interchangeable

/ˌɪntərˈt͡ʃeɪndʒəbl̩//ˌɪntəˈt͡ʃeɪndʒəbl̩/

معنی: متبادل، قابل تعویض، قابل مبادله، قابل معاوضه، تبادل پذیر، با هم عوض کردنی
معانی دیگر: پایاپای شدنی، گهولش پذیر، قابل تعوی­، با هم عو­ کردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: interchangeably (adv.), interchangeability (n.), interchangeableness (n.)
(1) تعریف: of two things, able to be put or used in place of each other.
مشابه: mutual

(2) تعریف: of one thing, able to replace or be replaced by another thing.

جمله های نمونه

1. car wheels are interchangeable
چرخ های اتومبیل جابجا شدنی هستند.

2. Every part on the new models is interchangeable with those on the original.
[ترجمه گوگل]هر قسمت در مدل های جدید با قطعات اصلی قابل تعویض است
[ترجمه ترگمان]هر بخش روی مدل های جدید با آن هایی که در اصل هستند، قابل تعویض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two words are virtually interchangeable .
[ترجمه گوگل]این دو کلمه تقریباً قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]این دو کلمه عملا قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These parts are fully interchangeable with those in other machines.
[ترجمه گوگل]این قطعات به طور کامل با قطعات موجود در ماشین های دیگر قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]این بخش ها به طور کامل با افراد دیگر در ماشین های دیگر قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Matter and energy are equal and interchangeable.
[ترجمه گوگل]ماده و انرژی برابر و قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]مواد و انرژی برابر و قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The V8 engines are all interchangeable with each other.
[ترجمه گوگل]موتورهای V8 همگی با یکدیگر قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]موتورهای V۸ همگی با هم قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the picture are two men, almost interchangeable, working side by side as they dig a ditch.
[ترجمه گوگل]در تصویر دو مرد تقریباً قابل تعویض هستند که در کنار هم مشغول حفر خندق هستند
[ترجمه ترگمان]در تصویر دو مرد وجود دارند که تقریبا قابل تعویض هستند و در کنار هم در کنار گودالی کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Its actual pace often seems to him interchangeable with Allegro, both words indicating more about character than speed.
[ترجمه گوگل]سرعت واقعی آن اغلب به نظر او قابل تعویض با آلگرو است، هر دو کلمه بیش از سرعت بیانگر شخصیت هستند
[ترجمه ترگمان]سرعت واقعی آن اغلب به نظر او قابل تعویض با Allegro است، هر دو کلمه بیشتر در مورد کاراکتر نشان می دهند تا سرعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The idea that one person was interchangeable with another suddenly appalled him.
[ترجمه گوگل]این تصور که یک نفر با دیگری قابل تعویض است ناگهان او را وحشت زده کرد
[ترجمه ترگمان]این فکر که یک نفر با هم عوض شده بود ناگهان او را به وحشت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These are interchangeable heel implants for protection in training or extra lift in competition - simply by switching the implant.
[ترجمه گوگل]اینها کاشت های پاشنه قابل تعویض برای محافظت در تمرین یا بلند کردن اضافی در رقابت هستند - به سادگی با تعویض ایمپلنت
[ترجمه ترگمان]اینها implants با پاشنه قابل استفاده برای محافظت در آموزش و یا سوار شدن اضافی در رقابت - به سادگی با تغییر کاشت ایمپلنت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Both of these are battery powered with interchangeable heads that can be used for filing and buffing nails.
[ترجمه گوگل]هر دوی اینها دارای باتری با سرهای قابل تعویض هستند که می توان از آنها برای سوهان دادن و سفت کردن ناخن ها استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]هر دو این دو باتری با سره ای قابل تعویض باتری کار می کنند که می تواند برای پر کردن و buffing ناخن مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. True synonymsare entirely interchangeable .
[ترجمه گوگل]مترادف های واقعی کاملاً قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان] کاملا قابل معاوضه - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The different thematic groupings are interchangeable, impermanent and contingent.
[ترجمه گوگل]گروه بندی های موضوعی مختلف قابل تعویض، ناپایدار و احتمالی هستند
[ترجمه ترگمان]گروه بندی های موضوعی مختلف قابل تعویض، impermanent و مشروط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The terms "sociopath" and "psychopath" are interchangeable.
[ترجمه گوگل]عبارات "سوسیوپات" و "روانپزشک" قابل تعویض هستند
[ترجمه ترگمان]عبارت \"sociopath sociopath\" و \"psychopath\" قابل تعویض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The camera has two interchangeable lenses.
[ترجمه گوگل]دوربین دارای دو لنز قابل تعویض است
[ترجمه ترگمان]دوربین دو لنز قابل تعویض دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متبادل (صفت)
alternate, alternative, blackout, interchangeable, variant

قابل تعویض (صفت)
equivalent, interchangeable, replaceable, refillable, substitutable, fungible

قابل مبادله (صفت)
interchangeable

قابل معاوضه (صفت)
interchangeable

تبادل پذیر (صفت)
interchangeable

با هم عوض کردنی (صفت)
interchangeable

تخصصی

[سینما] قابل تعویض
[ریاضیات] تعویض پذیر

انگلیسی به انگلیسی

• exchangeable, can be traded; can change places with something else
things that are interchangeable can be exchanged with each other without making any difference.

پیشنهاد کاربران

مترادف/ نزدیک
آکسفورد: apparently identical; very similar.
بسیار شبیه
قابل تعویض , قابل جایگزین
# interchangeable parts
# car wheels are interchangeable
# The camera has two interchangeable lenses
# The two words are interchangeable
تغییرناپذیر
قابل تعویض، تبادل پذیر.
قابل معاوضه
Replaceable
قابل جایگزین
جایگزین
به جای همدیگر استفاده کردن

بپرس