intellectualize


معنی: عقلانی کردن، بصورت فکری در اوردن
معانی دیگر: فکری کردن، تفکری کردن (و از احساسات عاری کردن)، استدلال کردن، خردورزی کردن، فرنود خواستن، اندیشیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: intellectualizes, intellectualizing, intellectualized
• : تعریف: to consider or stress the rational or intellectual aspects of, esp. ignoring the emotional.

- He tends to intellectualize most problems.
[ترجمه بی نام] او تمایل دارد به عقلانی کردن بیشتر مشکلات
|
[ترجمه کتایون] اوتمایل دارد بیشتر مشکلات را بااستدلال حل کند
|
[ترجمه امیر حسین] او متمایل است به اکثر مشکلات منطقی فکر کند / او می گراید بیشتر پراسه ها را بویرازد
|
[ترجمه گوگل] او تمایل دارد بیشتر مشکلات را روشنفکرانه بسازد
[ترجمه ترگمان] او بیشتر مشکلات را حل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: intellectualization (n.)
• : تعریف: to discuss or consider something in an intellectual manner.

جمله های نمونه

1. it is not easy to intellectualize love
اندیششی کردن عشق کار آسانی نیست.

2. I tended to mistrust my emotions and intellectualize everything.
[ترجمه گوگل]تمایل داشتم به احساساتم بی اعتماد باشم و همه چیز را روشنفکر کنم
[ترجمه ترگمان]من تمایل داشتم به احساسات خودم اعتماد کنم و همه چیز را خنثی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She couldn't stand all that pointless intellectualizing about subjects that just didn't matter.
[ترجمه گوگل]او نمی‌توانست این همه روشنفکری بیهوده را در مورد موضوعاتی که فقط اهمیتی نداشتند، تحمل کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست تمام این موضوعات بی معنی را در مورد چیزهایی که اهمیت نداشت تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A lot of people always try to intellectualize what is graffiti or not. I think it's all about love and energy that writers put into it.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم همیشه سعی می‌کنند آنچه را که گرافیتی است یا نه، روشن‌فکر کنند من فکر می کنم همه چیز در مورد عشق و انرژی است که نویسندگان برای آن صرف می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم همیشه سعی می کنند بفهمند چه چیزی دیواری است یا نه من فکر می کنم همه چیز در مورد عشق و انرژی است که نویسندگان به آن وارد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His advice to Ms. Tang: Don't intellectualize.
[ترجمه گوگل]توصیه او به خانم تانگ: روشنفکری نکنید
[ترجمه ترگمان]توصیه اون به خانم \"ون Tang\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Enlighten us about rock climbing. How the fuck does it actually work? You've been to college, I haven't. Intellectualize about this one for me.
[ترجمه گوگل]ما را در مورد صخره نوردی روشن کنید لعنتی واقعا چگونه کار می کند؟ تو کالج رفته ای، من نه در مورد این یکی برای من فکر کنید
[ترجمه ترگمان]در مورد کوهنوردی کردن بهمون توضیح بده واقعا چجوری کار میکنه؟ تو به دانشگاه رفتی، من نکردم در مورد این یکی برای من نگران نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Port logistics technique and equipment will develop towards automation, high efficiency, information, intellectualize and comfortable to human.
[ترجمه گوگل]تکنیک و تجهیزات لجستیک بندر به سمت اتوماسیون، راندمان بالا، اطلاعات، فکری و راحتی برای انسان توسعه خواهد یافت
[ترجمه ترگمان]تکنیک لجستیک و تجهیزات لجستیک به سمت اتوماسیون، کارایی بالا، اطلاعات، intellectualize و راحتی برای انسان گسترش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The well-established KM circle denotes continuous improvement by repeating the basic cycle of Knowledge industrialize and Industry Intellectualize.
[ترجمه گوگل]دایره مدیریت دانش به خوبی تثبیت شده نشان‌دهنده بهبود مستمر با تکرار چرخه اساسی دانش صنعتی کردن و هوشمندسازی صنعت است
[ترجمه ترگمان]چرخه KM که به خوبی ایجاد شده بیانگر بهبود مستمر با تکرار چرخه اصلی of و Intellectualize صنعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقلانی کردن (فعل)
intellectualize, rationalize

بصورت فکری در اوردن (فعل)
intellectualize

انگلیسی به انگلیسی

• treat in an intellectual manner, rationalize, analyze with the mind; make intellectual (also intellectualise)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intellectualize
✅️ اسم ( noun ) : intellect / intellectualism / intellectualization
✅️ صفت ( adjective ) : intellectual
✅️ قید ( adverb ) : intellectually
منطقی بودن، نگریستن از دیدگاه عقل و منطق
اندیشیدن، استدلال کردن

بپرس