interference

/ˌɪntərˈfɪrəns//ˌɪntəˈfɪərəns/

معنی: دخالت، فضولی
معانی دیگر: مداخله، دست درازی، انگلک، (فیزیک: اثر دو موج هم بسامد صدا یا نور یا آب و غیره بر یکدیگر) تداخل، پژولش، هم خلیدن، (رادیو و تلویزیون و غیره) پارازیت، خش خش، رویهم افتادن (صداها)، (ورزش) بازداری (غیرقانونی)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: interferential (adj.)
(1) تعریف: the act or an instance of interfering.
مشابه: hindrance

(2) تعریف: in sports, the illegal impeding of the ball or an opposing player.

(3) تعریف: the combining of electromagnetic waves so that a disturbance is produced, such as an unclear radio signal.

جمله های نمونه

1. interference in other countries' internal affairs
دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر

2. interference pattern
الگوی (تداخل) هم خلی

3. interference spectrum
طیف همخلی

4. government interference discourages the growth of trade
دخالت دولت از رشد تجارت جلوگیری می کند.

5. government interference obstructed the development of trade
دخالت دولت مانع توسعه ی امور بازرگانی می شد.

6. government interference ruined the country's economy
دخالت دولت اقتصاد کشور را نابود کرد.

7. government interference stunted the economy
دخالت دولت پیشرفت اقتصادی را کند کرد

8. government interference threatens commerce with complete paralysis
دخالت دولت تجارت را به فلج کامل تهدید می کند.

9. government interference was hobbling factory productions
دخالت دولت تولید کارخانه ها را مختل کرده بود.

10. run interference (for)
(فوتبال آمریکایی) دارنده ی توپ را همراهی کردن (به منظور تنه زدن به یا پس زدن حریفان)

11. a backlash against government interference in commerce
واکنش شدید برعلیه دخالت دولت در تجارت

12. i will brook no interference
هیچگونه مداخله ای را تحمل نخواهم کرد.

13. the limits of state interference in the private affairs of the people
حدود دخالت دولت در امور خصوصی مردم

14. there is no need for interference on his part
احتیاجی به دخالت از طرف او نیست.

15. the need for a minimum of government interference in business
نیاز به کمینه ی (حداقل) دخالت دولت در امور بازرگانی

16. my factory was hedged about by too much government interference
دخالت زیاد دولت آزادی عمل کارخانه ی مرا مختل کرده بود.

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Furthermore, they claim that any such interference is completely ineffective.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، آنها ادعا می کنند که هرگونه مداخله ای کاملاً بی اثر است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، آن ها ادعا می کنند که چنین تداخل به طور کامل بی اثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They resent foreign interference in the internal affairs of their country.
[ترجمه گوگل]آنها از دخالت خارجی در امور داخلی کشورشان متنفرند
[ترجمه ترگمان]آن ها از دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور خود رنجیده خاطر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He was deeply resentful of/at her interference.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً از مداخلات او دلخور بود
[ترجمه ترگمان]او عمیقا از دخالت در interference متنفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The law is designed to prevent interference by local police.
[ترجمه گوگل]این قانون برای جلوگیری از دخالت پلیس محلی طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]این قانون برای جلوگیری از دخالت پلیس محلی طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. There is some interference on the signal - do not adjust your set.
[ترجمه گوگل]مقداری تداخل در سیگنال وجود دارد - مجموعه خود را تنظیم نکنید
[ترجمه ترگمان]در سیگنال تداخل وجود دارد - تنظیمات خود را تنظیم نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دخالت (اسم)
hand, interposition, interference

فضولی (اسم)
pry, interference, intrusion, officiousness

تخصصی

[شیمی] تداخل
[عمران و معماری] تداخل
[کامپیوتر] مداخله، تداخل .
[برق و الکترونیک] تداخل - تداخل 1. هر انرژِ نامطلوبی که با سیگنالهای مطلوب دریافتی تداخل می کند . تداخل مصونوعی بر اثر عملکرد نامناسب وسایل الکتریکی تولید می شود و سیگنالهای تداخلی مربوط به آن یا به صورت امواج الکترومغناطیسی در فضا و یا به شکل امواج رونده در سیمهای برق منتشر می شوند . پدیده های جوی نظیر آذرخش نیز موجب بروز تداخلهای تابشی می شوند . امکان بروز تداخل فرستنده های رادیویی در مکانهای خاص نیز وجود دارد . 2. تقویت و تضعیف متناوب و منظم دو یا چند موج همدوس در هنگام بر هم نهی آنها .
[فوتبال] سدکردن حریف
[نساجی] تداخل
[ریاضیات] تداخل، اختلاف
[پلیمر] تداخل، مزاحمت
[روانپزشکی] تداخل. 1- بطور کلی، هر فرآیندی که در آن دو عمل تعارضی وجود دارد بطوری که موجب کاهش عملکرد می گردد. در اصطلاح عوام کارها سد را هم می گردند. 2- در نورشناسی و صداشناسی، کاهش دامنه یک موجب مرکب وقتی در یا چند الگوی موجی بهم می رسند. 3- در روان شناسی اجتماعی، تعارض بین هیجانات، انگیزه ها، و ارزش های رقیب.
[آمار] 1. اختلال 2. تداخل
[آب و خاک] تداخل، دخالت

انگلیسی به انگلیسی

• act of impeding or obstructing; scrambling of waves or signals (physics, electronics); something which scrambles waves or signals (physics, electronics); blocking of an opposing player (sports)
interference is the act of interfering in something.
when there is interference, a radio signal is affected by other radio waves so that it cannot be received properly.

پیشنهاد کاربران

run interference for
مزاحمت ایجاد کردن، آزار دادن، جلوی دست و پای کسی رو گرفتن
برای مثال، زمانی که بازیکنی جلوی دست و پای بازیکن مدافع رو می گیریه تا مهاجم راحت تر بتونه توپ رو پیش ببره.
تداخل، تاثیر پذیری
پارازیت
interference: دخالت
interfere: دخالت کردن
ممانعت
تداخل - رویهم افتادن - در تماس با هم قرار گرفتن ( دو فلز یا . . . )
:Example
The requisite difference in temperature between the bearing ring and shaft or housing depends on the degree of interference and the diameter of the bearing seat
تاثیر پذیری
دستکاری، درهم تنیدگی، درهم خلیدن
صدای اضافی ( که بخاطر هوای بد یا آنتن بد ) از دیدن یا شنیدن تلویزیون و رادیو بصورت درست جلوگیری میکنه ( نمیتونی درست ببینی و بشنوی )
دستکاری
وقتی که با انتخابات میاد
interference ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: تداخل 1
تعریف: تأثیر منفی دانش یک زبان در یادگیری و به کار بردن زبان دیگر
تداخل
عملی که بر روی چیزی تاثیر می گذارد.
در هم آمیزی
اَندَررَوی ، اندرزنش ، درهم روی
تخطی، خطا
عامل مزاحم
( علوم دامی ) تداخل، مداخله
مکانیک:انطباقات. انطباق
intervene
تداخل
مثال:interference theory :نظریه تداخل
برهم نهی
مداخله
برفک تلویزیون و رادیو
تزاحم/مزاحمت
مثلا:
The interference of our goals
( تزاحم اهداف ما )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس