تعامل، سر و کار داشتن
متقابل
تعامل کننده
برهم کنشگر
برهم کنشگر
برهمکنشی ( در فیزیک )
تداخل گر
واکنش دادن
برهم کنش. مثال: interacting galaxy / کهکشان برهم کنش. در اخترشناسی کهکشانی هایی که در اثر گرانش تغییر شکل می دهند. اثر متقابل هم می شود ترجمه کرد.
تعامل، تاثیر،
فعل و انفعال داشتن
در تعامل
در رویارویی
در درگیر بودن با چیزی
مشغول بودن به کاری
در رویارویی
در درگیر بودن با چیزی
مشغول بودن به کاری
در تعامل باهم
سر و کار داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)