cryingگریه کردن
١: ( from severe discomfort ) crying
١: ( ازشدت ناراحتی ) گریه کردن
( : ( Not reaching ) crying
٢: ( دست نیافتن ) گریه کردن
٣: ( baby asking for something ) crying
٣: ( درخواست بچه برای چیزی ) گریه کردن
٤: ( for someone ) crying
٤: ( به خاطر کسی ) گریه کردن
١: ( from severe discomfort ) crying
١: ( ازشدت ناراحتی ) گریه کردن
٢: ( دست نیافتن ) گریه کردن
٣: ( baby asking for something ) crying
٣: ( درخواست بچه برای چیزی ) گریه کردن
٤: ( for someone ) crying
٤: ( به خاطر کسی ) گریه کردن
گریه کردن ، به گریه افتادن