اسم ( noun )
• (1) تعریف: a pause, space, or event that intervenes; interval.
• مشابه: interval
• مشابه: interval
- In the interlude between the scheduled presentations, we took a walk outside the convention center.
[ترجمه گوگل] در فاصله بین ارائه های برنامه ریزی شده، بیرون از مرکز همایش قدم زدیم
[ترجمه ترگمان] در فاصله بین نمایش های برنامه ریزی شده، ما در خارج از مرکز گردهمایی قدم زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در فاصله بین نمایش های برنامه ریزی شده، ما در خارج از مرکز گردهمایی قدم زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was only a brief interlude before the bombing began again.
[ترجمه گوگل] قبل از شروع دوباره بمباران فقط یک فاصله کوتاه وجود داشت
[ترجمه ترگمان] فقط یک فاصله کوتاه قبل از شروع بمباران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فقط یک فاصله کوتاه قبل از شروع بمباران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her relationship with him represented a painful interlude in her life that she wanted to forget.
[ترجمه گوگل] رابطه او با او نشان دهنده یک فاصله دردناک در زندگی او بود که می خواست آن را فراموش کند
[ترجمه ترگمان] رابطه او با او یک فاصله دردناک در زندگیش بود که او می خواست آن را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رابطه او با او یک فاصله دردناک در زندگیش بود که او می خواست آن را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a short musical piece or other entertainment performed between the parts of a play, concert, church service, or the like.
- The organist played a beautiful interlude during the collection this morning.
[ترجمه گوگل] این ارگ نواز صبح امروز در حین این مجموعه، یک میانآهنگ زیبا اجرا کرد
[ترجمه ترگمان] ارگ نواز، در طول این مجموعه صبح، یک interlude زیبا را می نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ارگ نواز، در طول این مجموعه صبح، یک interlude زیبا را می نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a musical passage played between major parts of a longer musical composition.