intelligible

/ˌɪnˈtelədʒəbl̩//ɪnˈtelɪdʒəbl̩/

معنی: معلوم، روشن، قابل فهم، مفهوم، فهمیدنی
معانی دیگر: فهم پذیر، قابل درک، واضح

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: intelligibly (adv.), intelligibility (n.)
• : تعریف: capable of being clearly understood; comprehensible.
متضاد: impenetrable, unintelligible
مشابه: lucid

- Her writing is barely intelligible.
[ترجمه گوگل] نوشته او به سختی قابل درک است
[ترجمه ترگمان] نوشتن او به سختی قابل فهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his english is not intelligible
انگلیسی او قابل فهم نیست.

2. They do their best to make science intelligible to young children.
[ترجمه گوگل]آنها تمام تلاش خود را می کنند تا علم را برای کودکان خردسال قابل درک کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نهایت تلاش خود را می کنند تا علم را برای کودکان قابل فهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He gave us an intelligible explanation.
[ترجمه گوگل]توضیحات قابل فهمی به ما داد
[ترجمه ترگمان]او توضیح خوبی به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This report would be intelligible only to an expert in computing.
[ترجمه گوگل]این گزارش فقط برای یک متخصص در محاسبات قابل درک است
[ترجمه ترگمان]این گزارش فقط برای یک متخصص در محاسبات قابل فهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His lecture was readily intelligible to all the students.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او برای همه دانشجویان به راحتی قابل درک بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او به آسانی برای تمام دانشجویان قابل فهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do not coin terms that are intelligible to nobody.
[ترجمه گوگل]عباراتی را که برای هیچ کس قابل درک نیست، ایجاد نکنید
[ترجمه ترگمان]کلماتی را که برای هیچ کس قابل فهم نیستند را رد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The language of Darwin was intelligible to experts and non-experts alike.
[ترجمه گوگل]زبان داروین برای افراد متخصص و غیرمتخصص قابل فهم بود
[ترجمه ترگمان]زبان داروین برای متخصصان و غیر متخصص به طور یک سان قابل فهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This report would be intelligible only to a hacker.
[ترجمه گوگل]این گزارش فقط برای یک هکر قابل درک است
[ترجمه ترگمان]این گزارش فقط برای یه هکر قابل فهم می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The report needs to be intelligible to the client.
[ترجمه گوگل]گزارش باید برای مشتری قابل فهم باشد
[ترجمه ترگمان]گزارش باید برای مشتری قابل فهم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She found his motives perfectly intelligible.
[ترجمه گوگل]او انگیزه های او را کاملاً قابل درک یافت
[ترجمه ترگمان]اما متوجه شد که انگیزه او کاملا قابل فهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The child's speech was barely intelligible.
[ترجمه گوگل]گفتار کودک به سختی قابل درک بود
[ترجمه ترگمان]نطق کودک به زحمت قابل فهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His argument was barely intelligible.
[ترجمه گوگل]استدلال او به سختی قابل درک بود
[ترجمه ترگمان]بحث او به زحمت قابل فهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their procedures should be made more intelligible and appellants need more support and help in putting their cases.
[ترجمه گوگل]رویه‌های آنها باید قابل فهم‌تر شود و تجدیدنظرخواهان در طرح پرونده‌های خود به حمایت و کمک بیشتری نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]روش های آن ها باید شفاف تر باشد و appellants نیازمند حمایت بیشتر و کمک در قرار دادن موارد خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Art is the human disposition of sensible or intelligible matter for an esthetic end. James Joyce
[ترجمه گوگل]هنر عبارت است از نگرش انسان به امر معقول یا معقول برای یک هدف زیبایی شناختی جیمز جویس
[ترجمه ترگمان]هنر، خلق و خوی انسان معقول و قابل فهم است جیمز جو یس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معلوم (صفت)
definite, certain, clear, active, given, apparent, determinate, intelligible, assignable, overt

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

قابل فهم (صفت)
apprehensible, intelligible

مفهوم (صفت)
obvious, evident, intelligible

فهمیدنی (صفت)
intelligible

انگلیسی به انگلیسی

• understandable, comprehensible; capable of being understood only by intellectual means (philosophy)
something that is intelligible can be understood.

پیشنهاد کاربران

معادل علم معقول پیشنهاد شده و آن عبارت است از علمی که قضایاى عقلی در آن بحث می شود و طریق اثبات آنها هم عقل محض است . مفاهیم کلی که در علوم عقلی از آنها استفاده می شود به سه دسته تقسیم می گردند؛
۱ - مفاهیم ماهوی
...
[مشاهده متن کامل]

مفاهیم ماهوی یا معقولات اولی که عبارتند از نخستین متصور از آنچه مصداق خارجی داشته باشند و مانند انسان و حیوان که موجود در خارج اند و متصور شوند. به عبارت دیگر معقولات اولی عبارت از تصورات اولیه اشیاءاند که آن تصورات در ذهن است ولکن منشا و مصداق آنها در خارج اند.
۲ - مفاهیم فلسفی
مفاهیم فلسفی یا معقولات ثانیه فلسفی. این دسته، مفاهیمی هستند که انتزاع آنها نیازمند به کندوکاو ذهنی و مقایسه اشیاء با یکدیگر می باشد. مانند مفهوم علت و معلول که بعد از مقایسه دو چیزی که وجود یکی از آنها متوقف بر وجود دیگری است و با توجه به این رابطه انتزاع می شود مثلا هنگامی که آتش را با حرارت ناشی از آن مقایسه می کنیم و توقف حرارت را بر آتش مورد توجه قرار می دهیم عقل مفهوم علت را از آتش و مفهوم معلول را از حرارت انتزاع می کند و اگر چنین ملاحظات و مقایساتی در کار نباشد هرگز اینگونه مفاهیم به دست نمی آیند.
۳ - مفاهیم منطقی
مفاهیم منطقی یا معقولات ثانیه منطقی مانند مفهوم عکس مستوی و مفهوم عکس نقیض . این دسته از مفاهیم، قابل حمل بر امور عینی نیستند و تنها بر مفاهیم و صورتهای ذهنی حمل می گردد و به اصطلاح اتصاف آن ذهنی است؛ مانند مفهوم کلی و جزئی به اصطلاح منطقی که اولی صفت برای مفهوم انسان و دومی صفت برای صورت ذهنی حسن واقع می شود.
۲. ۴ - فوائد تقسیم فوق
این تقسیم سه گانه که از ابتکارات فلاسفه اسلامی است، فوائد فراوانی دارد و عدم دقت در بازشناسی و تمییز آنها از یکدیگر موجب خلطها و مشکلات زیادی در بحثهای فلسفی می شود و بسیاری از لغزشهای فلاسفه غربی در اثر خلط بین این مفاهیم حاصل شده که نمونه آنها را در سخنان هگل و کانت می توان یافت.
حکماء اسلامی غالبا از نظریه ارسطو در باب کیفیت حصول علم و معرفت پیروی نموده اند و هر دو قسمت نظریه ارسطو را پذیرفته اند؛ یعنی از طرفی اعتراف دارند که نفس انسان در حال کودکی در حال قوه و استعداد محض است و لوح بی نقشی است که فقط استعداد پذیرفتن نقوش را دارد و بالفعل واجد هیچ معلوم و معقولی نیست و از طرف دیگر ادراکات جزئی حسی را مقدم بر ادراکات کلی عقلی می شمارند. به اضافه اینکه آن قسمت مهم که در نظریه ارسطو تاریک و مبهم است در نظریه دانشمندان اسلامی به روشنی تبیین شده است؛ زیرا این دانشمندان تصریح کرده اند که تمام تصورات بدیهیه عقلیه اموری انتزاعی هستند که عقل آنها را از معانی حسیه انتزاع کرده است. تنها چیزی که باقی می ماند این است که میان انتزاع مفاهیم کلی که منطبق به محسوسات می شود، از قبیل مفهوم انسان و مفهوم اسب و مفهوم درخت و بین انتزاع بدیهیات اولیه و مفاهیم عامه از قبیل مفهوم وجود و عدم و وحدت و کثرت و ضرورت و امکان و امتناع ، فرق است. و آن فرق اینست که انتزاع دسته اول مستقیما از راه تجرید و تعمیم جزئیات محسوسه برای عقل حاصل شده است ولی دسته دوم از دسته اول بنحو دیگری انتزاع شده است و بعبارت دیگر دسته اول عینا همان صور محسوسه هستند که از راه یکی از حواس وارد ذهن شده اند و سپس عقل با قوه تجریدی که دارد از آن صور محسوسه یک معنای کلی ساخته، ولی دسته دوم مستقیما از راه حواس وارد ذهن نشده اند بلکه ذهن پس از واجد شدن صور حسیه با یک نوع فعالیت خاصی و با یک ترتیب خاصی این مفاهیم را از آن صور حسیه انتزاع می کند. به همین علت است که دسته اول در اصطلاح فلسفه معقولات اولیه و دسته دوم که متکی به دسته اول هستند معقولات ثانیه خوانده می شوند و همین معقولات ثانیه فلسفی است که بدیهیات اولیه منطق و موضوعات غالب مسائل فلسفه اولی را تشکیل می دهند و در هر حال چه معقولات اولیه و چه معقولات ثانویه مسبوق بادراکات جزئیه حسیه اند

روشن. واضح. قابل فهم
مثال:
an intelligible description
یک شرح واضح و قابل فهم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : intelligence / intelligibility
✅️ صفت ( adjective ) : intelligent / intelligible
✅️ قید ( adverb ) : intelligently / intelligibly
توی فلسفه یه نوع خاصی از �قابلیت فهم� هست نه همه فهمیدن ها. اگه شمااز طریق حواس چیزی را بفهمی میشه شخصیت تجربی empirical character
امااگه از طریق عقل بفهمی میشهintelligible character
هر دو فهمیدنه، ولی در دومی حالت انفعالی یاتحریک از بیرون نداره. مثلا شمابسته به زمان احساس کمبود میکنی، مثلا نسبت به بقیهماشین دارها، و میفهمی ماشین لازم داری. و ماشین میخری، این میشه empirical character. اما می فهمی که این فقط یه کمبوده، و خواسته واقعی تونیست ، این میشهintelligible character. اولین فهمیدن وابسته به زمان هست ولی نوع دوم فهمیدنintelligibleوابسته به زمان نیست ویعنی اصلاتوی زمان ومکان تجربه نمیشه و غیرتجربی یااستعلایی است، دقیقابرخلاف اولی که تجربیه
...
[مشاهده متن کامل]

نقل ازکتاب نقدعقل عملی کانت :whereas the "empirical character" as a temporal appearance is ever changing and malleable ( even my personality may change throughout time ) – it “appear[s] in alterable shapes” ( Critique of Pure Reason, A 549/B 577 ) – my "intelligible character" is unalterable

🔰INTELLIGIBLE : فهمیدنی - قابل فهم
🔰INTELLIGIBILITY : قابلیت فهم
🔰INTELLIGIBLY : بطور قابل فهم - با روشنی - بطور فهمیدنی
🔰UNINTELLIGIBLE : نافهمیدنی - غیر قابل فهم - نامفهوم - پیچیده - غامض
...
[مشاهده متن کامل]

🔰LEGIBLE : خوانا ( نوشته / دست خط ) [خوش خط هم میشه معنا کرد ولی خوانا بهتره]
🔰LEGIBLY : با خوانایی - بطور خوانا و خوش خط
🔰LEGIBILITY : خوانایی - خوش خطی
⬛ INTELLIGIBLE ⬛
adjective
[more intelligible; most intelligible] :
🔴able to be understood
◀️an intelligible plan
◀️the ability to make complex concepts intelligible to the average reader
🎀 especially : clear enough to be heard, read, etc
◀️His diaries include passages that are barely intelligible. [=almost impossible to read]
◀️Very little of the recording was intelligible
⬛ LEGIBLE ⬛
adjective
[more legible; most legible] :
🔴capable of being read : clear enough to be read
◀️legible handwriting
◀️The document is not legible
⬛ UNINTELLIGIBLE ⬛
adjective
🔴impossible to understand : not intelligible
◀️He left an unintelligible message on my voice mail
— often to
◀️They have their own lingo that is unintelligible to outsiders