interventionism

/ˌɪntərˈvent͡ʃəˌnɪzəm//ˌɪntəˈvenʃənɪzəm/

حق، سیستم مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود ازادی درتجارت

جمله های نمونه

1. Yet this interventionism has not led to the creation of anything approaching an Executive Office.
[ترجمه گوگل]با این حال، این مداخله‌گرایی منجر به ایجاد چیزی نزدیک به یک دفتر اجرایی نشده است
[ترجمه ترگمان]با این حال این interventionism منجر به ایجاد هر چیزی که به یک دفتر اجرایی نزدیک می شود، نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The next step in the logic of monetary interventionism is a currency crisis.
[ترجمه گوگل]گام بعدی در منطق مداخله گرایی پولی، بحران ارزی است
[ترجمه ترگمان]گام بعدی در منطق of پولی یک بحران ارز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The US has not been alone in its interventionism.
[ترجمه گوگل]ایالات متحده در مداخله گری خود تنها نبوده است
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در interventionism تنها نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We now consider anti - interventionism in this light.
[ترجمه گوگل]ما اکنون ضد مداخله گرایی را از این منظر در نظر می گیریم
[ترجمه ترگمان]ما در حال حاضر interventionism را در این سبک در نظر می گیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. So we've had interventionism to some degree since then and especially in the last 3years that we've had pure inflationism and interventionism.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما از آن زمان تا حدودی مداخله گرایی داشته ایم و به ویژه در سه سال اخیر که تورم گرایی و مداخله گرایی خالص داشته ایم
[ترجمه ترگمان]از اون زمان تا به حال به حدی رسیده بودیم و به خصوص در سه سال گذشته که we و interventionism خالص داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Blair's "muscular interventionism" involved sending troops to fight in four serious conflicts – Sierra Leone, Kosovo, Iraq and Afghanistan.
[ترجمه گوگل]"مداخله گرایی عضلانی" بلر شامل اعزام نیرو برای جنگ در چهار درگیری جدی - سیرالئون، کوزوو، عراق و افغانستان بود
[ترجمه ترگمان]شرکت \"interventionism عضلانی\" بلر در اعزام نیروها برای مبارزه در چهار مناقشه جدی - سیرالئون، کوزوو، عراق و افغانستان مشارکت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Keynesian interventionism was still the overwhelmingly dominant paradigm in the mid-1970s, though it was already on the cusp of decline.
[ترجمه گوگل]مداخله گرایی کینزی همچنان پارادایم غالب در اواسط دهه 1970 بود، اگرچه قبلاً در آستانه افول قرار داشت
[ترجمه ترگمان]Keynesian interventionism هنوز هم در اواسط دهه ۱۹۷۰ در پارادایم حاکم بود، اگرچه در حال حاضر بر فراز انحطاط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Those who defend this robust interventionism and those who decry its effects are vying to shape the nation's take on the events of the past 16 months.
[ترجمه گوگل]کسانی که از این مداخله گرایی قوی دفاع می کنند و کسانی که اثرات آن را تقبیح می کنند در حال رقابت برای شکل دادن به دیدگاه ملت در مورد رویدادهای 16 ماه گذشته هستند
[ترجمه ترگمان]کسانی که از این interventionism قوی دفاع می کنند و کسانی که اثرات آن را محکوم می کنند، رقابت می کنند تا کشور را در رویداده ای ۱۶ ماه گذشته شکل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After all of these failures of interventionism and "activist" monetary and fiscal policy in the 1930s, the same public policy madness is still recommended as "wisdom" today.
[ترجمه گوگل]پس از تمام این شکست‌های مداخله‌گرایانه و سیاست‌های پولی و مالی «فعال» در دهه 1930، امروز هم همان جنون سیاست عمومی به عنوان «عقل» توصیه می‌شود
[ترجمه ترگمان]پس از همه این شکست های of و سیاست مالی و مالی \"فعال\" در دهه ۱۹۳۰، همان سیاست عمومی عمومی هنوز به عنوان \"حکمت\" امروزه توصیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. "Uncertainty regarding interventionism could affect prices in coming months," they wrote of the election risks.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد خطرات انتخاباتی نوشتند: «عدم اطمینان در مورد مداخله گرایی می تواند بر قیمت ها در ماه های آینده تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد خطرات انتخاباتی نوشتند: \" عدم اطمینان در مورد interventionism می تواند در ماه های آینده بر قیمت ها تاثیر بگذارد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In that way, Blair remains a historic center-left statesman, singularly representative of contemporary liberal interventionism, its climax and denouement at once.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، بلر یک دولتمرد تاریخی چپ میانه باقی می ماند، که نماینده منحصر به فرد مداخله گرایی لیبرال معاصر، اوج و پایان آن در یک لحظه است
[ترجمه ترگمان]به این شکل، بلر یک سیاست مدار برجسته تاریخی است که به طور عجیبی نماینده interventionism لیبرال معاصر، اوج خود و پایان آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. President Nixon's ill-fated, though initially immensely popular, wage and price controls of 1971 were among the last vestiges of postwar general wage and price interventionism in the developed world.
[ترجمه گوگل]کنترل دستمزد و قیمت پرزیدنت نیکسون در سال 1971، اگرچه در ابتدا بسیار محبوب بود، یکی از آخرین آثار مداخله گرایی عمومی دستمزد و قیمت پس از جنگ در جهان توسعه یافته بود
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور (نیکسون)، گرچه در ابتدا بسیار محبوب بود، دست مزد و کنترل قیمت سال ۱۹۷۱ در بین آخرین بقایای حقوق کلی پس از پس از پس از پس از پس از پس از پس از پس از جنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After crises of the real economy, the financial sector and government debts, the logic of interventionism leads us to a currency crisis.
[ترجمه گوگل]پس از بحران‌های اقتصاد واقعی، بخش مالی و بدهی‌های دولت، منطق مداخله‌گرایی ما را به بحران ارزی سوق می‌دهد
[ترجمه ترگمان]پس از بحران های اقتصاد واقعی، بخش مالی و بدهی های دولت، منطق of ما را به یک بحران ارز هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But this does not mark the return of liberal interventionism.
[ترجمه گوگل]اما این نشان دهنده بازگشت مداخله گرایی لیبرال نیست
[ترجمه ترگمان]اما این امر نشان دهنده بازگشت سرمایه گذاران لیبرال نمی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• policy of interfering in the affairs of other countries

پیشنهاد کاربران

مداخله گری
Interventionism refers to the practice of "governmental interference in economic affairs at home or in political affairs of another country
مداخله گرایی لفظی در اشاره به خط مشی فعالیت غیر دفاعی از سوی دولت - ملت ها، یا دیگر حوزه های اقتدار ژئوپلیتیک کمتر یا بیشتر، به منظور دستکاری یک اقتصاد یا جامعه اطلاق می شود. بیشترین کاربرد این لفظ در اشاره به مداخله دولت در امور اقتصادی ( مداخله یک حکومت در اقتصاد خود ) و مداخله گرایی خارجی ( مداخله یک دولت در امور داخلی ملتی دیگر به عنوان بخشی از سیاست خارجی آن ) است. از جمله نمونه های آن مداخلات خارجی در جنگ خلیج فارس، جنگ کوزوو و جنگ داخلی لیبی است.
...
[مشاهده متن کامل]

*************************************************************************************************************
مثال؛
UN interventionism
He set out a doctrine of humanitarian interventionism.
UN interventionism
He set out a doctrine of humanitarian interventionism.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/interventionism
مداخله گرایی

بپرس