🔸 معادل فارسی:
انسجام درونی / همبستگی داخلی / وحدت درونی
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( اجتماعی – گروهی ) :**
وضعیتی که اعضای یک گروه یا جامعه با هم متحد و هماهنگ هستند و اختلافات داخلی مانع همکاری نمی شود.
... [مشاهده متن کامل]
مثال: *The party struggled to maintain internal cohesion during the crisis. *
حزب در دوران بحران برای حفظ انسجام درونی تلاش کرد.
2. ** ( سازمانی – مدیریتی ) :**
قدرت ارتباطات و همکاری میان اعضای یک سازمان که باعث می شود گروه در برابر فشارهای بیرونی مقاوم باشد.
مثال: *Internal cohesion is vital for a company’s long - term success. *
انسجام درونی برای موفقیت بلندمدت یک شرکت حیاتی است.
3. ** ( روان شناختی – نظریه ای ) :**
در روان درمانی، به هماهنگی و یکپارچگی درونی فرد یا سیستم روانی اشاره دارد.
مثال: *Therapists aim to strengthen internal cohesion in patients with fragmented identities. *
درمانگران تلاش می کنند انسجام درونی بیماران با هویت های پراکنده را تقویت کنند.
- - -
🔸 مترادف ها:
unity – solidarity – harmony – integrity – togetherness – internal unity
انسجام درونی / همبستگی داخلی / وحدت درونی
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( اجتماعی – گروهی ) :**
وضعیتی که اعضای یک گروه یا جامعه با هم متحد و هماهنگ هستند و اختلافات داخلی مانع همکاری نمی شود.
... [مشاهده متن کامل]
مثال: *The party struggled to maintain internal cohesion during the crisis. *
حزب در دوران بحران برای حفظ انسجام درونی تلاش کرد.
2. ** ( سازمانی – مدیریتی ) :**
قدرت ارتباطات و همکاری میان اعضای یک سازمان که باعث می شود گروه در برابر فشارهای بیرونی مقاوم باشد.
مثال: *Internal cohesion is vital for a company’s long - term success. *
انسجام درونی برای موفقیت بلندمدت یک شرکت حیاتی است.
3. ** ( روان شناختی – نظریه ای ) :**
در روان درمانی، به هماهنگی و یکپارچگی درونی فرد یا سیستم روانی اشاره دارد.
مثال: *Therapists aim to strengthen internal cohesion in patients with fragmented identities. *
درمانگران تلاش می کنند انسجام درونی بیماران با هویت های پراکنده را تقویت کنند.
- - -
🔸 مترادف ها: