interrogator

/ˌɪnˈterəˌɡetər//ɪnˈterəɡeɪtə/

معنی: بازجویی کننده، مستنطق، بازپرس، پرسش کننده، تحقیق کننده
معانی دیگر: بازجو، پرسشگر، پرسان

جمله های نمونه

1. I was well aware of what my interrogators wanted to hear.
[ترجمه 🌠MM93🌠] من به خوبی از آنچه بازجویانم می خواستند بشنوند، آگاه بودم.
|
[ترجمه فاطمه] من به خوبی از آنچه بازجویانم می خواستند بشنوند، آگاه بودم
|
[ترجمه گوگل]من به خوبی از آنچه بازجویانم می خواستند بشنوند آگاه بودم
[ترجمه ترگمان]از چیزی که می خواستم بشنوم کاملا آگاه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He refused to tell his interrogators anything.
[ترجمه امید مختاری] او از گفتن چیزی به بازجوهایش خودداری کرد
|
[ترجمه گوگل]او حاضر نشد به بازجویانش چیزی بگوید
[ترجمه ترگمان]از گفتن چیزی به interrogators امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His interrogators finally forced him to confess.
[ترجمه امید مختاری] بازجویان او سرانجام اورا مجبور به اعتراف کردند
|
[ترجمه گوگل]بازجوها سرانجام او را مجبور به اعتراف کردند
[ترجمه ترگمان]بالاخره interrogators مجبورش کرد اعتراف کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The interrogators put the prisoner to torture.
[ترجمه امید مختاری] بازجویان زندانی را مورد شکنجه قرار دادند
|
[ترجمه گوگل]بازجوها زندانی را تحت شکنجه قرار دادند
[ترجمه ترگمان]The زندانی را شکنجه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They talked so fast that their interrogators had trouble keeping up.
[ترجمه گوگل]آنها آنقدر سریع صحبت می کردند که بازجوهایشان در ادامه صحبت ها مشکل داشتند
[ترجمه ترگمان]چنان تند حرف می زدند که interrogators به مشکل برخورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ignored was the consideration that interrogators of prisoners do not come forward as witnesses against themselves before police boards or civil courts.
[ترجمه گوگل]این نکته نادیده گرفته شد که بازجویان زندانیان به عنوان شاهد علیه خود در هیئت های پلیس یا دادگاه های مدنی حاضر نمی شوند
[ترجمه ترگمان]Ignored در نظر داشت که بازجویان زندانیان به عنوان شاهد علیه خود قبل از هیات های پلیس و یا دادگاه های مدنی مطرح نشوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Moreover, none of the allegedly violent police interrogators named in both books have sued for libel.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، هیچ یک از بازجوهای پلیس که گفته می شود خشن نامشان در هر دو کتاب آمده است، به اتهام افترا شکایت نکرده اند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، هیچ یک از بازجویان پلیس با خشونت که در هر دو کتاب ذکر شده، به جرم افترا شکایت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Both the interrogators had been doing their job for so long that they no longer thought much about what they were saying.
[ترجمه گوگل]هر دو بازجو آنقدر کارشان را انجام می دادند که دیگر زیاد به حرفشان فکر نمی کردند
[ترجمه ترگمان]هر دو خانواده برای مدت طولانی کارشان را انجام داده بودند که دیگر به آنچه می گفتند فکر نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The interrogators were quietly sacked and sent to work in the coal mines.
[ترجمه گوگل]بازجوها بی سر و صدا اخراج و برای کار در معادن زغال سنگ فرستاده شدند
[ترجمه ترگمان]بازجویان به آرامی اخراج شده و برای کار در معادن زغال سنگ اعزام شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Finally the interrogators must have lost their patience, or perhaps it was just the heat of the vodka.
[ترجمه گوگل]بالاخره بازجوها باید صبرشان را از دست داده باشند، یا شاید فقط گرمای ودکا بود
[ترجمه ترگمان]بالاخره the باید صبر و شکیبایی خود را از دست داده باشند، یا شاید فقط گرمای ودکا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The TSB 2500 IFF Combined Interrogator Transponder is one of the most advanced systems compliant with the latest NATO and International Civil Aviation Organization (ICAO) standards and regulations.
[ترجمه گوگل]ترانسپوندر بازپرس ترکیبی TSB 2500 IFF یکی از پیشرفته ترین سیستم های منطبق با آخرین استانداردها و مقررات ناتو و سازمان بین المللی هوانوردی غیرنظامی (ICAO) است
[ترجمه ترگمان]The ۲۵۰۰ Combined یکی از پیشرفته ترین سیستم های سازگار با استانداردهای و مقررات سازمان بین المللی هوانوردی غیرنظامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An interrogator clutched one detainee's neck so that he repeatedly passed out.
[ترجمه گوگل]یک بازجو گردن یکی از زندانیان را گرفت به طوری که او بارها از حال رفت
[ترجمه ترگمان]یک interrogator گردن یکی از زندانیان را که چندین بار از آن بیرون آمده بود، به دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Three years ago, the alleged chief interrogator at a torture center in Argentina was found running a genteel antiques shop in The Plains, Virginia.
[ترجمه گوگل]سه سال پیش، بازجوی اصلی در یک مرکز شکنجه در آرژانتین پیدا شد که یک مغازه عتیقه فروشی در دپلینز، ویرجینیا را اداره می کرد
[ترجمه ترگمان]سه سال پیش، یکی از interrogator اصلی در مرکز شکنجه در آرژانتین، در یک مغازه عتیقه فروشی در ایالت ویرجینیا اداره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was an interrogator at the detention facility in Guantanamo Bay, Cuba.
[ترجمه گوگل]من در بازداشتگاه گوانتانامو در کوبا بازجو بودم
[ترجمه ترگمان]من بازجویی از این بازداشتگاه در خلیج گوانتانامو، کوبا بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It says one interrogator threatened to kill the children of one 9/11 suspect, while another threatened a detainee's mother.
[ترجمه گوگل]این می گوید که یک بازجو فرزندان یکی از مظنونان 11 سپتامبر را تهدید به کشتن کرده است، در حالی که بازجو دیگری مادر یک زندانی را تهدید کرده است
[ترجمه ترگمان]در این گزارش گفته شده است که یکی از بازجویان تهدید کرده است که کودکان یک مظنون ۱۱ سپتامبر را خواهد کشت در حالیکه دیگری مادر فرد بازداشتی را تهدید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بازجویی کننده (اسم)
cross-examiner, interrogator

مستنطق (اسم)
cross-examiner, interrogator

بازپرس (اسم)
interrogator

پرسش کننده (اسم)
interrogator

تحقیق کننده (اسم)
interrogator

تخصصی

[برق و الکترونیک] پرسشگر نوعی فرستنده ی رادیویی، راداری یا سونار که مجب ارائه پاسخ از سوی یک تراپاسخگر ( transponder ) می شود به عنوان مثال، در سیستمهای کنترل رفت و آمد هوایی ( ATC )، به منظور شانسایی هواپیمای ظاهر شده روی صفحه ی راداری نشانگر نقشه ی موقعیت ( PPI )، یک سیگنال رادیویی رمزی برای آن فرستاده و پاسخ از تراپاسخگر داخلی هواپیما گرفته می شود .

انگلیسی به انگلیسی

• questioner, one who interrogates
an interrogator is a person, especially a police officer or an army officer, who questions someone thoroughly for a long time.

پیشنهاد کاربران

NOUN
بازجو - بازپرس
e. g.
He said he thought the cameras deterred prison abuse, since interrogators did not want anyone seeing how they treated detainees.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : interrogate
✅️ اسم ( noun ) : interrogation / interrogative / interrogator / interrogatory
✅️ صفت ( adjective ) : interrogative / interrogatory
✅️ قید ( adverb ) : interrogatively

بپرس