interlocutor

/ˌɪntərˈlɑːkjətər//ˌɪntəˈlɒkjʊtə/

معنی: طرف صحبت، هم سخن، کلیم، جواب دهنده
معانی دیگر: گفت و شنودگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who participates in a conversation or dialogue.

جمله های نمونه

1. Abraham was able to act as interpreter and interlocutor for our group.
[ترجمه گوگل]ابراهیم توانست به عنوان مترجم و گفتگوی گروه ما عمل کند
[ترجمه ترگمان]ابراهیم توانست به عنوان مفسر و interlocutor برای گروه ما عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These interlocutors, one assumes, were selected at random, for logical coherence in the set as a whole is wanting.
[ترجمه گوگل]فرض بر این است که این گفتگوکنندگان به‌طور تصادفی انتخاب شده‌اند، زیرا انسجام منطقی در کل مجموعه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این طرفین، که فرض می شود، به طور تصادفی انتخاب شده اند، به منظور انسجام منطقی در مجموعه به عنوان یک کل، انتخاب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Warren will be the evening's sole interlocutor.
[ترجمه گوگل]وارن تنها گفتگوی شب خواهد بود
[ترجمه ترگمان]وارن \"تنها\" مخاطب \"میشه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tess's attention was thus attracted to the dairyman's interlocutor, of whom she could see but the merest patch, owing to his burying his head so persistently in the flank of the milcher.
[ترجمه گوگل]توجه تس به این ترتیب به طرف همکار فروشنده لبنیات جلب شد، که او می‌توانست جز کوچک‌ترین وصله‌اش را ببیند، زیرا او مدام سرش را در پهلوی میلچر دفن می‌کرد
[ترجمه ترگمان]توجه تس به طرف مخاطب s جلب توجه کرد که او جز آن تکه زمین چیزی نمی دید جز اینکه سرش را به این سو و آن طرف کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then, having riveted the eyes of his interlocutor on his own, he glanced towards the door.
[ترجمه گوگل]سپس در حالی که به تنهایی چشمان همکارش را پرچ کرد، نگاهی به در انداخت
[ترجمه ترگمان]بعد، که چشمان interlocutor را به خود جلب کرده بود، نگاهی به در انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Owen had the habit of staring motionlessly at his interlocutor. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]اوون عادت داشت بی حرکت به همکارش خیره شود فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]اوون عادت به خیره شدن به interlocutor داشت لغت نامه از جمله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its long-term effect however was to provoke Edinburgh employers into various devices to evade the high piece-work rates stipulated by the Interlocutor.
[ترجمه گوگل]با این حال، تأثیر بلندمدت آن تحریک کارفرمایان ادینبورگ به دستگاه‌های مختلف بود تا از نرخ بالای کار تعیین شده توسط Interlocutor فرار کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، اثر بلند مدت آن تحریک کردن کارفرمایان ادینبورگ در دستگاه های مختلف برای گریز از نرخ های بالای کار مندرج در interlocutor بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The objective is to allow the system to respond flexibly to requests for, and information given by the human interlocutor.
[ترجمه گوگل]هدف این است که به سیستم اجازه داده شود تا به درخواست ها و اطلاعات داده شده توسط همکار انسانی به طور انعطاف پذیر پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان]هدف این است که به این سیستم اجازه دهیم تا انعطاف پذیر به درخواست ها، و اطلاعات ارائه شده توسط مخاطب انسان پاسخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Boethius’ thoughts and reflections are written in prose, whilst the wisdom of his interlocutor, Philosophy, appears in verse.
[ترجمه گوگل]افکار و تأملات بوئتیوس به نثر نوشته شده است، در حالی که حکمت همکار او، فلسفه، در شعر ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]اندیشه ها و اندیشه ها به نثر نوشته می شوند، در حالی که حکمت of، فلسفه، به نظم می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With nihilism, no discussion is possible; for the nihilist logic doubts the existence of its interlocutor, and is not quite sure that it exists itself.
[ترجمه گوگل]با نیهیلیسم هیچ بحثی ممکن نیست زیرا منطق نیهیلیستی در وجود مخاطب خود تردید دارد و کاملاً مطمئن نیست که خودش وجود دارد
[ترجمه ترگمان]با نیهیلیسم جر و بحث امکان پذیر نیست؛ زیرا منطق nihilist وجود interlocutor آن را تردید دارد و کاملا مطمئن نیست که خودش وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Debray stepped forward, and cordially pressed the hand of his interlocutor.
[ترجمه گوگل]دبری جلو رفت و صمیمانه دست همکارش را فشار داد
[ترجمه ترگمان]دبرای هم قدمی به جلو نهاد و صمیمانه دست مخاطب خود را فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The United States had previously only referred to the opposition TNC as Libya's legitimate interlocutor.
[ترجمه گوگل]ایالات متحده قبلاً تنها از مخالفان TNC به عنوان گفتگوی قانونی لیبی یاد کرده بود
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده پیش از این تنها به TNC نیز به عنوان مخاطب قانونی لیبی اشاره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Full Screen Caller will show a big picture and detailed information about your interlocutor.
[ترجمه گوگل]تماس گیرنده تمام صفحه یک تصویر بزرگ و اطلاعات دقیق در مورد همکار شما نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]Caller های کاربری کامل یک تصویر بزرگ و اطلاعات مفصل در مورد interlocutor را نشان خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both groups show higher likelihood to apologize for the female offender and the female offended interlocutor.
[ترجمه گوگل]هر دو گروه احتمال بیشتری برای عذرخواهی از مجرم زن و همکار زن آزرده نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]هر دو گروه احتمال بالاتری برای عذرخواهی برای مجرم زن و مخاطب آزرده زن نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Instead, London, Berlin and Paris often seemed to be competing to be Beijing's chosen interlocutor.
[ترجمه گوگل]در عوض، به نظر می رسید لندن، برلین و پاریس اغلب در حال رقابت برای انتخاب همکار پکن هستند
[ترجمه ترگمان]به جای آن، لندن، برلین و پاریس اغلب به عنوان مخاطب برگزیده پکن رقابت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرف صحبت (اسم)
interlocutor

هم سخن (اسم)
interlocutor

کلیم (اسم)
interlocutor

جواب دهنده (اسم)
interlocutor

انگلیسی به انگلیسی

• converser, participant in a conversation
your interlocutor is the person with whom you are having a conversation; a formal word.

پیشنهاد کاربران

معانی:
1. a person who takes part in a conversation
2. the performer in the middle of a group who engages the others in talk
[count] formal : a person who is having a conversation with you
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
He often challenges his interlocutors [=the people he is speaking to] with difficult questions.
انر لاک یدر

someone who arranges a deal or agreement between two organizations or groups, or who speaks on behalf of an organization or group of people
میانجی، واسطه، نماینده
Abraham was able to act as interpreter and interlocutor for our group.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/interlocutor
گفت و شنود کننده
طرفین صحبت
مخاطب
مصاحبه کننده

بپرس