interpretive

/ˌɪnˈtɜːrprətɪv//ɪnˈtɜːprɪtətɪv/

معنی: شرحی، تفسیری، ترجمهای
معانی دیگر: تعبیری، توضیحی، سفرنگی، گزاره ای

جمله های نمونه

1. The latter is an interpretive task relying on a transformation of meaning from one context to another.
[ترجمه گوگل]دومی یک کار تفسیری است که بر تبدیل معنا از یک بافت به متن دیگر تکیه دارد
[ترجمه ترگمان]دومی، یک وظیفه تفسیری است که به تحول معنا از یک بافت به یک مفهوم دیگر وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The legislation also nullifies an interpretive bulletin on ETIs issued by the Labor Department last summer.
[ترجمه گوگل]این قانون همچنین یک بولتن تفسیری در مورد ETIهای صادر شده توسط وزارت کار تابستان گذشته را باطل می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون همچنین بیانیه تفسیری interpretive را در مورد ETIs صادر شده از سوی اداره کار در تابستان گذشته منتشر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Until recently there would normally have been two interpretive stages.
[ترجمه گوگل]تا همین اواخر معمولاً دو مرحله تفسیری وجود داشت
[ترجمه ترگمان]تا همین اواخر، معمولا دو مرحله تفسیری وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. History is an interpretive process.
[ترجمه گوگل]تاریخ یک فرآیند تفسیری است
[ترجمه ترگمان]تاریخ یک فرآیند تفسیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then he, Michele, and Romy do an interpretive victory dance for their former classmates.
[ترجمه گوگل]سپس او، میشل و رومی یک رقص پیروزی تفسیری برای همکلاسی های سابق خود انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]سپس او، میکل، و رومی یک رقص victory را برای همکلاسی های سابق خود انجام می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Reading is an interpretive process.
[ترجمه گوگل]خواندن یک فرآیند تفسیری است
[ترجمه ترگمان]مطالعه یک فرآیند تفسیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The JVM is a pure interpretive system.
[ترجمه گوگل]JVM یک سیستم تفسیری خالص است
[ترجمه ترگمان]JVM یک سیستم تفسیری خالص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Introduction the interpretive history of Mrs Dalloway and puts forward the argument of the thesis.
[ترجمه گوگل]مقدمه تاریخ تفسیری خانم دالووی و استدلال پایان نامه را مطرح می کند
[ترجمه ترگمان]مقدمه تاریخچه تفسیری خانم دلوی، و بحث دربار را مطرح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. JavaScript is a standard, syntactically simple, object-oriented, interpretive programming language supported by browsers and other processors.
[ترجمه گوگل]جاوا اسکریپت یک زبان برنامه نویسی استاندارد، از لحاظ نحوی ساده، شی گرا و تفسیری است که توسط مرورگرها و سایر پردازنده ها پشتیبانی می شود
[ترجمه ترگمان]جاوا اسکریپت یک استاندارد است، زبان برنامه نویسی تفسیری، زبانی - گرا و تفسیری که توسط مرورگرهای و دیگر پردازشگرهای پشتیبانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In some cases I have added interpretive or clarifying comments in brackets.
[ترجمه گوگل]در برخی موارد نظرات تفسیری یا توضیحی را در پرانتز اضافه کرده ام
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد من اظهارات تفسیری یا clarifying را در پرانتز اضافه کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These interpretive difficulties arise when you try to draw conclusions about a population parameter from a sample statistic.
[ترجمه گوگل]این مشکلات تفسیری زمانی به وجود می آیند که شما سعی می کنید از یک آمار نمونه در مورد یک پارامتر جمعیت نتیجه گیری کنید
[ترجمه ترگمان]این مشکلات interpretive زمانی بوجود می آیند که شما سعی دارید نتایج را در مورد پارامتر جمعیت از یک آمار نمونه به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The interpretive functions of schemata in understanding utterance include three aspects: prediction, enrichment and bridging.
[ترجمه گوگل]کارکردهای تفسیری طرحواره ها در درک گفتار شامل سه جنبه است: پیش بینی، غنی سازی و پل زدن
[ترجمه ترگمان]توابع تحلیلی of در درک گفتار شامل سه جنبه می باشد: پیش بینی، غنی سازی و پل زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is an interpretive question perhaps limited by the respondents understanding of international trade politics.
[ترجمه گوگل]این یک سؤال تفسیری است که احتمالاً با درک پاسخ دهندگان از سیاست تجارت بین‌الملل محدود شده است
[ترجمه ترگمان]این یک سوال تفسیری است که احتمالا محدود به درک پاسخ دهندگان از سیاست تجاری بین المللی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the design of interpretive program, employ preset text and path tagging method to get inference result and explanation of process in detail when users demand.
[ترجمه گوگل]در طراحی برنامه تفسیری، از متن از پیش تعیین شده و روش برچسب گذاری مسیر برای به دست آوردن نتیجه استنتاج و توضیح جزئیات فرآیند در صورت درخواست کاربران استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]در طراحی برنامه تفسیری، از متن و روش برچسب زدن مسیر برای رسیدن به نتیجه و توضیح فرآیند به تفصیل در زمانی که کاربران خواستار آن هستند استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The analysis of data is an interpretive approach, as this is customary in performance analysis.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل داده ها یک رویکرد تفسیری است، همانطور که در تجزیه و تحلیل عملکرد مرسوم است
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل داده ها یک رویکرد تفسیری است، چرا که این امر در تحلیل عملکرد مرسوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرحی (صفت)
explanatory, interpretive, interpretative

تفسیری (صفت)
expositive, expository, interpretive, interpretative, paraphrastic

ترجمه ای (صفت)
translative, interpretive, interpretative

انگلیسی به انگلیسی

• explanatory; clarifying; of or pertaining to interpretation

پیشنهاد کاربران

توضیح دادنی
تفسیری، ترجمه ای ، تعبیری ، توضیحی
interpretive ( adj ) ( ɪnˈtərprət̮ɪv ) ( also interpretative, ɪntərprəteɪt̮ɪv ) =providing an interpretation, e. g. an interpretive exhibition
interpretive
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : interpret
✅️ اسم ( noun ) : interpretation / interpreter
✅️ صفت ( adjective ) : interpretable / interpretative / interpretive
✅️ قید ( adverb ) : interpretively

بپرس