interpreter

/ˌɪnˈtɜːrprətər//ɪnˈtɜːprɪtə/

معنی: مترجم، ترجمان، مترجم شفاهی
معانی دیگر: مترجم (به ویژه شفاهی)، نورندگر، پچوهگر، مفسر، سفرنگ گر، خوابگزار

جمله های نمونه

1. he spoke through an interpreter
به کمک یک مترجم حرف زد.

2. he knew no english and we had to speak indirectly through an interpreter
او انگلیسی نمی دانست و مجبور شدیم به طور غیرمستقیم توسط مترجم مکالمه کنیم.

3. I'd like to have a Japanese interpreter.
[ترجمه الناز] من تمایل دارم که مترجم ژاپنی داشته باشم
|
[ترجمه ♡macani] من دوست دارم که یک مترجم ژاپنی داشته باشم
|
[ترجمه Nazanin] دوست دارم یه مترجم ژاپنی داشته باشم!
|
[ترجمه elen] من میخوام که یه مترجم ژاپنی داشته باشم
|
[ترجمه Sarina] من تصمیم دارم یا دوست دارم مترجم ژاپنی داشته باشم.
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک مترجم ژاپنی داشته باشم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم یک مترجم فرانسوی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She earned her living as an interpreter.
[ترجمه elen] اون زندگیش رو از راه مترجمی به دست آورده
|
[ترجمه رامین امیرطاهری] او بعنوان مترجم امرار معاش میکرد
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان مترجم امرار معاش می کرد
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان مترجم به دست آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Speaking through an interpreter, a Japanese fisherman gave his account of the tidal wave.
[ترجمه گوگل]یک ماهیگیر ژاپنی که از طریق مترجم صحبت می کرد، گزارش خود را از موج جزر و مدی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی صحبت از طریق مترجم شد، یک ماهیگیر ژاپنی حساب جزر و مد را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Will you act as interpreter for us?
[ترجمه میترا افزوده] آیا شما میتوانید برای ما مترجمی کنید
|
[ترجمه گوگل]آیا شما به عنوان مترجم برای ما عمل خواهید کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما برای ما مترجم عمل می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We communicated through an interpreter.
[ترجمه گوگل]ما از طریق مترجم ارتباط برقرار کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یک مترجم را به او منتقل کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Listening to the speech through an interpreter lessened its impact somewhat.
[ترجمه گوگل]گوش دادن به سخنرانی از طریق مترجم تا حدودی تأثیر آن را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]شنیدن سخنرانی از طریق مترجم شفاهی، تاثیر آن را تا حدی کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was an official interpreter to the government of Nepal.
[ترجمه گوگل]او مترجم رسمی دولت نپال بود
[ترجمه ترگمان]او یک مترجم رسمی برای دولت نپال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Abraham was able to act as interpreter and interlocutor for our group.
[ترجمه گوگل]ابراهیم توانست به عنوان مترجم و گفتگوی گروه ما عمل کند
[ترجمه ترگمان]ابراهیم توانست به عنوان مفسر و interlocutor برای گروه ما عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Speaking through an interpreter, the President said that the talks were going well.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور طی سخنانی از طریق مترجم گفت که مذاکرات به خوبی پیش می رود
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور ضمن صحبت از طریق مترجم گفت که مذاکرات به خوبی پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Susan acted as interpreter for us.
[ترجمه گوگل]سوزان به عنوان مترجم برای ما عمل کرد
[ترجمه ترگمان]سوزان به عنوان مترجم برای ما عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We must allow him to be a good interpreter.
[ترجمه گوگل]باید به او اجازه دهیم مترجم خوبی باشد
[ترجمه ترگمان]ما باید به او اجازه بدهیم که یک مترجم خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The firm has enticed away our best interpreter.
[ترجمه گوگل]این شرکت بهترین مترجم ما را جذب کرده است
[ترجمه ترگمان]شرکت بهترین مترجم ما را فریب داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The boy was provided with an interpreter, pursuant to the Individuals with Disabilities Act.
[ترجمه گوگل]بر اساس قانون افراد دارای معلولیت، به این پسر مترجم داده شد
[ترجمه ترگمان]مطابق با قانون افراد دارای معلولیت، این پسر به همراه مترجم به او ارائه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مترجم (اسم)
translator, dragoman, interpreter

ترجمان (اسم)
translator, dragoman, interpreter

مترجم شفاهی (اسم)
interpreter

تخصصی

[کامپیوتر] مفسر . - مفسر - برنامه ای که یک برنامه ی منبع را خط به خط ترجمه کرده و فوراً اجرا می کند . اکثر سیستمهای قدیمی بیسیک مفسر بودند. بر خلاف compiler .
[برق و الکترونیک] مفسر؛مترجم روال اجرایی در رایانه که در هر لحظه یک خط از برنامه ی نوشته شده به زبان سطح -بالا رابه رمز یا زبان ماشین ترجمه می کند.
[ریاضیات] مفسر، مترجم

انگلیسی به انگلیسی

• one who orally translates from one language to another; clarifier, explainer; commentator
an interpreter is a person whose job is to translate what someone is saying into another language.

پیشنهاد کاربران

رابط ناشنوایان
( اشاره به افرادی که در ادارات و سازمان ها مثلاً پلیس واسطه ای بین افرادناشنوا و کارمندان هستند. )
تَرْجُمار [برامده از ترجمه و ـار ( سیستم ) ]: یک سیستم نرم افزاری که برای ترجمه کردن کدها استفاده می شود
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/ترجمار
شارح، مفسّر، معبّر
interpreter = مترجم، مفسر، سخنگو
interpreter = someone whose job is to change what someone else is saying into another language
مفسر در حقوق
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : interpret
✅️ اسم ( noun ) : interpretation / interpreter
✅️ صفت ( adjective ) : interpretable / interpretative / interpretive
✅️ قید ( adverb ) : interpretively
interpreter
مُعبر، تعبیر کننده ی خواب
interpreter ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: مفسّر
تعریف: برنامه‏ای که گزاره‏های زبان مبدأ را خط به خط ( یک خط در هر مرحله ) ترجمه و اجرا کند
مترجم کلامی - شفاهی
Afghan interpreter hunted by Taliban is stranded five years after fleeing
The Guardian@
interpreter ( noun ) = مترجم ( شفاهی ) /ترجمان، ترجمه گر ( یک برنامه کامپیوتری که دستورالعمل های یک برنامه دیگر را به فرمی تبدیل می کند که به راحتی توسط رایانه قابل درک است ) ، مفسر/نوازنده موسیقی بی کلام ( کسی که یک قطعه موسیقی یا قسمتی از نمایش و غیره را به گونه ای اجرا می کند که ایده های خود را در مورد مفهوم آن بیان کند )
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه : translator ( noun )
examples:
1 - I work as an interpreter.
من به عنوان یک مترجم کار می کنم.
2 - I would love to become an interpreter someday.
خیلی دوست دارم که روزی مترجم شوم.
3 - She works as an interpreter in Brussels.
او در بروکسل به عنوان مترجم کار می کند.
4 - Speaking through an interpreter, the president said the terms of the ceasefire were completely unacceptable.
رئیس جمهور که از طریق مترجم صحبت می کرد ، گفت شرایط آتش بس کاملاً غیرقابل قبول است.
5 - He's a noted interpreter of traditional Irish music.
او یک نوازنده برجسته موسیقی سنتی ایرلندی است.
6 - The Chinese witness testified with the help of an interpreter.
شاهد چینی با کمک مترجم شهادت داد.

interpreter =مترجم - ترجمان - مترجم شفاهی
The key differences between interpretation and translation are found in each service's medium and skill set: interpreters translate spoken language orally, while translators translate the written word
Translator : مترجم ( نوشتاری ) / مترجم متن
Interpreter : مترجم ( کلامی - شفاهی )
مُفسر ( کامپیوتر )
مترجم شفاهی، که تفسیر کننده است
و به طور همزمان با زبان که ترجمه میشه ، هست
مترجم
ترجمه شفاهی همزمان
مترجم حضوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس