intermarriage

/ˌɪntərˈmerɪdʒ//ˌɪntəˈmærɪdʒ/

(زناشویی میان افراد نژادها یا مذاهب یا ملیت های مختلف) ازدواج میان نژادی، پیوند نژادی، نژاد پیوندی، ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: marriage between two people who are of different racial, ethnic, or religious backgrounds.

(2) تعریف: marriage between two people who are from the same clan or other specified unit; endogamy.

جمله های نمونه

1. Intermarriage between close relatives is prohibited in most societies.
[ترجمه گوگل]ازدواج میان خویشاوندان نزدیک در اکثر جوامع ممنوع است
[ترجمه ترگمان]جدایی بین خویشاوندان نزدیک در اغلب جوامع ممنوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The numbers also demonstrate that intermarriage is on the rise.
[ترجمه گوگل]اعداد همچنین نشان می دهد که ازدواج های مختلط در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]این ارقام همچنین نشان می دهند که ازدواج فامیلی در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The intermarriage rate is only one symptom of that transformation.
[ترجمه گوگل]نرخ ازدواج های مختلط تنها یکی از علائم این تحول است
[ترجمه ترگمان]نرخ ازدواج فامیلی تنها یک نشانه از این تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Catholics passed laws against intermarriage between people of the two faiths.
[ترجمه گوگل]کاتولیک ها قوانینی را علیه ازدواج میان افراد دو مذهب تصویب کردند
[ترجمه ترگمان]کاتولیک ها از قوانینی علیه ازدواج بین مردم دو دین گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Interracial residence and intermarriage are not only a disgrace but also forbidden by law.
[ترجمه گوگل]اقامت بین نژادی و ازدواج های درونی نه تنها شرم آور است، بلکه قانوناً آن را ممنوع کرده است
[ترجمه ترگمان]اقامتگاه Interracial و ازدواج intermarriage تنها یک رسوایی نیست، بلکه به موجب قانون منع شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Intermarriage between the noble families means that all the counts are related at least distantly, and many are cousins or half-cousins.
[ترجمه گوگل]ازدواج میان خانواده های اصیل به این معنی است که همه شمارش ها حداقل از راه دور به هم مرتبط هستند و بسیاری از آنها پسر عمو یا ناتنی هستند
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین خانواده های نجیب به این معنا است که همه حساب ها با حداقل فاصله خویشاوند هستند، و بسیاری از آن ها عموزاده و یا نیمه - هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Intermarriage is more common among second - and third - generation Asian - Americans.
[ترجمه گوگل]ازدواج های درونی در بین نسل دوم و سوم آسیایی های آمریکایی رایج تر است
[ترجمه ترگمان]intermarriage در میان نسل دوم و سوم آسیایی - آمریکایی رایج تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Intermarriage and assimilation have diluted the ethnic component further.
[ترجمه گوگل]ازدواج های درونی و همسان سازی مولفه قومی را بیشتر کمرنگ کرده است
[ترجمه ترگمان]جذب و جذب جذب بیشتر مولفه های نژادی را تضعیف کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The intermarriage scope and consanguinity natural diffuseness can stand for the situations in shanghai and in large parts of south China.
[ترجمه گوگل]گستره ازدواج های مختلط و انتشار طبیعی خویشاوندی می تواند موقعیت های شانگهای و بخش های بزرگی از جنوب چین را نشان دهد
[ترجمه ترگمان]حوزه ازدواج فامیلی و خویشاوندی طبیعی خویشاوندی می تواند در شرایط شانگهای و بخش های بزرگ جنوب چین بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This paper starts with the situation of intermarriage families in order to explore the Jewish attitudes towards mixed marriage as well as effect and influence of intermarriage on Jews.
[ترجمه گوگل]این مقاله با بررسی وضعیت خانواده های متقابل آغاز می شود تا نگرش یهودیان نسبت به ازدواج مختلط و نیز تأثیر و تأثیر ازدواج های مختلط بر یهودیان را بررسی کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله با وضعیت خانواده ازدواج فامیلی شروع می شود تا نگرش یهودیان نسبت به ازدواج ترکیبی و تاثیر و نفوذ ازدواج های فامیلی یهودیان را بررسی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Intermarriage is a critical variable to observe the integration of social relations.
[ترجمه گوگل]ازدواج متقابل یک متغیر مهم برای مشاهده یکپارچگی روابط اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]intermarriage یک متغیر مهم برای مشاهده ادغام روابط اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their territory could expand by royal intermarriage, or merge with another state when the dynasty merged.
[ترجمه گوگل]قلمرو آنها می تواند با ازدواج های سلطنتی گسترش یابد، یا با ادغام سلسله با ایالت دیگری ادغام شود
[ترجمه ترگمان]قلمرو آن ها می توانست با ازدواج سلطنتی و یا ادغام با یک ایالت دیگر در زمانی که این سلسله با هم ادغام شدند، گسترش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In time, intermarriage between whites and blacks or American Indians was defined as "miscegenation" and forbidden by law through much of the country.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، ازدواج میان سفیدپوستان و سیاه پوستان یا سرخپوستان آمریکایی به عنوان "همزادی" تعریف شد و توسط قانون در بسیاری از نقاط کشور ممنوع شد
[ترجمه ترگمان]به مرور زمان، ازدواج بین سفیدها و سفیدها و یا سرخپوستان آمریکا به عنوان \"miscegenation\" تعریف شد و توسط قانون از طریق بسیاری از کشورها ممنوع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The new figure is six times the intermarriage rate of roughly 2% in 1960, says senior demographer Jeff Passel, the report's lead author.
[ترجمه گوگل]جف پاسل، جمعیت شناس ارشد، نویسنده اصلی گزارش، می گوید که رقم جدید شش برابر نرخ ازدواج های متقابل در سال 1960 است که تقریباً 2 درصد بود
[ترجمه ترگمان]جف Passel جمعیت شناس ارشد این گزارش می گوید که این رقم جدید شش برابر نرخ ازدواج حدود ۲ درصد در سال ۱۹۶۰ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• marriage between individuals from different races or cultures; marriage between closely related individuals
intermarriage is marriage between people from different social, racial, or religious groups.

پیشنهاد کاربران

ازدواج با فردی که از نژاد و تبار شما نیست که بسیار هم شایع و فراوان هست
ازدواج میان گروهی
تعامل

بپرس