارهای معقول رفتاری مطابقت ندارند، حذف کند
[ترجمه ترگمان]این یک وضعیت غیرقابل تحمل است و جامعه باید کسانی را حذف کند که مطابق با استانداردهای منطقی رفتار نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

طاقت فرسا (صفت)
onerous, repugnant, exhausting, intolerable, unbearable, unsupportable, unendurable, insupportable, insufferable, torturous

بی نهایت (صفت)
extreme, intolerable, screaming

غیر قابل تحمل (صفت)
intolerable, unbearable, insufferable

تحمل ناپذیر (صفت)
intolerable, unbearable, insupportable, insufferable

تن در ندادنی (صفت)
intolerable

انگلیسی به انگلیسی

• unbearable, insufferable, unendurable
if something is intolerable, it is so bad that people cannot tolerate it or accept it.

پیشنهاد کاربران

ورای تاب و تحمل چیزی بودن. . .
غیر قابل تحمل
Intolerable sound مثل صذای بیل مکانیکی
غیرقابل تحمل، شدید، مهلک
( مهندسی عمران، مکانیک ) : خارج از توان یا ظرفیت عضو/سازه
غیر قابل تحمل

بپرس