interweave

/ˌɪntəˈrwiːv//ˌɪntəˈwiːv/

معنی: با هم امیختن، مشبک کردن، در هم بافتن، با هم بافتن
معانی دیگر: همباف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interweaves, interweaving, interweaved, interwove, interwoven
(1) تعریف: to weave together.

- The different color yarns are interwoven to make a highly colorful and decorative fabric.
[ترجمه گوگل] نخ‌های رنگ‌های مختلف در هم تنیده شده‌اند تا پارچه‌ای بسیار رنگارنگ و تزئینی ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان] انواع مختلف رنگ ها برای ساخت پارچه بسیار رنگارنگ و تزیینی با هم آمیخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to combine or blend together as if by weaving; intermix or intermingle.
مشابه: mesh, weave

- The author interweaves the stories of three main characters in her new novel.
[ترجمه گوگل] نویسنده در رمان جدیدش داستان سه شخصیت اصلی را در هم آمیخته است
[ترجمه ترگمان] نویسنده داستان سه شخصیت اصلی را در رمان تازه اش منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: interweaver (n.)
• : تعریف: to become woven together or combined as if by weaving.
مشابه: twist

جمله های نمونه

1. Complex family relationships interweave with a murder plot in this ambitious new novel.
[ترجمه گوگل]روابط پیچیده خانوادگی با طرح قتل در این رمان جدید جاه طلبانه آمیخته می شود
[ترجمه ترگمان]روابط خانوادگی پیچیده با یک طرح قتل در این رمان بلند پروازانه جدید ارتباط برقرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Push boundaries, take risks, and interweave unique colour schemes with subtle variations.
[ترجمه گوگل]مرزها را کنار بگذارید، ریسک کنید و طرح‌های رنگی منحصربه‌فرد را با تغییرات ظریف در هم آمیخت
[ترجمه ترگمان]مرزه ای فشار را فشار دهید، ریسک ها و طرح های رنگ منحصر به فرد را با تغییرات ظریف مقایسه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Interweave together in sea and it at a distance, can not watch the margin.
[ترجمه گوگل]با هم در دریا و آن را در فاصله، نمی تواند تماشای حاشیه
[ترجمه ترگمان]کنار هم در دریا و در فاصله دور، نمی توانند حاشیه را تماشا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How about if you only interweave a quarter?
[ترجمه گوگل]اگر فقط یک ربع را در هم ببافید چطور؟
[ترجمه ترگمان]چطوره فقط یه سکه بخری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Current Xinjiang gross and structural sex contradiction interweave together, make employment pressure greater and greater.
[ترجمه گوگل]تضاد جنسی ناخالص و ساختاری کنونی سین کیانگ در هم تنیده شده و فشار اشتغال را بیشتر و بیشتر می کند
[ترجمه ترگمان]تضاد فاحش جنس گرایی در ژین جیانگ، باعث ایجاد فشار کاری بیشتر و بیشتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. According interweave to demark: floss silk, cotton polyester.
[ترجمه گوگل]با توجه به ترکیب به demark: نخ ابریشم، پنبه پلی استر
[ترجمه ترگمان]بر طبق interweave to: silk، polyester پنبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The unique landscapes and sceneries of divine Nature interweave with the pictures of overcrowded and industrialized cities.
[ترجمه گوگل]مناظر و مناظر بی نظیر طبیعت الهی با تصاویر شهرهای شلوغ و صنعتی در هم آمیخته است
[ترجمه ترگمان]مناظر منحصر به فرد و sceneries طبیعت الاهی با تصاویر شهرهای پرجمعیت و صنعتی مطابقت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Today, economy globalization interweave with regional economy integration. Such kind of international environment gives birth to the ASEAN-China Free TradeArea.
[ترجمه گوگل]امروزه جهانی شدن اقتصاد با یکپارچگی اقتصاد منطقه ای در هم آمیخته است چنین فضای بین المللی باعث ایجاد منطقه آزاد تجاری آسه آن-چین می شود
[ترجمه ترگمان]امروزه، جهانی سازی اقتصاد با ادغام اقتصاد منطقه ای ادغام می شود این نوع محیط بین المللی، ASEAN - TradeArea آزاد چین را به دنیا می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This three types of culture interweave with each other, which affect the class integration.
[ترجمه گوگل]این سه نوع فرهنگ با یکدیگر در هم می آمیزند که بر ادغام طبقاتی تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]این سه نوع فرهنگ با هم ترکیب می شوند، که بر ادغام کلاس تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Do ye then interweave the mortal with the immortal.
[ترجمه گوگل]آیا فانی را با فناناپذیر می آمیزی
[ترجمه ترگمان]آن وقت انسان فانی را فنا ناپذیر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Or dot, or diamonds, or paratactic, or interweave, the design that former bed is overspread also can be such.
[ترجمه گوگل]یا نقطه، یا الماس، یا paratactic، یا در هم تنیده، طرحی که تخت قبلی بیش از حد گسترده شده است نیز می تواند چنین باشد
[ترجمه ترگمان]یا نقطه، یا الماس، یا فاقد ارتباط یا interweave، طرحی که بر روی بس تر پیشین وجود دارد نیز می تواند چنین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These issues are complex, and interweave with other problems in science, health and development.
[ترجمه گوگل]این مسائل پیچیده است و با مشکلات دیگر در علم، بهداشت و توسعه در هم تنیده است
[ترجمه ترگمان]این مسائل پیچیده هستند و مشکلات دیگری در علوم، بهداشت و توسعه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Moreover, the Unification and the Ununification interweave with each other, they both have the trend of developing into the opposite.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، اتحاد و یکپارچگی با یکدیگر در هم آمیخته می‌شوند، هر دو روندی دارند که به سمت مخالف تبدیل می‌شوند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، یک سان بودن و the بودن با یکدیگر، هر دو گرایش به توسعه در نقطه مقابل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I 'll let the voice interweave with the story of the Chinese parasols.
[ترجمه گوگل]اجازه خواهم داد که صدا با داستان چترهای چینی در هم آمیخته شود
[ترجمه ترگمان]با داستان چترهای چینی و چترهای چینی صحبت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با هم امیختن (فعل)
grade, intermingle, interweave

مشبک کردن (فعل)
interlace, interweave, reticulate

در هم بافتن (فعل)
interlock, interlace, intertwine, interweave, inweave, pleach, raddle

با هم بافتن (فعل)
interweave, inweave

انگلیسی به انگلیسی

• intertwine, interlace, braid, weave together; blend
if two or more things interweave or are interwoven, they are joined together in a very close or complicated way.

پیشنهاد کاربران

۱. به هم بافتن ۲. به هم پیوند خوردن ۳. در هم آمیختن
مثال:
the ropes are interweaved together
طنابها به هم دیگر بافته شده اند.
طنابها در هم آمیخته شده اند.
در هم آمیختن
ارتباط برقرار کردن
در هم تنیدن
درهم تنیدگی، درهم بافتگی، درهم تابیدگی، درهم پیچیدگی، تشبک، تشبیک
به هم تنیدگی، به هم بافتگی، به هم تابیدگی، به هم پیچیدگی

بپرس