intercom

/ˈɪntərˌkɑːm//ˈɪntəkɒm/

(مخفف: intercommunication - سیستم یا سازگان مخابره میان اتاق های یک ساختمان یا بخش های هواپیما و کشتی و غیره) اینترکام، پیام گیر، پیام گیر درونی، system intercommunication دستگاه مخابره داخل ساختمان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a device or system that allows communication from room to room; intercommunications system.

جمله های نمونه

1. his voice came over the ship's intercom
صدای او از پیام گیر کشتی به گوش رسید.

2. I spoke to her on the intercom and said I'd call round later.
[ترجمه گوگل]با اینترکام با او صحبت کردم و گفتم بعداً تماس می‌گیرم
[ترجمه ترگمان]تلفنی با او صحبت کردم و گفتم بعدا تماس می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The intercom buzzed and he pressed down the appropriate switch.
[ترجمه گوگل]اینترکام به صدا در آمد و سوئیچ مربوطه را فشار داد
[ترجمه ترگمان]تلفن زنگ زد و کلید مناسب را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The manager spoke to the employees over the intercom.
[ترجمه گوگل]مدیر از طریق تلفن داخلی با کارمندان صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر با کارکنان ارتباط داخلی صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The pilot's voice came over the intercom .
[ترجمه گوگل]صدای خلبان از اینترکام بلند شد
[ترجمه ترگمان]صدای خلبان از تلفن داخلی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He pushed a button on the intercom. "Yes?" came a voice.
[ترجمه گوگل]دکمه ای را فشار داد روی اینترکام "آره؟" صدایی آمد
[ترجمه ترگمان]دگمه تلفن داخلی را فشار داد و گفت: \"بله؟\" صدایی به گوش رسید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Jack's arrival was announced over the intercom.
[ترجمه گوگل]ورود آقای جک از طریق اینترکام اعلام شد
[ترجمه ترگمان]ورود آقای جک از داخل تلفن با خبر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He examined the intercom again, but seemed to have forgotten how it worked.
[ترجمه گوگل]او دوباره تلفن را بررسی کرد، اما انگار فراموش کرده بود که چگونه کار می کند
[ترجمه ترگمان]دوباره ارتباط داخلی را بررسی کرد، اما ظاهرا فراموش کرده بود که چگونه کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. D'Arcy punched the intercom button and introduced himself to the disembodied Oriental voice at the other end.
[ترجمه گوگل]دارسی دکمه مخابره داخلی را کوبید و خود را با صدای بی‌جسم شرقی در انتهای دیگر معرفی کرد
[ترجمه ترگمان]د Arcy با مشت دگمه تلفن داخلی را زد و خود را به صدای شرقی و بی روح در آن طرف معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The buzzer on his intercom interrupted his thoughts.
[ترجمه گوگل]صدای زنگ دستگاه اینترفون افکارش را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]زنگ تلفن صدای او را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The static over the intercom was terrible.
[ترجمه گوگل]ایستا روی اینترکام وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]صدای پارازیت روی آیفون خیلی وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I clicked in the intercom and asked the crew chief and the gunner if they were ready.
[ترجمه گوگل]روی آیفون کلیک کردم و از رئیس خدمه و تفنگچی پرسیدم که آیا آماده هستند؟
[ترجمه ترگمان]من در آیفون کلیک کردم و از فرمانده و توپچی خواستم که اگر آماده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most of them shouted over the intercom at every repeated mistake.
[ترجمه گوگل]اکثر آنها در هر اشتباهی که تکرار می شد از طریق اینترکام فریاد می زدند
[ترجمه ترگمان]اکثر آن ها با هر اشتباه تکرار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They talked through their own intercom system, and the assistant made marks on the map with a grease pencil.
[ترجمه گوگل]آنها از طریق سیستم مخابره داخلی خود صحبت می کردند و دستیار با یک مداد چربی روی نقشه علامت هایی ایجاد می کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها از طریق سیستم تهویه خودشان صحبت کردند و دستیار با مداد روغنی روی نقشه جا به جا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It builds the handset for intercom announcements on the Boeing 76
[ترجمه گوگل]این گوشی را برای اطلاعیه های اینترکام در بوئینگ 76 می سازد
[ترجمه ترگمان]این فیلم، گوشی آیفون ۷۶ را بر روی هواپیمای بوئینگ ۷۶ ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] ارتباط داخلی (اینترکام )

انگلیسی به انگلیسی

• intercommunication system; internal two-way communication system
an intercom is a device like a small box with a microphone and loudspeaker which you use to talk to people in another room.

پیشنهاد کاربران

school intercom
intercom
intercom ( n ) ( ɪntərˌkɑm ) =a system of communication by telephone or radio inside an office, plane, etc. , e. g. to announce sth over the intercom. They called him on the intercom.
intercom
intercom ( عمومی )
واژه مصوب: آوابَر
تعریف: نوعی دستگاه برای برقراری ارتباط داخلی یا خارجی در یک ساختمان|||* این معادل در برابر لفظ آیفون که نامی تجاری و رایج در زبان فارسی است ساخته شده است.
دستگاه مخابره داخلی
ایفون صوتی
Speaker
آیفون

بپرس