intertwine

/ˌɪntərˈtwaɪn//ˌɪntəˈtwaɪn/

معنی: تقاطع کردن، در هم بافتن، درهم بافته شدن، درهم پیچیدن، بهم تابیدن
معانی دیگر: هم پیچ کردن یا شدن، همتاب کردن یا شدن، به هم تابیدن، به هم تاباندن، (در هم) جفت کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: intertwines, intertwining, intertwined
مشتقات: intertwiningly (adv.), intertwinement (n.)
• : تعریف: to twist together, one about the other; interlace or interlock.
مشابه: fold, lace, twine, twist

- The vines intertwined as they climbed up the trellis.
[ترجمه گوگل] درختان انگور هنگام بالا رفتن از پرده در هم تنیده شدند
[ترجمه ترگمان] همچنان که از trellis بالا می رفتند، پیچک به هم گره خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Three major narratives intertwine within Foucault'stext, "Madness and Civilisation"
[ترجمه گوگل]سه روایت اصلی در متن فوکو، «جنون و تمدن» در هم تنیده شده است
[ترجمه ترگمان]سه روایت اصلی در within stext، \"جنون و تمدن\" روایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Its smoky, herbal flavors from sauvignon blanc grapes intertwine neatly with the apple nuances and fuller body of the chardonnay.
[ترجمه گوگل]طعم‌های دودی و گیاهی آن از انگورهای سوویگنون بلان به‌خوبی با ظرافت‌های سیب و بدن پرتر شاردونی در هم تنیده شده است
[ترجمه ترگمان]طعم دودی و گیاهی آن از sauvignon blanc به خوبی با نکات ظریف سیب و بدن پر شده از chardonnay بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If closeness is unseemly when money and politics intertwine, it is not always determinative.
[ترجمه گوگل]اگر زمانی که پول و سیاست در هم تنیده می شوند، نزدیکی نامناسب است، همیشه تعیین کننده نیست
[ترجمه ترگمان]اگر نزدیکی به هنگام پول و سیاست نادرست باشد، همیشه تعیین کننده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The central volutes intertwine and a tendril and foliage breaks the line of the abacus between these and the angle volutes.
[ترجمه گوگل]پیچک های مرکزی به هم می پیوندند و یک پیچک و شاخ و برگ خط چرتکه را بین اینها و حلقه های زاویه می شکند
[ترجمه ترگمان]حلقه volutes مرکزی و یک پیچ پیچ و شاخ و برگ، خط روی سر ستون را بین این and و the زاویه باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How does your job intertwine with all this?
[ترجمه گوگل]شغل شما چگونه با این همه عجین است؟
[ترجمه ترگمان]شغلت با این همه جور در میاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bouquet: Dark spices and tobacco intertwine with generous blackberry and blueberry fruits. Complex notes of cedar, clove and charcuterie abound, creating an impressive aromatic Shiraz offering.
[ترجمه گوگل]دسته گل: ادویه های تیره و تنباکو با میوه های سخاوتمندانه شاه توت و زغال اخته در هم تنیده می شوند نت های پیچیده سدر، میخک و شیرینی به وفور یافت می شود و طعم معطر شیرازی را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]bouquet: ادویه سیاه و intertwine توتون با میوه های generous و میوه های blueberry یادداشت های مجموعه از چوب سدر، میخک و charcuterie به وفور وجود دارند که یک شیراز معطر به سبک شیراز را به وجود می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. MACRO SHOT - The tendrils INTERTWINE with gentle undulations.
[ترجمه گوگل]ماکرو شات - پیچک ها با موج های ملایم در هم تنیده می شوند
[ترجمه ترگمان]tendrils با تیر انداز - The با undulations ملایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Said vigorously that oneself excessively many will not intertwine in the new rule.
[ترجمه گوگل]با جدیت گفت که خود بیش از حد بسیاری در قاعده جدید در هم تنیده نخواهند شد
[ترجمه ترگمان]سعید با حرارت گفت که فرد بسیار زیاد در قانون جدید شرکت نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their branches intertwine and seem to be a strange ruler of measuring the field.
[ترجمه گوگل]شاخه های آنها به هم می پیوندند و به نظر می رسد که یک حاکم عجیب و غریب برای اندازه گیری میدان هستند
[ترجمه ترگمان]شاخه های آن ها به نظر می رسد که یک فرمانروای عجیب و غریب برای اندازه گیری زمین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Voyeurism and exhibitionism intertwine in these purposefully provocative scenes.
[ترجمه گوگل]فضول گرایی و نمایشگاه گرایی در این صحنه های هدفمند تحریک آمیز در هم تنیده می شوند
[ترجمه ترگمان]Voyeurism و exhibitionism intertwine در این صحنه های هیجان انگیز هدفمند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Entertainment is changin ', intertwine it with gangsters.
[ترجمه گوگل]سرگرمی تغییر می کند، آن را با گانگسترها در هم می آمیزد
[ترجمه ترگمان]سرگرمی changin است، آن را با گانگسترهای intertwine
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sensual and gracious movements intertwine with sudden and threatening ones.
[ترجمه گوگل]حرکات شهوانی و مهربانانه با حرکات ناگهانی و تهدیدآمیز آمیخته می شود
[ترجمه ترگمان]حرکات شدید و گرمی با دست های ناگهانی و تهدیدآمیز به هم گره خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Different reasons attain their paths intertwine, directive to a consummation that changes their lives for ever.
[ترجمه گوگل]دلایل مختلف به مسیرهای آنها در هم تنیده می شود، به نتیجه ای که زندگی آنها را برای همیشه تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]دلایل مختلف برای رسیدن به مسیری که زندگی شان را برای همیشه تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This work has two themes, which complement and intertwine and finally melt into each and smoothly.
[ترجمه گوگل]این اثر دارای دو مضمون است که مکمل و در هم تنیده و در نهایت در هر یک و به آرامی ذوب می شوند
[ترجمه ترگمان]این اثر دو موضوع دارد که مکمل و مکمل یکدیگر هستند و در نهایت در هر کدام به آرامی ذوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Viscosity, or resistance to flow, is a property of fluids containing long molecular chains that tangle and intertwine.
[ترجمه گوگل]ویسکوزیته یا مقاومت در برابر جریان، خاصیت سیالات حاوی زنجیره های مولکولی طولانی است که در هم پیچیده و در هم تنیده می شوند
[ترجمه ترگمان]چسبندگی، یا مقاومت در برابر جریان، یک خاصیت سیالات حاوی زنجیره های طولانی مولکولی است که درهم و برهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقاطع کردن (فعل)
meet, cross, intersect, interlace, crisscross, intercross, intertwine

در هم بافتن (فعل)
interlock, interlace, intertwine, interweave, inweave, pleach, raddle

درهم بافته شدن (فعل)
intertwine

درهم پیچیدن (فعل)
intertwine, tangle, pleach

بهم تابیدن (فعل)
splice, intertwine

انگلیسی به انگلیسی

• twine together, interlace, interweave
if two things intertwine or are intertwined, they are joined together in a very close or complicated way.

پیشنهاد کاربران

To connect or blend together, often used to describe things that are closely interconnected or interdependent.
ارتباط داشتن یا ادغام کردن با هم، اغلب برای توصیف چیزهایی که به طور نزدیک به هم مرتبط یا وابسته هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The storylines of the characters intertwine throughout the novel.
In a discussion about different cultures, one might say, “The histories of these two countries intertwine in fascinating ways. ”
A person describing a complex relationship might say, “Their lives are so intertwined that it’s hard to separate them. ”

جفت گیری
در گرو یکدیگر بودن
ادغام
تلاقی
با هم، همراه هم، با همدیگر ( عامیانه: با همدیگه )
در هم تنیدن، به هم تنیدن
1 - در هم پیچیدن
2 - wrrap around

بپرس