فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interiorizes, interiorizing, interiorized
مشتقات: interiorization (n.)
حالات: interiorizes, interiorizing, interiorized
مشتقات: interiorization (n.)
• : تعریف: to absorb (a value, idea, or the like), understand completely, and make one's own.
- Once they've interiorized this material on feelings, we can begin to deal with guilt.
[ترجمه گوگل] هنگامی که آنها این مطالب را در مورد احساسات درونی کردند، می توانیم شروع به مقابله با احساس گناه کنیم
[ترجمه ترگمان] زمانی که این مطالب را در مورد احساسات منتشر کردند، ما می توانیم با احساس گناه شروع به معامله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمانی که این مطالب را در مورد احساسات منتشر کردند، ما می توانیم با احساس گناه شروع به معامله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید