intellect

/ˈɪntəˌlekt//ˈɪntəlekt/

معنی: هوش، خرد، مشعر، عقل، قوه درک
معانی دیگر: نیروی عقلانی (در برابر: غریزه یا درونراند instinct و احساس feeling)، قدرت تفکر، تیزهوشی، خردمندی، هوشمندی، آدم باهوش، هوشمندان، خردمندان، فهم، سابقه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the faculty of reasoning and understanding, esp. as distinct from emotion or will.
مترادف: brainpower, intelligence, mind, understanding, wit
مشابه: acumen, brain, cognition, comprehension, faculty, gray matter, head, ingenuity, mentality, reason, thought

- The professor is well-known for his extraordinary intellect but also for his cold and impatient manner with students.
[ترجمه گوگل] استاد به خاطر هوش فوق العاده اش و همچنین به خاطر رفتار سرد و بی حوصله اش با دانش آموزان مشهور است
[ترجمه ترگمان] استاد به خاطر هوش فوق العاده ای که دارد مشهور است، بلکه به خاطر رفتار سرد و بی صبرانه او با دانشجویان شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tests attempt to measure the intellect of young children.
[ترجمه گوگل] این آزمون ها سعی در سنجش هوش کودکان خردسال دارند
[ترجمه ترگمان] این آزمون ها تلاش می کنند تا هوش کودکان را اندازه گیری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a particular mind capable of exceptional reasoning and understanding.
مترادف: intellectual, mind
مشابه: brain, genius

- She had a fine intellect and won a prestigious scholarship to attend the university.
[ترجمه گوگل] او عقل خوبی داشت و برای حضور در دانشگاه موفق به دریافت بورسیه تحصیلی معتبر شد
[ترجمه ترگمان] او نیروی فکری خوبی داشت و بورس تحصیلی خوبی برای شرکت در دانشگاه به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a person with such a mind.
مترادف: intellectual, mind
مشابه: bluestocking, brain, genius, mastermind, philosopher, sage, savant, scholar, thinker

- Some of the brightest intellects in the country have been recruited to work out a solution to this very complex problem.
[ترجمه گوگل] برخی از روشنفکران کشور برای یافتن راه حلی برای این مشکل بسیار پیچیده استخدام شده اند
[ترجمه ترگمان] برخی از باهوش ترین افراد کشور استخدام شده اند تا راه حلی برای این مشکل پیچیده پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his intellect astounded me
تیز هوشی او مرا به شگفتی انداخت.

2. the intellect of the city recognized his superiority
خردمندان شهر برتری او را تشخیص دادند.

3. the intellect separates humans from animals
خرد انسان را از جانوران جدا می سازد.

4. a man of intellect and learning
مردی باهوش و دانشمند

5. her emotions were forever embroiling her intellect
احساساتش دایما فکر او را مختل می کرد.

6. Anger rusts intellect so that it cannot discern right from wrong.
[ترجمه گوگل]خشم عقل را زنگ می زند تا حق را از باطل تشخیص ندهد
[ترجمه ترگمان]عصبانیت به صورت هوش زنگ می زند به طوری که نمی تواند درست از غلط تشخیص بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Newton is a man of great intellect.
[ترجمه گوگل]نیوتن مردی با هوش عالی است
[ترجمه ترگمان]نیوتن مردی با هوش فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had the combined talents of toughness, intellect, experience and unsullied reputation.
[ترجمه گوگل]او دارای ترکیبی از استعدادهای سرسختی، عقل، تجربه و شهرت بی‌خطر بود
[ترجمه ترگمان]او استعدادهای ترکیبی سختی، خرد، تجربه و شهرت پاک داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her energy and intellect are respected all over the world.
[ترجمه گوگل]انرژی و عقل او در سراسر جهان مورد احترام است
[ترجمه ترگمان]انرژی و هوش او در سراسر جهان مورد احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Intellect distinguishes humans from other animals.
[ترجمه گوگل]عقل انسان را از سایر حیوانات متمایز می کند
[ترجمه ترگمان]عقل انسان ها را از حیوانات دیگر متمایز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His intellect and mental agility have never been in doubt.
[ترجمه گوگل]هوش و چابکی ذهنی او هرگز مورد تردید نبوده است
[ترجمه ترگمان]عقل و چابکی روانی او هرگز در تردید نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They described him as a man of keen intellect.
[ترجمه گوگل]آنها او را مردی با هوش تیز توصیف کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را مردی با هوش تیز توصیف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her intellect is famed far and wide.
[ترجمه گوگل]عقل او شهرت زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]هوش او بسیار مشهور و گسترده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He combined a formidable intellect with a talent for speaking.
[ترجمه گوگل]او هوش مهیبی را با استعداد صحبت کردن ترکیب کرد
[ترجمه ترگمان]او یک هوش قوی داشت که استعداد سخن گفتن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He enjoyed exercising his intellect in analysing the controversies of his day.
[ترجمه گوگل]او از به کار بردن عقل خود در تحلیل مناقشات زمان خود لذت می برد
[ترجمه ترگمان]از این که در تجزیه و تحلیل بحث های روزانه خود از نیروی فکری خود لذت می برد لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She entranced them with her intellect and the joy of her company.
[ترجمه گوگل]او آنها را با عقل خود و لذت همراهی خود مجذوب کرد
[ترجمه ترگمان]او آن ها را با هوش و لذت شرکت شیفته خود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هوش (اسم)
sense, understanding, intelligence, sagacity, brain, esprit, witting, ingenuity, headpiece, intellect, wit, mother wit

خرد (اسم)
understanding, reason, intelligence, brain, mind, wisdom, intellect, nous

مشعر (اسم)
mind, intellect, mentality

عقل (اسم)
reason, mind, wisdom, intellect, nous, wits, sapience

قوه درک (اسم)
intellect

انگلیسی به انگلیسی

• power of knowing, mental capacity, mind, reason; highly intelligent person
intellect is the ability to think and to understand ideas and information.
intellect is also the quality of being very intelligent or clever.

پیشنهاد کاربران

جناب قانعی
انتزاعی رو با ز می نویسند. لطفا تصحیح کنید
Intuition : حس ادراک ( ششم )
فرق بین این کلمه و intellect در این است که حس ششم انتضاعی تر ست اما intellect بیشتر اکتسابی ست تا ژنتیک . البته تا حدودی به ژن انسان مرتبط است ( از دیدگاه اگزیستانسیالیستی ) .
Intuition # بمانند حس مادرانه است اما intellect بیشتر مربوط به IQ فرد مربوط ست .
قوه تعقل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intellectualize
✅️ اسم ( noun ) : intellect / intellectualism / intellectualization
✅️ صفت ( adjective ) : intellectual
✅️ قید ( adverb ) : intellectually
عملکرد مغزی
قوه ی عاقله
noun
1 : the ability to think in a logical way
[noncount]
◀️She is a woman of superior intellect.
[count]
◀️She has a sharp/keen intellect
◀️ We were required to read a book every week in order to develop our intellects
...
[مشاهده متن کامل]

music that appeals to the intellect while still satisfying the◀️ emotions
2 [count] : a very smart person : a person whose intellect is well developed
He's recognized as one of the greatest intellects [=minds]◀️ currently working in this field.

عقل
در فلسفه و عرفان اسلامی هم به معنای عام عقل ( قوه انسانی ) و هم به معنای خاص عقل ( مخلوق برتر )
فرهیخته
1.
a person's mental powers
2.
Brain
Wisdom
Brainbox
Brain cells
Grey matter
Love and compassion are dead in you. You are nothing but intellect.
Star Trek TOS

هوش. خرد. ذکاوت.
خرد ورزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس