intertwist

/ˌɪntərˈtwɪst//ˌɪntəˈtwɪst/

معنی: بهم پیچیدگی، درهم کشبک کردن
معانی دیگر: درهم پیچاندن، درهم تاباندن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: intertwists, intertwisting, intertwisted
• : تعریف: to twist together; intertwine.

مترادف ها

بهم پیچیدگی (اسم)
intertwist

درهم کشبک کردن (فعل)
intertwist

پیشنهاد کاربران

بپرس