interact

/ˌɪntəˈrækt//ˌɪntəˈrækt/

متقابلا عمل کردن، فعل و انفعال کردن، بر هم کنش داشتن (یا کردن)، تاثیر متقابل کردن، هم کنش کردن، متقابلا اثر کردن، فعل و انفعال داخلی داشتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: interacts, interacting, interacted
مشتقات: interactive (adj.)
(1) تعریف: to react to one another in a social situation.
مشابه: relate

- We were pleased to see that the students from the two schools were interacting well.
[ترجمه نازنین] باعث خرسندی ما بود که میدیدیم دانش آموزان هر دو مدرسه اینقدر خوب با هم در تعامل هستند.
|
[ترجمه GOD] ما از دیدن تعامل خوب دانش اموزان دومدرسه خوشحال بودیم
|
[ترجمه گوگل] ما خوشحال شدیم که دانش آموزان دو مدرسه تعامل خوبی داشتند
[ترجمه ترگمان] ما از اینکه دانش آموزان دو مدرسه به خوبی در حال تعامل بودند خوشحال شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's always nervous about interacting with people at parties.
[ترجمه ایوان] اون همیشه درمورد تعامل داشتن با آدمای توی مهمونی مضطربه.
|
[ترجمه گوگل] او همیشه از تعامل با مردم در مهمانی ها عصبی است
[ترجمه ترگمان] او همیشه از تعامل با مردم در مهمانی ها عصبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have an effect on or modify one another.

- It is important to know how the drugs interact.
[ترجمه ایوان] مهم است که بدانیم ( مواد مخدر/داروها ) چطور روی همدیگر تاثیر می گذارند.
|
[ترجمه گوگل] دانستن نحوه تداخل داروها مهم است
[ترجمه ترگمان] مهم است که بدانید چگونه این داروها در تعامل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. chemicals interact and form new compounds
مواد شیمیایی هم کنش می کنند و ترکیبات جدیدی را تشکیل می دهند.

2. These two chemicals interact with each other at a certain temperature to produce a substance which could cause an explosion.
[ترجمه گوگل]این دو ماده شیمیایی در دمای معینی با یکدیگر تعامل می کنند و ماده ای تولید می کنند که می تواند باعث انفجار شود
[ترجمه ترگمان]این دو ماده شیمیایی با هم در دمای خاصی با هم تعامل دارند تا ماده ای ایجاد کنند که می تواند موجب انفجار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All things are interrelated and interact on each other.
[ترجمه گوگل]همه چیز به هم مرتبط هستند و بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند
[ترجمه ترگمان]همه چیز به هم مرتبط بوده و با هم تعامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Teachers have a limited amount of time to interact with each child.
[ترجمه گوگل]معلمان زمان محدودی برای تعامل با هر کودک دارند
[ترجمه ترگمان]معلمان زمان محدودی برای تعامل با هر کودک دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You have to understand how cells interact.
[ترجمه گوگل]شما باید درک کنید که سلول ها چگونه با هم تعامل دارند
[ترجمه ترگمان]شما باید درک کنید که چگونه سلول ها تعامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's interesting at parties to see how people interact socially.
[ترجمه اتریس] در مهمانی ها نحوه تعامل اجتماعی مردم جالب است
|
[ترجمه گوگل]در مهمانی ها دیدن نحوه تعامل اجتماعی افراد جالب است
[ترجمه ترگمان]جالب است که ببینیم مردم چگونه از نظر اجتماعی تعامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These two chemicals interact with each other at a certain temperature.
[ترجمه گوگل]این دو ماده شیمیایی در دمای معینی با یکدیگر تعامل دارند
[ترجمه ترگمان]این دو ماده شیمیایی با هم در دمای خاصی با هم تعامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Observe how the people in the group interact.
[ترجمه گوگل]نحوه تعامل افراد گروه را مشاهده کنید
[ترجمه ترگمان]مشاهده کنید که چگونه افراد در گروه با هم تعامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The policeman advised the criminal to interact with the police.
[ترجمه گوگل]پلیس به مجرم توصیه کرد که با پلیس تعامل کند
[ترجمه ترگمان]پلیس به مجرم توصیه کرد که با پلیس تعامل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are studying how these two chemicals interact.
[ترجمه گوگل]ما در حال مطالعه نحوه تعامل این دو ماده شیمیایی هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در حال مطالعه چگونگی تعامل این دو ماده شیمیایی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Only the violence of the subversive could interact with the violence of the caliph.
[ترجمه گوگل]فقط خشونت براندازان می توانست با خشونت خلیفه در تعامل باشد
[ترجمه ترگمان]تنها خشونت of می تواند با خشونت خلیفه تعامل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Finally, all these complications interact with a complex environment.
[ترجمه گوگل]در نهایت، همه این عوارض با یک محیط پیچیده تعامل دارند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، تمام این پیچیدگی ها با یک محیط پیچیده تعامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All the different aspects of a person interact with, and influence, each other.
[ترجمه گوگل]تمام جنبه های مختلف یک فرد با یکدیگر تعامل دارند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند
[ترجمه ترگمان]تمام جنبه های مختلف فرد با هم تعامل دارند و بر هم تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The principal means whereby the two language varieties interact in conversation is through language alternation in the form of code switching.
[ترجمه گوگل]معنای اصلی که به موجب آن دو نوع زبان در مکالمه با هم تعامل دارند، از طریق تغییر زبان به شکل تعویض کد است
[ترجمه ترگمان]کلید اصلی به این معنی است که دو نوع زبانی که در گفتگو با یکدیگر تعامل دارند از طریق جایگزینی زبان به شکل تغییر کد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Indeed, the way in which they interact is of crucial importance.
[ترجمه گوگل]در واقع، نحوه تعامل آنها از اهمیت حیاتی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، روشی که آن ها در آن تعامل دارند از اهمیت حیاتی برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act on each other, act reciprocally
the way that two people or things interact is the way that they communicate or work in relation to each other.

پیشنهاد کاربران

📋 دوستان در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم act
📌 این ریشه، معادل "Do" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "Do" مربوط هستند.
📂 مثال:
🔘 act: A specific "do" or behavior performed intentionally
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 action: The process of doing something; an action involves a deliberate "do" to achieve a goal
🔘 active: Engaging in or ready to "do" something; characterized by energetic activity
🔘 activity: A state of being active; something you "do" or engage in
🔘 actor: A person who "does" actions in plays, movies, or television shows
🔘 actress: A female actor who "does" performances in theater or film
🔘 activate: To cause something to "do" its function or become operative
🔘 activation: The process of making something active or enabling it to "do" its function
🔘 activist: A person who takes action or "does" work to bring about social or political change
🔘 deactivate: To stop something from being active or "doing" its function
🔘 enact: To officially "do" something by making it law or regulation
🔘 enactment: The process of "doing" something by passing it into law
🔘 react: To respond or "do" something in response to an action or stimulus
🔘 reaction: A response or "do" in response to a specific act or event
🔘 reactive: Tending to respond or "do" something in response to a stimulus
🔘 overreact: To respond or "do" something excessively in reaction to an act
🔘 interact: To "do" actions that affect or involve another person or thing
🔘 interaction: The process of "doing" actions together or influencing each other
🔘 transaction: An act of buying or selling something; a business "do" involving specific acts
🔘 transact: To carry out a business "do" or deal
🔘 exact: Precise and accurate in every act or "do" detail
🔘 exacting: Making great demands on one's "do, " skill, or resources
🔘 counteract: To "do" something against another action to reduce its effect
🔘 proactive: Taking action to "do" something before problems happen
🔘 inactive: Not taking action or "doing" anything; lacking activity

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم inter -
📌 این پیشوند، معادل "between, " "within, " و "among" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "between, " "within, " یا "among" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 internet: networks connected ‘between’ each other
🔘 interconnected: linked ‘between’ multiple things
🔘 international: ‘between’ different nations
🔘 interoffice: ‘between’ offices
🔘 interstate: ‘between’ states or regions
🔘 intersection: a point where paths cross ‘between’
🔘 interscholastic: ‘between’ different schools
🔘 intercept: to seize or block ‘between’
🔘 intermission: a break sent ‘between’ activities
🔘 interrupt: to break ‘between’ an action
🔘 interested: engaged or placed ‘between’ ideas
🔘 interact: to act ‘between’ people or things

ارتباط برقرار کردن، تعامل داشتن، بده بستان داشتن
Communication
بر یکدیگر تاثیر گذاشتن
واکنش دادن در شیمی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : interact
✅️ اسم ( noun ) : interaction / interactivity / interactant / interactionism / interactionist
✅️ صفت ( adjective ) : interactive / interactional
✅️ قید ( adverb ) : interactively
تعامل داشتن، برهم کنش داشتن
تداخل داشتن ( در مورد داروها )
بده و بستان.
میان کنش داشتن
verb
[no obj]
1 : to talk or do things with other people
◀️They're quiet children who don't interact much.
— often with
◀️She interacts with other children at nursery school.
2 : to act together : to come together and have an effect on each other — often with
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ When these two drugs interact ( with each other ) , the results can be deadly.
social interactions
◀️the interactions between the two drugs
[noncount]
◀️ways to encourage more interaction among children

دست به دست یکدیگر دادن
تداخل داشتن
اَندَرکُنِشیدَن.
در ارتباط بودن
تعامل داشتن
در تعامل بودن

بده بستان داشتن
تعامل کردن ، عمل متقابل انجام دادن
1 - act in such a way as to have an effect on each other.
2 -
communicate or be involved directly.
تعامل داشتن
سروکار داشتن
روابط متقابل داشتن
بر یکدیگر اثر گذاشتن
اثر متقابل داشتن
پلیمر: واکنش دادن
ارتباط دادن
همکاری کردن - ارتباط برقرار کردن
برهمکنش
مواجه شدن، مواجهه با دیگران
ارتباط برقرار کردن

تعامل داشتن، در تعامل بودن،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس