internally


ازدرون، از تو، از داخل، ذاتا، باطنا، معنا

جمله های نمونه

1. this drug is not to be taken internally
این دارو را نباید خورد.

2. He was internally disturbed to hear of her illness.
[ترجمه گوگل]او از شنیدن بیماری او از درون آشفته شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه بیماری او را می شنید، از درون به خود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The building has been restored externally and internally.
[ترجمه گوگل]بنا به صورت خارجی و داخلی بازسازی شده است
[ترجمه ترگمان]ساختمان به صورت خارجی و داخلی بازسازی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This medicine must not be taken internally.
[ترجمه گوگل]این دارو نباید به صورت داخلی مصرف شود
[ترجمه ترگمان]این دارو را نباید به درون برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A great deal has been done internally to remedy the situation.
[ترجمه گوگل]اقدامات زیادی در داخل برای اصلاح این وضعیت انجام شده است
[ترجمه ترگمان]یک معامله بزرگ برای درمان این وضعیت انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The matter will be dealt with internally.
[ترجمه گوگل]به این موضوع در داخل رسیدگی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع به طور داخلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The job should be advertised internally and externally.
[ترجمه گوگل]این شغل باید در داخل و خارج آگهی شود
[ترجمه ترگمان]این شغل باید داخلی و خارجی تبلیغ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new posts were only advertised internally.
[ترجمه گوگل]پست های جدید فقط در داخل تبلیغ می شد
[ترجمه ترگمان]پست های جدید تنها به صورت داخلی تبلیغ می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The state is not a unified and internally coherent entity.
[ترجمه گوگل]دولت یک نهاد واحد و منسجم درونی نیست
[ترجمه ترگمان]دولت یک نهاد منسجم و منسجم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His argument is not even internally consistent .
[ترجمه گوگل]استدلال او حتی از نظر درونی سازگار نیست
[ترجمه ترگمان]استدلال او حتی درونی هم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Alternatively, in organisations where such postings are advertised internally, there may be only one candidate who comes forward for selection.
[ترجمه گوگل]از طرف دیگر، در سازمان‌هایی که چنین پست‌هایی به صورت داخلی تبلیغ می‌شوند، ممکن است تنها یک نامزد برای انتخاب حضور داشته باشد
[ترجمه ترگمان]متناوبا، در سازمان هایی که این نوشته ها به طور داخلی تبلیغ می شوند، ممکن است تنها یک کاندیدا وجود داشته باشد که به دنبال انتخاب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Internally, people did distinguish personal property.
[ترجمه گوگل]در داخل، مردم دارایی شخصی را تشخیص دادند
[ترجمه ترگمان]مردم داخلی، اموال شخصی را تمیز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Advertise the job internally first or simultaneously in other outlets.
[ترجمه گوگل]ابتدا شغل را به صورت داخلی یا همزمان در سایر رسانه ها تبلیغ کنید
[ترجمه ترگمان]ابتدا این کار را بصورت داخلی و یا به طور همزمان در خروجی های دیگر انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Then she meets Martin, another person alone and internally scarred, and their lives begin to have meaning once more.
[ترجمه گوگل]سپس او با مارتین، فرد دیگری که تنها و زخمی است، ملاقات می کند و زندگی آنها بار دیگر معنا پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]سپس با مارتین و یک فرد دیگر تنها و به صورت داخلی دیدار می کند و زندگی آن ها بار دیگر معنا پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] داخل

انگلیسی به انگلیسی

• in the interior, on the inside, from the inside; mentally

پیشنهاد کاربران

۱. داخل. داخلی. از داخل. از درون ۲. خودمانی. به طور خصوصی ۳. {دارو} خوراکی ۴. در درون. به طور ناخوداگاه
مثال
He was internally disturbed to hear of her illness.
او به طور ناخودآگاه {و در درون} از شنیدن بیماری او مضطرب بود.
عمیقاً
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : internalize / intern
✅️ اسم ( noun ) : internalization / internality / intern
✅️ صفت ( adjective ) : internal
✅️ قید ( adverb ) : internally
از نظر ساختار درونی یا داخلی
ذهنی - در روانشناسی -
خودسرانه ( در مصرف دارو )
فک کنم معنی در دل خودش هم میده. . . مثل. .
internally cursed himself
ینی در دلش به خودش فحش داد. .
داخلی
به طور ناخودآگاه

بپرس