interfuse

/ɪntərˈfjuːz//ˌɪntəˈfjuːz/

معنی: افشاندن، در هم ریختن، بهم امیختن
معانی دیگر: درهم آمیختن، همجوش کردن، هم آمیخته کردن، از صافی رد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: interfuses, interfusing, interfused
(1) تعریف: to pour or pass between, into, or through; infuse.

(2) تعریف: to intersperse or permeate with.

(3) تعریف: to blend or fuse together.

جمله های نمونه

1. All these mechanisms can interact and interfuse with one another and form intelligently and naturally operating mechanisms.
[ترجمه گوگل]همه این مکانیسم ها می توانند با یکدیگر تعامل داشته باشند و با یکدیگر تداخل داشته باشند و مکانیسم هایی را به طور هوشمند و طبیعی تشکیل دهند
[ترجمه ترگمان]تمام این مکانیزم ها می تواند با یکدیگر تعامل داشته و تعامل داشته باشند و به طور هوشمندانه و به طور طبیعی مکانیزم های اجرایی را شکل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. All these mechanisms can interact and interfuse and form intelligently and naturally operating mechanisms.
[ترجمه گوگل]همه این مکانیسم‌ها می‌توانند با هم تعامل داشته باشند و با هم تداخل داشته باشند و مکانیزم‌هایی را به صورت هوشمند و طبیعی تشکیل دهند
[ترجمه ترگمان]تمام این مکانیزم ها می تواند تعامل داشته باشد و به طور هوشمندانه و به طور طبیعی مکانیزم های اجرایی را شکل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To giving birth to postpartum female, the composition interfuse of aloe is galactic, meet exciting child, cause next dysentery.
[ترجمه گوگل]برای تولد زن پس از زایمان، ترکیب ترکیب آلوئه کهکشانی است، با کودک هیجان انگیز ملاقات می کند، باعث اسهال خونی بعدی می شود
[ترجمه ترگمان]برای زایمان پس از زایمان، ترکیب عصاره آلوئه ورا، کهکشانی است که کودک مهیج را ملاقات می کند و موجب اسهال خونی بعدی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sad memory, with thy songs to interfuse?
[ترجمه گوگل]خاطره غمگین، با آهنگ های تو تداخل؟
[ترجمه ترگمان]خاطرات غمگین با آهنگ های تو به interfuse؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All these mechanisms can interact and interfuse with one another and can form intelligently and naturally operating mechanisms.
[ترجمه گوگل]همه این مکانیسم ها می توانند با یکدیگر تعامل و تداخل داشته باشند و می توانند به طور هوشمند و طبیعی مکانیسم هایی را تشکیل دهند
[ترجمه ترگمان]تمام این مکانیزم ها می تواند با یکدیگر تعامل داشته و تعامل داشته باشد و می تواند به طور هوشمندانه و به طور طبیعی مکانیزم های اجرایی را شکل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bath dew: Mix four cups of olive oil 4 teaspoon are saccharic, interfuse inside oar of a cup of bright coco, mix can show as bath after divide evenly.
[ترجمه گوگل]شبنم حمام: چهار فنجان روغن زیتون را مخلوط کنید 4 قاشق چای خوری ساکاریک است، داخل پارو یک فنجان کوکو روشن مخلوط کنید، مخلوط می تواند پس از تقسیم به طور مساوی به عنوان حمام نشان داده شود
[ترجمه ترگمان]شبنم بث: چهار فنجان روغن زیتون، ۴ قاشق چای خوری روغن زیتون، saccharic، interfuse داخل یک لیوان of روشن، مخلوط شده می تواند به اندازه حمام بعد از تقسیم مساوی نشان داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Clutch begins to point to now calculate, oneself do not cross interfuse this industry 2 months are bit more, make a station was met probably, just be skilled problem.
[ترجمه گوگل]کلاچ شروع به اشاره به در حال حاضر محاسبه، خود را تداخل این صنعت 2 ماه کمی بیشتر، یک ایستگاه ملاقات شد احتمالا، فقط مشکل ماهر باشد
[ترجمه ترگمان]کلاچ شروع می شود تا به این نکته اشاره کند که در این صنعت ۲ ماه بیش از حد از این صنعت عبور نمی کند و باعث می شود که یک ایستگاه به احتمال زیاد با مشکل مواجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Yejin spare part management system which is based on ERP and other models in ERP system coordinate and interfuse each other. The spare part recourses are managed more scientifically.
[ترجمه گوگل]سیستم مدیریت قطعات یدکی Yejin که مبتنی بر ERP و مدل های دیگر در سیستم ERP است، یکدیگر را هماهنگ و تداخل می کنند منابع قطعات یدکی به صورت علمی تری مدیریت می شوند
[ترجمه ترگمان]سیستم مدیریت بخش یدکی Yejin که مبتنی بر ERP و سایر مدل ها در سیستم ERP است و یکدیگر را به یکدیگر متصل می کنند بخش یدکی بیشتر به صورت علمی اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

در هم ریختن (فعل)
faze, clutter, interfuse, pie

بهم امیختن (فعل)
shuffle, fold, interfuse, coalesce, commingle, immingle, intermix

انگلیسی به انگلیسی

• merge, mix; be merged, be blended

پیشنهاد کاربران

بپرس