intermit

/ˌɪntərˈmɪt//ˌɪntəˈmɪt/

معنی: قطع کردن، گسیختن، موقتا تعطیل کردن، نوبت داشتن، نوبت شدن
معانی دیگر: دارای وقفه کردن یا شدن، متناوب کردن یا شدن، ادواری کردن یا شدن، گاه ایستا کردن یا شدن، گاهوار کردن، پستامند کردن، پستادار کردن، متوقف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: intermits, intermitting, intermitted
مشتقات: intermittingly (adv.), intermitter (n.)
• : تعریف: to suspend or be suspended temporarily; stop periodically.
مشابه: pause, suspend

جمله های نمونه

1. The software control classify main program, intermit subprogram and time-lapse subprogram.
[ترجمه گوگل]کنترل نرم افزار برنامه اصلی، زیربرنامه متناوب و زیربرنامه تایم لپس را طبقه بندی می کند
[ترجمه ترگمان]کنترل نرم افزار، برنامه اصلی، intermit subprogram و subprogram time را طبقه بندی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Place servers at different site to avoid intermit of serve and the lost data when the suddenness had token place.
[ترجمه گوگل]سرورها را در سایت های مختلف قرار دهید تا از وقفه سرویس و از دست رفتن داده ها در صورت وقوع ناگهانی جلوگیری شود
[ترجمه ترگمان]سرورهای مکان یاب را در محل مختلف قرار دهید تا از intermit سرویس و داده های از دست رفته هنگام علامت ناگهانی بودن، اجتناب نمایید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The intermit of credit card business besides bank of the people's livelihood pay treasure to trade beyond, other bank still maintains move and the collaboration that pay treasure.
[ترجمه گوگل]وقفه کسب و کار کارت اعتباری علاوه بر بانک از معیشت مردم پرداخت گنج به تجارت فراتر، بانک دیگر هنوز هم حفظ حرکت و همکاری که پرداخت گنج
[ترجمه ترگمان]اختصاص تجارت کارت اعتباری به علاوه بانکی از زندگی مردم برای تجارت فراتر از آن، دیگر بانک همچنان به حرکت ادامه می دهد و با هم کاری که گنج را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We know, take prophylactic to be able to make continuously menstrual intermit .
[ترجمه Mehdi] ما می دانیم، برای اینکه بتوانیم قاعدگی پیوسته و متناوب را وقفه بیاندازیم ، از داروهای پیشگیری کننده استفاده کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما می دانیم، برای اینکه بتوانیم قاعدگی را به طور مداوم متناوب کنیم، از داروهای پیشگیری کننده استفاده کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می دانیم که، prophylactic ها را در نظر بگیرید که قادر به انجام مداوم قاعدگی چرخه ای هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Chinese negotiable securities signs up for: Suffer the effect of economic big environment, IPO also intermit .
[ترجمه گوگل]اوراق بهادار قابل مذاکره چینی ثبت نام برای: متحمل اثر محیط اقتصادی بزرگ، IPO نیز موقتی
[ترجمه ترگمان]اوراق سهام قابل مذاکره چینی به دنبال آن هستند: در معرض تاثیر محیط بزرگ اقتصادی، IPO اولیه نیز قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If any cases happened as following, AIG Industrial Group of Companies is entitled to intermit or cease LLCS to user at anytime, and does not take any duty for users or any third party.
[ترجمه گوگل]در صورت بروز هر موردی به شرح زیر، گروه صنعتی شرکت‌های AIG حق دارد در هر زمان LLCS را به کاربر قطع یا متوقف کند و هیچ وظیفه‌ای را برای کاربران یا شخص ثالث بر عهده نمی‌گیرد
[ترجمه ترگمان]در صورت وقوع هر موردی در ادامه، گروه صنعتی AIG شرکت ها حق دارند که در هر زمان به کاربر intermit یا دست از کار بردارند و هیچ وظیفه ای برای کاربران یا هر شخص ثالث انجام ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Doubt seems hepatitis case not diagnose or before eliminating, should intermit works formerly.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد شک در مورد هپاتیت تشخیص داده نمی شود یا قبل از رفع، باید قبلاً کار را قطع کند
[ترجمه ترگمان]شک به نظر می رسد که بیماری هپاتیت اگر پیش از حذف یا قبل از حذف کار کند، باید قبلا کارساز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bell doth toll for him, that thinks it doth; and though it intermit again, yet from that minute, that that occasion wrought upon him, he is united to God.
[ترجمه گوگل]زنگ برای او به صدا در می آید، که فکر می کند این کار را می کند و گرچه دوباره قطع شد، اما از آن لحظه که آن موقعیت برای او پیش آمد، او به خدا متحد است
[ترجمه ترگمان]ناقوس برای او اثر می کند، و هر چند که باز هم تکرار می شود، اما از آن لحظه به بعد، از آن لحظه به بعد او را به خدا کشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

گسیختن (فعل)
fracture, cut, interrupt, snap, rupture, tear, intermit

موقتا تعطیل کردن (فعل)
recess, intermit

نوبت داشتن (فعل)
intermit

نوبت شدن (فعل)
intermit

انگلیسی به انگلیسی

• stop temporarily, pause for a short period of time; stop intermittently; be stopped temporarily; be stopped intermittently

پیشنهاد کاربران

بپرس