• : تعریف: to place or scatter among other things. • مشابه: sprinkle
- The gardener interspersed flowers with the tomato plants.
[ترجمه ساناز] باغبان، گل ها را به طور پراکنده ای در میان گیاهان گوجه فرنگی قرار دارد. ( کاشت )
|
[ترجمه گوگل] باغبان گل ها را با بوته های گوجه فرنگی در هم آمیخت [ترجمه ترگمان] باغبان گل ها را با گیاهان گوجه فرنگی تقسیم کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The lawn is interspersed with red flowers.
[ترجمه فاضله] گلهای قرمز رنگ به صورت پراکنده در میان چمن روییده اند
|
[ترجمه گوگل]چمنزار با گلهای قرمز پر شده است [ترجمه ترگمان]چمن ها با گل های سرخ در میان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The documentary intersperses graphical animations with film clips of the actual event.
[ترجمه گوگل]این مستند انیمیشن های گرافیکی را با کلیپ های فیلم از رویداد واقعی در هم آمیخته است [ترجمه ترگمان]فیلم های مستند intersperses گرافیکی با فیلم های کوتاه از رویداد واقعی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Lectures will be interspersed with practical demonstrations.
[ترجمه گوگل]سخنرانی ها با نمایش های عملی آمیخته خواهد شد [ترجمه ترگمان]سخنرانی ها با تظاهرات عملی همراه خواهند شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Small dots were interspersed among the pattern.
[ترجمه گوگل]نقاط کوچکی در بین الگو قرار گرفته بودند [ترجمه ترگمان]نقطه های کوچک در میان این الگوها پراکنده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The grass was interspersed with beds of flowers.
[ترجمه گوگل]علف ها با تخت های گل پر شده بود [ترجمه ترگمان]علف ها با باغچه های گل پراکنده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The lawn is interspersed with flower-beds in the shape of five-point stars.
[ترجمه گوگل]چمن با تخت های گل به شکل ستاره های پنج نقطه ای پر شده است [ترجمه ترگمان]چمن ها با بس ترهای گلدار به شکل ستاره های پنج نمره ای پراکنده می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. His lecture was interspersed with questions.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او مملو از سؤالات بود [ترجمه ترگمان]سخنرانی او با پرسش هایی همراه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Originally the intention was to intersperse the historical scenes with modern ones.
[ترجمه گوگل]در اصل قصد تلاقی صحنه های تاریخی با صحنه های مدرن بود [ترجمه ترگمان]در اصل قصد این بود که صحنه های تاریخی را با لباس های مدرن عوض کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Bushes were interspersed among trees.
[ترجمه گوگل]بوته ها در میان درختان پراکنده شده بودند [ترجمه ترگمان]بوته ها در میان درختان پراکنده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Her handwritten notes were interspersed throughout the text.
[ترجمه گوگل]یادداشت های دست نوشته او در سراسر متن پراکنده بود [ترجمه ترگمان]یادداشت های دست نویس او در سراسر متن گنجانده شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. But these themes are always interspersed with more fanciful ones: grimacing masks, weird animals, exuberant abstract patterns.
[ترجمه گوگل]اما این مضامین همیشه با مضامین تخیلیتر آمیخته میشوند: ماسکهای ژولیده، حیوانات عجیب و غریب، الگوهای انتزاعی پرجنبوجوش [ترجمه ترگمان]اما این موضوعات همیشه دارای تصاویر fanciful هستند: ماسک های grimacing، حیوانات عجیب، الگوهای انتزاعی و انتزاعی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Interspersed throughout these pieces are short items in smaller type on white backgrounds about similar figures from real life or other media.
[ترجمه گوگل]در میان این قطعات، آیتمهای کوتاهتری با حروف کوچکتر روی پسزمینههای سفید در مورد چهرههای مشابه از زندگی واقعی یا رسانههای دیگر پراکنده شدهاند [ترجمه ترگمان]interspersed در تمام این قطعات، موارد کوتاهی در زمینه سفید با زمینه های سفید در مورد چهره های مشابه از زندگی واقعی و یا دیگر رسانه ها هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They were interspersed with rows of vines, whose high branches must have made the harvest very hard work.
[ترجمه گوگل]آنها با ردیفهایی از انگور پر شده بودند که شاخههای بلند آن باید کار برداشت را بسیار سخت کرده باشد [ترجمه ترگمان]آن ها با ردیفی از پیچک که شاخه های بلند آن را به کار برده بودند، از هم جدا شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Superb apple pie with sultanas and cloves, interspersed with crusty bread sandwiches of every description.
[ترجمه گوگل]پای سیب فوقالعاده با سلطانها و میخک، با ساندویچهای نان خرد شده با هر توصیفی [ترجمه ترگمان]پای سیب Superb با sultanas و میخک، که در هر توصیف sandwiches با نان خشک شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• insert here and there, disperse, scatter if one thing is interspersed with a number of other things, these things occur here and there.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: To scatter or place something at intervals within something else 🔍 مترادف: Scatter ✅ مثال: The artist interspersed vibrant colors throughout the painting, creating a dynamic effect.
در حوزه یکدیگر آمدن. تلاقی داشتن/کردن. تداخل کردن. دو چیز ناهمگن که در یکدیگر بلولند.
پراکندن. پخش کردن. پاشیدن مثال: We have certainly interspersed for the people in this Quran with every [kind of] parable. ما بدون شک انواع مثل ها را در این قران برای مردم پراکندیم. �وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ�
be interspersed with sth: پر شده از یه چیزی
spread
آمیختن و ترکیب شدن با چیز ( های ) دیگری به تناوب
قطع کردن یا شدن the debate was interspersed by angry exchange