intimation

/ˌɪntəˈmeɪʃn̩//ˌɪntɪˈmeɪʃn̩/

معنی: علامت
معانی دیگر: فهماندن (با ایما و اشاره)، حالی کردن، (حقوق) اظهار رسمی، اعلامیه ی رسمی، اشاره، اگاهی، خبر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something hinted at, implied, or subtly revealed.

(2) تعریف: the act of intimating.

جمله های نمونه

1. His suicide attempt was the first intimation that he was seriously depressed.
[ترجمه گوگل]اقدام به خودکشی او اولین القای افسردگی شدید او بود
[ترجمه ترگمان]تلاش او برای خودکشی اولین نشانه این بود که او به شدت افسرده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There was no intimation from his doctor that his condition was serious.
[ترجمه گوگل]هیچ اطلاعی از پزشکش مبنی بر وخیم بودن وضعیت او وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]از دکترش خبری نبود که وضعیت او جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Without early intimation of the dates of the training sessions, enthusiasm for training could decrease.
[ترجمه گوگل]بدون اطلاع زودهنگام از تاریخ جلسات آموزشی، اشتیاق برای تمرین می تواند کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]بدون اعلام اولیه تاریخ جلسات آموزشی، اشتیاق برای آموزش می تواند کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I did not have any intimation that he was going to resign.
[ترجمه گوگل]من هیچ خبری مبنی بر استعفای او نداشتم
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم می خواهد استعفا بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The intimation is that such giants would likewise be serviced by global finance houses.
[ترجمه گوگل]گفته می‌شود که چنین غول‌هایی نیز توسط خانه‌های مالی جهانی خدمات رسانی می‌شوند
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که این غول ها نیز می توانند توسط خانه های مالی جهانی خدمات داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At this intimation the Gun club merely shrugged its shoulders and returned to its great work.
[ترجمه گوگل]در این بیانیه، باشگاه گان فقط شانه هایش را بالا انداخت و به کار بزرگ خود بازگشت
[ترجمه ترگمان]کلوپ اسلحه فقط شانه هایش را بالا انداخت و به محل کارش برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is a faint intimation, yet so are the first streaks of morning.
[ترجمه گوگل]این یک تلقین ضعیف است، اما اولین رگه های صبح نیز چنین است
[ترجمه ترگمان]این نشانه ضعف است، با این حال اولین رگه های امروز صبح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And yet these changes are only a pale intimation of what Heaven is preparing to do: she is to transform your reality from a limited-conscious dipolar one to a fully conscious monopolar one.
[ترجمه گوگل]و با این حال، این تغییرات فقط یک تصویر کم رنگ از کاری است که بهشت ​​آماده انجام آن است: او این است که واقعیت شما را از یک دوقطبی آگاه محدود به یک تک قطبی کاملا آگاهانه تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، این تغییرات تنها یک نشانه کمرنگ از چیزی هستند که خداوند برای انجام آن آماده می کند: او قصد دارد واقعیت خود را از یک فرد محدود به یک تک قطبی کاملا آگاه به یک تک قطبی کاملا آگاه تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The wily Edomite was aroused at the intimation of a possible rival.
[ترجمه گوگل]ادومی حیله گر به تلقین رقیب احتمالی برانگیخته شد
[ترجمه ترگمان]The حقه باز از طرف رقیب احتمالی او را به هیجان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only Americans fully share his intimation.
[ترجمه گوگل]فقط آمریکایی ها به طور کامل از او به اشتراک می گذارند
[ترجمه ترگمان]تنها آمریکایی ها به طور کامل اعلام او را به اشتراک می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hopkins sent me the earliest intimation.
[ترجمه گوگل]هاپکینز اولین پیام را برای من فرستاد
[ترجمه ترگمان]هاپکینز اولین نشانه رو برام فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Its first intimation of death came as long ago as 199
[ترجمه گوگل]اولین خبر مرگ آن در سال 199 اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]اولین نشانه مرگ او، سال پیش، ۱۹۹ راس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rushton gave him the plans with an intimation that the work was to be proceeded with.
[ترجمه گوگل]راشتون نقشه ها را با این اشاره به او داد که کار قرار است با آن پیش برود
[ترجمه ترگمان]Rushton نقشه را با ایما و اشاره به او فهماند که کار باید ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their first intimation of the incoming wave was its roaring sound just offshore.
[ترجمه گوگل]اولین تصور آنها از موج ورودی، صدای خروشان آن بود که در نزدیکی ساحل بود
[ترجمه ترگمان]اولین حرکت آن ها صدای غرشی بود که از خارج به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Still he had a strange prescience, an intimation of something yet to come.
[ترجمه گوگل]با این حال او پیش بینی عجیبی داشت، به چیزی که هنوز در راه است
[ترجمه ترگمان]با این حال یک سرنخ عجیب و غریب داشت که هنوز خبری از آن نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

انگلیسی به انگلیسی

• action of intimating; allusion, hint; announcement (archaic)
if you have an intimation of something, you feel that it exists or is true; a literary word.

پیشنهاد کاربران

نشانه ، علامت
تجلی
آگاهی، خبر ( داشتن )
اعلام
تجلی

بپرس