intermittent

/ˌɪntərˈmɪtənt//ˌɪntəˈmɪtnt/

معنی: متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار
معانی دیگر: ادواری، پستادار، پستامند، گاه ایستا، گاهوار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intermittently (adv.), intermittence (n.)
• : تعریف: occurring at intervals; alternately stopping and starting.
متضاد: assiduous, ceaseless, continual, continuous, incessant, perpetual, persistent, unceasing
مشابه: fitful, periodic

- There was rain, but it was intermittent and didn't entirely spoil the parade.
[ترجمه Ati] باران می بارید، اما متناوب بود و کل رژه را خراب نکرد.
|
[ترجمه سمیه] باران بوداما اون متناوب بود وکاملا خراب نکرد رژه رو
|
[ترجمه سالار] باران می بارید، اما مقطعی بود و کل رژه را خراب نکرد.
|
[ترجمه پریسا] باران بود اما مقطعی می بارید و بطور کل باشکوه نمی زد.
|
[ترجمه گوگل] باران آمد، اما متناوب بود و رژه را کاملاً خراب نکرد
[ترجمه ترگمان] باران می بارید، اما متناوب بود و entirely را خراب نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intermittent rain
باران منقطع،باران گهگاه

2. intermittent spark
جرقه ی متناوب،آبیز گاهوار

3. an intermittent publication
نشریه ی گاهوار (گاه به گاه)

4. After three hours of intermittent rain, the game was abandoned.
[ترجمه گوگل]پس از سه ساعت باران متناوب، بازی متوقف شد
[ترجمه ترگمان]پس از سه ساعت باران متناوب، بازی رها شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Although she made intermittent movie appearances, she was essentially a stage actress.
[ترجمه محسن جاویدکار] اگر چه او هر از گاهی در فیلمها ظاهر می شد، اما در اصل یک هنرپیشه تئاتر بود.
|
[ترجمه گوگل]اگرچه او به طور متناوب در سینما حضور داشت، اما اساساً یک بازیگر صحنه بود
[ترجمه ترگمان]اگرچه او ظاهر متناوب فیلم داشت، اما در اصل یک بازیگر تئاتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The weather forecast is for sun, with intermittent showers.
[ترجمه گوگل]پیش بینی آب و هوا آفتابی و همراه با رگبارهای متناوب است
[ترجمه ترگمان]پیش بینی آب و هوا برای خورشید، با رگبار متناوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's a cold night here, with intermittent rain showers and a blustery wind.
[ترجمه گوگل]اینجا یک شب سرد است، با بارش های متناوب باران و باد شدید
[ترجمه ترگمان]اینجا شب سردی است، با بارانی از باران و باران تندی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Did you hear the intermittent sound outside?
[ترجمه گوگل]صدای متناوب بیرون را شنیدی؟
[ترجمه ترگمان]صدای متناوب رو از بیرون شنیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The afternoon will be warm but unsettled, with intermittent light rain.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر گرم اما ناآرام همراه با بارش باران ملایم متناوب خواهد بود
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر، هوا گرم، اما درهم و برهم، با باران تند و متناوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Frequent church hopping, intermittent attendance and inappropriate outbursts of anger by the husband can also be signals.
[ترجمه گوگل]جست و خیز مکرر کلیسا، حضور متناوب و طغیان نامناسب عصبانیت توسط شوهر نیز می تواند از علائم باشد
[ترجمه ترگمان]حضور مکرر کلیسا، حضور متناوب و طغیان های نامناسب خشم توسط شوهر نیز می تواند سیگنال ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was also involved in intermittent solo projects and recordings over the years.
[ترجمه گوگل]او همچنین در طول سال ها درگیر پروژه های انفرادی و ضبط متناوب بود
[ترجمه ترگمان]او همچنین در پروژه های انفرادی متناوب و ضبط مکالمات در طول سال ها شرکت داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is most noticeable on any intermittent signal.
[ترجمه گوگل]در هر سیگنال متناوب بیشتر قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]در هر علامت متناوب بسیار محسوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Unwittingly she was operating the intermittent reinforcement principle in support of a bad habit!
[ترجمه گوگل]او ناخواسته از اصل تقویت متناوب برای حمایت از یک عادت بد استفاده می کرد!
[ترجمه ترگمان]او به عمد با اصل تقویت متناوب در حمایت از یک عادت بد عمل می کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The parasite has been nurtured by abject poverty, intermittent political chaos and, some charge, international indifference.
[ترجمه گوگل]این انگل توسط فقر شدید، هرج و مرج سیاسی متناوب و برخی اتهامات، بی تفاوتی بین المللی تغذیه شده است
[ترجمه ترگمان]این انگل با فقر مطلق، هرج و مرج سیاسی متناوب و برخی مسئولیت، بی تفاوتی بین المللی پرورش داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Surveillance of health problems may be brief and intermittent.
[ترجمه گوگل]نظارت بر مشکلات سلامتی ممکن است مختصر و متناوب باشد
[ترجمه ترگمان]مراقبت از مشکلات سلامتی ممکن است مختصر و متناوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متناوب (صفت)
staggering, alternate, intermittent, alternative, alternating, periodic, sporadic, discontinuous, spasmodic

نوبتی (صفت)
intermittent, alternative, periodic, serial, periodical

نوبهای (صفت)
intermittent, alternative, malarial

قطع کننده (صفت)
intermittent, secant, hewn, loppy

تنفس دار (صفت)
intermittent

نوبت دار (صفت)
intermittent, periodic

تخصصی

[سینما] متناوب - حرکت متناوب
[کامپیوتر] غیر دائمی، متناوب، دوره ای .
[برق و الکترونیک] نوبتی
[نساجی] متناوب
[ریاضیات] متناوب، نوبتی

انگلیسی به انگلیسی

• not continuous, sporadic, fitful, alternately stopping and starting
something that is intermittent happens occasionally rather than continuously.

پیشنهاد کاربران

Intermittent refers to something that occurs at irregular intervals; not continuous or steady.
متناوب / چیزی که در فواصل نامنظم رخ می دهد؛ نه پیوسته و نه مداوم.
ناپایدار و غیرقابل پیش بینی
مثال؛
...
[مشاهده متن کامل]

The rain was intermittent throughout the day.
She suffered from intermittent headaches.
There were intermittent power outages last night.
مترادف:
Sporadic
Periodic
Irregular
متضاد:
Continuous
Uninterrupted
Steady

Intermittent میشه: متناوب
Sequential میشه: متوالی
بینابین، متناوب، نوبت دار، نوبه ای، نوبتی، علوم نظامی: اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر، پراکنده، جسته گریخته، تیکه پاره، شکسته، دوره ای، ، هر از گاهی ، چند وقت یکبار ، تک و توک ، نا پیوسته ، منقطع ، فاصله دار، گهگاهی، گاه به گاه
گاه به گاه ، هر از گاهی ، چند وقت یکبار ، تک و توک ، نا پیوسته ، منقطع ، فاصله دار
periodic, broken, fitful, irregular, occasional, spasmodic, sporadic
بینابین، متناوب، نوبت دار، نوبه ای، نوبتی، علوم نظامی: اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر، پراکنده، جسته گریخته، تیکه پاره، شکسته، دوره ای
Antonym : continuous - steady
جسته گریخته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : intermittence
✅️ صفت ( adjective ) : intermittent
✅️ قید ( adverb ) : intermittently
منقطع
ناپیوسته
بِینابِین
گهگاهی
دوره ای
not repetitive
متناوب، نا منسجم، ناپیوسته
ناپیوسته
متناوب , قطع و وصل شونده
# intermittent rain
# an intermittent noise
# intermittent bursts of applause
# Did you hear the intermittent sound outside?
مختل
occurring at irregular intervals; not continuous or steady.
odd
irregular
ناپایدار و بی قاعده
قطع و وصل شونده . متناوب
مقطعی
یکی در میان
در مهندسی برق قدرت = دارای عدم قطعیت
معمولا برای نیروگاه های تجدید پذیر به کار می رود.
متناوب {به طوری که در بازه های نامنظم اتفاق می افتد و پیوسته نیست. پیش بینی زمان وقوع آن مشکل یا غیرممکن است. }
اگر این صفت را به معنی {متناوب} در نظر بگیریم آنگاه مفهوم آن با صفت alternative {به معنی متناوب} فرق خواهد داشت.
...
[مشاهده متن کامل]

چیزی که alternative باشد به طور پیوسته و منظم تغییر وضعیت می دهد و دچار دگرگونی می شود. رفتار آن منظم بوده و قابل پیش بینی است. گویی وضعیت های مختلف به طور نوبتی جای خود را با هم عوض می کنند.

در آی تی بهتره بگوییم
پیاپی متناوب یه جورایی با sequences هم معنایی دارد
غیرقطعی
نا منسجم
در هم بافته
Intermittent rain
بارش پراکنده
ابرهای کم پشت. Int. Clouds
متناوب ، نوبتی
گاه و بیگاه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس