interlocking
تخصصی
[زمین شناسی] قفل و بست، همبندی، درگیر شدن، چفت و بست
[ریاضیات] قفل درونی، قفل از داخلی، درو ن قفلی، در هم گیر انداختن، در هم قفل انداختن
[پلیمر] به هم گیر کردن
پیشنهاد کاربران
interlocking ( حملونقل ریلی )
واژه مصوب: سامانۀ همبندی
تعریف: سامانه ای که آرایش صحیح علائم یا دستگاه های علائمی را به منظور ایمنی سیر قطار تأمین و تضمین می کند
واژه مصوب: سامانۀ همبندی
تعریف: سامانه ای که آرایش صحیح علائم یا دستگاه های علائمی را به منظور ایمنی سیر قطار تأمین و تضمین می کند
درهم تنیده، درهم بافته، درهم تابیده، درهم پیچیده، مشبک
به هم تنیده، به هم بافته، به هم تابیده، به هم پیچیده
به هم تنیده، به هم بافته، به هم تابیده، به هم پیچیده
اتصال
اشتراکی
در هم تنیده
به هم پیوسته، به هم متصل، در هم قفل شده