📋 دوستان در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم rupt
📌 این ریشه، معادل "Break" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "Break" مربوط هستند.
📂 مثال:
🔘 rupture: A break or tear in tissue
... [مشاهده متن کامل]
🔘 disrupt: To break apart or interrupt
🔘 erupt: To break out suddenly, like a volcano
🔘 interrupt: To break into a conversation or process
🔘 corrupt: To break integrity through dishonesty
🔘 bankrupt: Financially broken, unable to pay debts
🔘 abrupt: A sudden break in continuity
🔘 irrupt: To forcibly break into a space
🔘 corruptible: Capable of being broken morally
🔘 disruption: An event causing a break in flow
🔘 rupturable: Susceptible to breaking under pressure
🔘 incorruptible: Unable to be broken morally
🔘 eruption: A violent breakthrough of material
🔘 interruption: A temporary break in activity
🔘 rupturewort: A plant once believed to break kidney stones
🔘 corruption: The state of being broken ethically
🔘 disruptor: A force or person causing a break in norms
🔘 anticorruption: Measures to prevent breaking ethical codes
🔘 abruption: A sudden break, such as placental abruption
🔘 ruptured: Having suffered a break, like a ruptured pipe
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم inter -
📌 این پیشوند، معادل "between, " "within, " و "among" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "between, " "within, " یا "among" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
🔘 internet: networks connected ‘between’ each other
🔘 interconnected: linked ‘between’ multiple things
🔘 international: ‘between’ different nations
🔘 interoffice: ‘between’ offices
🔘 interstate: ‘between’ states or regions
🔘 intersection: a point where paths cross ‘between’
🔘 interscholastic: ‘between’ different schools
🔘 intercept: to seize or block ‘between’
🔘 intermission: a break sent ‘between’ activities
🔘 interrupt: to break ‘between’ an action
🔘 interested: engaged or placed ‘between’ ideas
🔘 interact: to act ‘between’ people or things
برهم خوردن ( آرامش ، نظم و. . . . ) ، آشفته شدن
interrupt: باعث وقفه و قطع کوتاه مدت عملی شدن
interfere: دخالت در انجام کاری ( که ممکنه باعث وقفه یا قطع اون هم نشه )
قطع کردن ( سخن ) ، پریدن وسط حرف دیگری
VERB۱ ) اندیشه یا حرف و غیره را قطع کردن - حرف دیگری را قطع کردن - میان حرف کسی دویدن - پریدن تو حرف کسی
✨ You sit there, talking nonsense. Let them speak. Do you mean that. . . ?No, but why was this department formed?
... [مشاهده متن کامل]
Who suggested the new building?
Who cares!
This man thinks he was the only one. . .
Excuse me, do you recall that afternoon when. . .
I'm sorry but it was me who suggested. . .
For twelve years I've had my patients in that damp basement.
I've had enough.
I've repeated endlessly, let's get together here.
You see, he keeps interrupting.
ای بابا. . . همه تون نشستید، با هم چرت و پرت میگید.
خب بقیه هم آدمن.
منظورتون اینه که. . . ؟
نه جانم. . . نه جانم، مگه از اول این بخش رو چه نیتی ساخته شده؟
کیٖ پیشنهادش داده؟
هر کی داده، داده!
این آقای دکتر هم خیال میکنه که فقط ایشون بوده. . .
اجازه بدید. . . اجازه بدید، آقای دکتر خاطرتون هست اون روز عصر کیٖ بود وقتی. . .
به خدا من بودم. . من بودم که این پیشنهاد دادم. . .
دوازده ساله تو اون زیرزمین نمناک مریضام خوابوندم.
دیگه خسته شدم آقا.
دکتر، من بارها بهتون گفتم، بیاید. . . بیاید اینجا بشینید حرفاتونو بزنید.
آقای دکتر می بینید، باز پرید تو حرف من.
۲ ) مزاحم کار کسی شدن
✨ A: Stop crowding, each one in turn.
B: That's mine.
C: You had two!
D: Excuse me Dr. may I?
A: Wait. Oh, Miss Michelle. . .
D: Forgive me for interrupting.
A: Have some grapes.
Careful, don't let them fall. . .
شلوغ ش نکنید، به نوبت.
این مال منه.
اِه! تو دو تا خوردی!
اجازه هست، آقای دکتر؟
به به. . میشل خانم.
ببخشید بی موقع مزاحم شدم آا. . .
بیا انگور بخور. . . بیا بخور دیگه. .
یواش، نریزه. . .
interrupt = break off = discontinue = stop
مقطعی
کور کردن / شدن نطق کسی
به تعویق انداختن
وقفه ( در حرف، در کار، در روند یک جریان. . . )
قطع کردن یا حرف کسی را قطع کردن
Sorry to interrupt but can I ask a question?
متاسفم صداتونو قطع میکنم اما میتونم یه سوال بپرسم😉
interrupt ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: وقفه
تعریف: رویدادی که باعث می شود تا یک برنامۀ درحال اجرا به طور موقت به حالت تعلیق درآید
مختل کردن کار یا آرامش شخص دیگری
مخلّ
I interrupted her
من حرفش را قطع کردم
Never Interrupt Your Enemy When He's Making A Mistake
وقتی دشمنت داره اشتباه میکنه مزاحمش نشو
"NAPOLEON BONAPARTE"
اَندرسَلیدَن ( andarsalidan )
برابر interrupt
از دکتر حیدیری ملایری
۱. متوقف کردن یک شخص از گفتن ادامه چیزی که داره میگه / پریدن وسط حرف او / ایجاد اختلال و …
۲. برقراری زنگ تفریح ( interruption ) دانش آموزان بین دو زنگ
۳. فضولی / به زور وارد جایی یا بحثی شدن / نخود هر آشی شدن / مزاحم شدن
سلام، به معنی قطع کردن ( صحبت دیگران ) ، بعضی مواقع هم به معنی متوقع کردن.
The protests were interrupted by the government =اعتراضات توسط دولت متوقف شدند.
Dont interrupt us, we're talking to each other=ما رو متوقف نکن ( وسط حرف ما نپر ) , ما داریم با هم صحبت میکنیم.
پریدن وسط حرف دیگران
to stop somebody speaking
متوقف شدن
به معنی وسط حرف پریدن هم هست. موقع گفتن حرفی که فعلا جاش نیست گفته میشه.
I'm sorry to interrupt
ببخشید که دخالت میکنم.
عامیانه: فصولی مو ببخش
قطع کردن، وقفه ، pause
وسط حرف کسی پریدن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
Old people spend less time in deep NREM sleep and their sleep is more easily interrupted
وقفه
کرم ریختن
دخالت کردن
قطع کردن
stop the continuous progress of ( an activity or process ) . توقف پیشرفت مداوم ( یک فعالیت یا فرآیند ) .
"the buzzer interrupted his thoughts""صدای زنگ تفکراتش را قطع کرد"
break the continuity of ( a line or surface ) . تداوم ( یک خط یا سطح ) را از بین ببرید.
... [مشاهده متن کامل]
"the coastal plain is interrupted by chains of large lagoons"
"دشت ساحلی توسط زنجیرهای تالاب های بزرگ قطع شده است"
دشت ساحلی با زنجیره ای از دریاچه های بزرگ قطع می شود.
obstruct ( something, especially a view ) . مسدود کردن ( چیزی - بویژه منظره ( دیدگاه ) )
اگر در انجام روند کار یا اداره جات به کار بره به معنای " معطّلی" هستش
مزاحم شدن ( در مواقعی که یکی داخل اتاق تنها نشسته و وارد میشوی )
اذیت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)