اسم ( noun )
• (1) تعریف: the capacity to learn, reason, and understand.
• مترادف: brainpower, intellect, understanding, wit
• مشابه: aptitude, brain, cognition, comprehension, gray matter, mentality, mind, reason, sense, smart, thought
• مترادف: brainpower, intellect, understanding, wit
• مشابه: aptitude, brain, cognition, comprehension, gray matter, mentality, mind, reason, sense, smart, thought
- A person of average intelligence should have no difficulty with these instructions.
[ترجمه Anisa] یک فرد باهوش همیشه تیزهوش است|
[ترجمه گوگل] یک فرد با هوش متوسط نباید با این دستورالعمل ها مشکلی داشته باشد[ترجمه ترگمان] یک فرد با هوش متوسط نباید با این دستورالعمل مشکل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Is it possible to construct a truly accurate test of intelligence?.
[ترجمه گوگل] آیا می توان یک آزمون هوش واقعی درست کرد؟
[ترجمه ترگمان] آیا این امکان وجود دارد که یک آزمایش واقعا دقیق از هوش ایجاد کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا این امکان وجود دارد که یک آزمایش واقعا دقیق از هوش ایجاد کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the demonstration of such capacity.
• مترادف: acumen, astuteness, cleverness, perspicacity, sagacity, smarts
• مشابه: brilliance, common sense, discernment, ingenuity, insight, savvy, smart, wisdom
• مترادف: acumen, astuteness, cleverness, perspicacity, sagacity, smarts
• مشابه: brilliance, common sense, discernment, ingenuity, insight, savvy, smart, wisdom
- These devices were designed with great skill and intelligence.
[ترجمه گوگل] این دستگاه ها با مهارت و هوشمندی بالایی طراحی شده اند
[ترجمه ترگمان] این وسایل با مهارت و فراست زیادی طراحی شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این وسایل با مهارت و فراست زیادی طراحی شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These required forms don't seem to be written with any intelligence at all!
[ترجمه گوگل] این فرم های مورد نیاز به نظر نمی رسد که اصلا با هوشمندی نوشته شوند!
[ترجمه ترگمان] به نظر نمی رسد که این فرم ها با هیچ اطلاعاتی نوشته شوند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر نمی رسد که این فرم ها با هیچ اطلاعاتی نوشته شوند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: knowledge or information, or the collecting of such knowledge or information.
• مترادف: information, word
• مشابه: espionage, investigation, knowledge, lowdown, news, observation, story, surveillance, tip-off
• مترادف: information, word
• مشابه: espionage, investigation, knowledge, lowdown, news, observation, story, surveillance, tip-off
- The general received intelligence of the planned surprise attack.
[ترجمه گوگل] ژنرال اطلاعات حمله غافلگیرانه برنامه ریزی شده را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] ژنرال اطلاعاتی درباره حمله غافلگیرانه برنامه ریزی شده دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ژنرال اطلاعاتی درباره حمله غافلگیرانه برنامه ریزی شده دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the branch of government or the military that collects and analyzes information, often obtained secretly, about other governments or about people suspected of subversion.
• مترادف: secret service
• مترادف: secret service
- The president is waiting for information from intelligence before making any decisions.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور قبل از هر تصمیمی منتظر اطلاعات اطلاعاتی است
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور قبل از تصمیم گیری منتظر اطلاعات از سوی نیروهای اطلاعاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور قبل از تصمیم گیری منتظر اطلاعات از سوی نیروهای اطلاعاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید