صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of, marked by, or relating to intensity.
• (2) تعریف: tending to stress or intensify.
• (3) تعریف: highly concentrated in a small space or interval of time.
- The intensive course in French required a lot of homework, and the class met every day.
[ترجمه گوگل] دوره فشرده زبان فرانسه به تکالیف زیادی نیاز داشت و کلاس هر روز تشکیل جلسه می داد
[ترجمه ترگمان] درس فشرده در زبان فرانسه مستلزم انجام تکالیف زیادی بود و هر روز کلاس تشکیل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] درس فشرده در زبان فرانسه مستلزم انجام تکالیف زیادی بود و هر روز کلاس تشکیل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Toward the end of the semester, the students engage themselves in intensive study.
[ترجمه گوگل] در پایان ترم، دانشجویان خود را به مطالعه فشرده مشغول می کنند
[ترجمه ترگمان] در پایان ترم، دانشجویان خود را در مطالعه فشرده درگیر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در پایان ترم، دانشجویان خود را در مطالعه فشرده درگیر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Intensive farming in the area increased the general food supply but depleted the soil of nutrients.
[ترجمه sssting] کشاورزی شدید در منطقه باعث افزایش عرضه عمومی غذا شد اما مواد مغذی خاک را از بین برد.|
[ترجمه گوگل] کشاورزی فشرده در این منطقه، عرضه عمومی غذا را افزایش داد، اما خاک را از مواد مغذی تهی کرد[ترجمه ترگمان] کشاورزی متمرکز در این ناحیه منبع غذایی عمومی را افزایش داد اما خاک مواد غذایی را تخلیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in grammar, indicating increased emphasis.
اسم ( noun )
مشتقات: intensively (adv.), intensiveness (n.)
مشتقات: intensively (adv.), intensiveness (n.)
• : تعریف: in grammar, a word, word unit, or other expression that increases emphasis.