interrogatory

/ˌɪnteˈrɑːɡəˌtɔːri//ˌɪntəˈrɒɡətr̩i/

معنی: وابسته به سئوال
معانی دیگر: وابسته به بازپرسی، بازپرسانه، بازجویانه، پرسشگرانه، پرسشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: containing or communicating a question; interrogative.
اسم ( noun )
حالات: interrogatories
مشتقات: interrogatorily (adv.)
• : تعریف: a question or inquiry, esp. a formal question to a witness in a court of law.

جمله های نمونه

1. To reply such interrogatory, we must detailed research the connotation of legitimacy and administration's "
[ترجمه گوگل]برای پاسخ به چنین پرسشی، ما باید مفهوم مشروعیت و مدیریت را به تفصیل بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان]برای پاسخ به چنین interrogatory باید به بررسی دقیق مفهوم مشروعیت و حکومت بپردازیم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The interrogatory seemed to strike the honest magistrate all of a heap.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که بازجویی به قاضی صادق ضربه زده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این بازجویی به نظر بازپرس شریف می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Check the box next to each interrogatory that you want the answering party to answer.
[ترجمه گوگل]کادر کنار هر بازجویی را که می خواهید طرف پاسخگو به آن پاسخ دهد علامت بزنید
[ترجمه ترگمان]صندوق بعدی رو برای هر بازجویی که میخوای جواب بده رو چک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Reluctantly Theodora turned towards the gate to walk back to the Julians' and the interrogatory telephone.
[ترجمه گوگل]تئودورا با اکراه به سمت دروازه چرخید تا به سمت تلفن بازجویی و جولیان برگردد
[ترجمه ترگمان]با اکراه به طرف دروازه رفت تا به طرف julians و تلفن بازجویی برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had lapsed into gloomy self-absorption, perhaps in reaction to Golding's interrogatory methods.
[ترجمه گوگل]او احتمالاً در واکنش به روش‌های بازجویی گلدینگ، دچار خودبینی غم‌انگیزی شده بود
[ترجمه ترگمان]او به خود جذب شد، شاید در واکنش به روش های interrogatory گلدینگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If you do not have enough personal knowledge to fully answer interrogatory, say so.
[ترجمه گوگل]اگر اطلاعات شخصی کافی برای پاسخگویی کامل به سؤالات ندارید، بگویید
[ترجمه ترگمان]اگر دانش شخصی کافی برای پاسخ کامل به interrogatory ندارید، این را بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hello, the hospital on the proposal is checked, suit the remedy to the case, interrogatory doctor!
[ترجمه گوگل]سلام، بیمارستان در مورد پیشنهاد بررسی می شود، درمان را به پرونده، دکتر بازجو!
[ترجمه ترگمان]سلام، بیمارستان در مورد این پیشنهاد بازرسی شده است، برای درمان پرونده مناسب است، دکتر interrogatory!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به سوال (صفت)
interrogatory

انگلیسی به انگلیسی

• question, inquiry; official question, written question (law)
containing a question, expressing a question; questioning, inquisitive, interrogative

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : interrogate
✅️ اسم ( noun ) : interrogation / interrogative / interrogator / interrogatory
✅️ صفت ( adjective ) : interrogative / interrogatory
✅️ قید ( adverb ) : interrogatively
استیضاح

بپرس