intermediation

/ˈɪntəˌmiːdɪˈeɪʃən//ˈɪntəˌmiːdɪˈeɪʃən/

معنی: میانجی گری، مداخله
معانی دیگر: میانجی گری، مداخله

جمله های نمونه

1. This shows how intermediation via Euromarket banks can increase the volume of spending for a given monetary base.
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که چگونه واسطه گری از طریق بانک های یورو مارکت می تواند حجم هزینه ها را برای یک پایه پولی معین افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که چگونه واسطه گری از طریق بانک های Euromarket می تواند حجم مخارج برای یک پایه مالی معین را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Evolution of financial intermediation are theoretically explained along three clews.
[ترجمه گوگل]تکامل واسطه گری مالی به طور نظری در امتداد سه کلید توضیح داده شده است
[ترجمه ترگمان]تکامل واسطه گری مالی از لحاظ نظری در طول سه مرحله توضیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When the rules are clear - cut, intermediation is explicitly handled.
[ترجمه گوگل]هنگامی که قوانین واضح و مشخص هستند، واسطه گری به صراحت انجام می شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که قوانین واضح هستند، واسطه گری به طور صریح به کار گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. However, intermediation system has many shortages and objections in present litigant mode.
[ترجمه گوگل]با این حال، سیستم واسطه گری در حالت اصحاب دعوی فعلی دارای کمبودها و ایرادات فراوانی است
[ترجمه ترگمان]با این حال، سیستم واسطه گری در حال حاضر کمبودها و ایرادات فراوانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Buyer consent through your manager intermediation here with following alternative term.
[ترجمه گوگل]رضایت خریدار از طریق وساطت مدیر شما در اینجا با عبارت جایگزین زیر
[ترجمه ترگمان]خریدار از طریق واسطه گری شما در اینجا با عبارت جایگزین دنبال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There shall be no intermediation or settlement permitted in the matter of protective orders.
[ترجمه گوگل]هیچ گونه واسطه یا تسویه حساب در مورد دستورات حفاظتی مجاز نیست
[ترجمه ترگمان]در رسیدگی به دستورها حفاظتی، واسطه گری و جانشینی وجود نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I serve as the law intermediation of street member, intermediation community home antinomy and society antinomy.
[ترجمه گوگل]من به عنوان قانون میانجی گری اعضای خیابانی، میانجی گری جامعه میانجی و ضدانتخابی جامعه خدمت می کنم
[ترجمه ترگمان]من به عنوان مجری قانون، واسطه گری اجتماعی، antinomy، و جامعه antinomy خدمت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The financial intermediation for the project, planning, implementation, provide a solid and reliable technical support.
[ترجمه گوگل]واسطه گری مالی پروژه، برنامه ریزی، اجرا، پشتیبانی فنی محکم و قابل اعتمادی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]واسطه گری مالی مربوط به پروژه، برنامه ریزی، اجرا، ارائه یک پشتیبانی فنی قابل اعتماد و قابل اعتماد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Intermediation is automated through technologies such as groupware, intranets, workflow and document management systems.
[ترجمه گوگل]واسطه گری از طریق فناوری هایی مانند گروه افزار، اینترانت، گردش کار و سیستم های مدیریت اسناد خودکار می شود
[ترجمه ترگمان]intermediation از طریق فن آوری هایی نظیر ابزارهای گروهی، intranets، گردش کار و سیستم های مدیریت اسناد خودکار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Arbitrament and other disputes of the intermediation, litigation. . . etc. solve a mechanism to compare, having a following advantage:The first, the candor second, voluntarily sex.
[ترجمه گوگل]داوری و سایر اختلافات میانجیگری، دعوی قضایی و غیره حل یک مکانیسم برای مقایسه، داشتن مزیت زیر: اول، صراحت دوم، رابطه جنسی داوطلبانه
[ترجمه ترگمان]arbitrament و دیگر مناقشات واسطه گری، دعوای قضایی و غیره یک مکانیزم برای مقایسه، داشتن یک مزیت زیر را حل می کنند: اولی، صراحت دوم، جنس داوطلبانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Requiring intermediation encourages messages to carry more contextual information.
[ترجمه گوگل]نیاز به واسطه، پیام ها را تشویق می کند تا اطلاعات متنی بیشتری را حمل کنند
[ترجمه ترگمان]واسطه گری intermediation، پیام ها را به انجام اطلاعات متنی بیشتر تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Broadly speaking, liquidity and financial intermediation have emerged as key topics in macroeconomics and finance.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، نقدینگی و واسطه گری مالی به عنوان موضوعات کلیدی در اقتصاد کلان و امور مالی ظاهر شده اند
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، نقدینگی و واسطه گری مالی به عنوان موضوعات کلیدی در اقتصاد کلان و اقتصاد ظاهر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Intermediation is done Jingpai value for their first assessment, and investors agreed auction "bottom line", the Acting investors into the auction market Jingpai generally no longer performed "sense".
[ترجمه گوگل]واسطه انجام می شود ارزش Jingpai برای اولین ارزیابی خود، و سرمایه گذاران توافق حراج "خط پایین"، سرمایه گذاران بازیگری به بازار حراج Jingpai به طور کلی دیگر انجام "حس"
[ترجمه ترگمان]intermediation با ارزش Jingpai برای اولین ارزیابی خود انجام شده است، و سرمایه گذاران توافق کردند که \"خط پایین\"، سرمایه گذاران فعال در بازار حراج به طور کلی دیگر \"مفهوم\" را اجرا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Financial market reform is needed to improve the intermediation of savings in China.
[ترجمه گوگل]اصلاح بازار مالی برای بهبود واسطه گری پس انداز در چین مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]اصلاح بازار مالی برای بهبود واسطه گری در چین مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میانجی گری (اسم)
mediation, intercession, intermediacy, intermediation

مداخله (اسم)
intermediacy, interposition, intervention, intermediation

انگلیسی به انگلیسی

• mediation, arbitration, intervention

پیشنهاد کاربران

بپرس