1. car wheels are interchangeable
چرخ های اتومبیل جابجا شدنی هستند.
2. Every part on the new models is interchangeable with those on the original.
[ترجمه گوگل]هر قسمت در مدل های جدید با قطعات اصلی قابل تعویض است
[ترجمه ترگمان]هر بخش روی مدل های جدید با آن هایی که در اصل هستند، قابل تعویض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The two words are virtually interchangeable .
[ترجمه گوگل]این دو کلمه تقریباً قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]این دو کلمه عملا قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. These parts are fully interchangeable with those in other machines.
[ترجمه گوگل]این قطعات به طور کامل با قطعات موجود در ماشین های دیگر قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]این بخش ها به طور کامل با افراد دیگر در ماشین های دیگر قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Matter and energy are equal and interchangeable.
[ترجمه گوگل]ماده و انرژی برابر و قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]مواد و انرژی برابر و قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The V8 engines are all interchangeable with each other.
[ترجمه گوگل]موتورهای V8 همگی با یکدیگر قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]موتورهای V۸ همگی با هم قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In the picture are two men, almost interchangeable, working side by side as they dig a ditch.
[ترجمه گوگل]در تصویر دو مرد تقریباً قابل تعویض هستند که در کنار هم مشغول حفر خندق هستند
[ترجمه ترگمان]در تصویر دو مرد وجود دارند که تقریبا قابل تعویض هستند و در کنار هم در کنار گودالی کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Its actual pace often seems to him interchangeable with Allegro, both words indicating more about character than speed.
[ترجمه گوگل]سرعت واقعی آن اغلب به نظر او قابل تعویض با آلگرو است، هر دو کلمه بیش از سرعت بیانگر شخصیت هستند
[ترجمه ترگمان]سرعت واقعی آن اغلب به نظر او قابل تعویض با Allegro است، هر دو کلمه بیشتر در مورد کاراکتر نشان می دهند تا سرعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The idea that one person was interchangeable with another suddenly appalled him.
[ترجمه گوگل]این تصور که یک نفر با دیگری قابل تعویض است ناگهان او را وحشت زده کرد
[ترجمه ترگمان]این فکر که یک نفر با هم عوض شده بود ناگهان او را به وحشت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. These are interchangeable heel implants for protection in training or extra lift in competition - simply by switching the implant.
[ترجمه گوگل]اینها کاشت های پاشنه قابل تعویض برای محافظت در تمرین یا بلند کردن اضافی در رقابت هستند - به سادگی با تعویض ایمپلنت
[ترجمه ترگمان]اینها implants با پاشنه قابل استفاده برای محافظت در آموزش و یا سوار شدن اضافی در رقابت - به سادگی با تغییر کاشت ایمپلنت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Both of these are battery powered with interchangeable heads that can be used for filing and buffing nails.
[ترجمه گوگل]هر دوی اینها دارای باتری با سرهای قابل تعویض هستند که می توان از آنها برای سوهان دادن و سفت کردن ناخن ها استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]هر دو این دو باتری با سره ای قابل تعویض باتری کار می کنند که می تواند برای پر کردن و buffing ناخن مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. True synonymsare entirely interchangeable .
[ترجمه گوگل]مترادف های واقعی کاملاً قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان] کاملا قابل معاوضه - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The different thematic groupings are interchangeable, impermanent and contingent.
[ترجمه گوگل]گروه بندی های موضوعی مختلف قابل تعویض، ناپایدار و احتمالی هستند
[ترجمه ترگمان]گروه بندی های موضوعی مختلف قابل تعویض، impermanent و مشروط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The terms "sociopath" and "psychopath" are interchangeable.
[ترجمه گوگل]عبارات "سوسیوپات" و "روانپزشک" قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]عبارت \"sociopath sociopath\" و \"psychopath\" قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The camera has two interchangeable lenses.
[ترجمه گوگل]دوربین دارای دو لنز قابل تعویض است
[ترجمه ترگمان]دوربین دو لنز قابل تعویض دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید