اسم ( noun )
• (1) تعریف: the faculty of reasoning and understanding, esp. as distinct from emotion or will.
• مترادف: brainpower, intelligence, mind, understanding, wit
• مشابه: acumen, brain, cognition, comprehension, faculty, gray matter, head, ingenuity, mentality, reason, thought
• مترادف: brainpower, intelligence, mind, understanding, wit
• مشابه: acumen, brain, cognition, comprehension, faculty, gray matter, head, ingenuity, mentality, reason, thought
- The professor is well-known for his extraordinary intellect but also for his cold and impatient manner with students.
[ترجمه گوگل] استاد به خاطر هوش فوق العاده اش و همچنین به خاطر رفتار سرد و بی حوصله اش با دانش آموزان مشهور است
[ترجمه ترگمان] استاد به خاطر هوش فوق العاده ای که دارد مشهور است، بلکه به خاطر رفتار سرد و بی صبرانه او با دانشجویان شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد به خاطر هوش فوق العاده ای که دارد مشهور است، بلکه به خاطر رفتار سرد و بی صبرانه او با دانشجویان شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tests attempt to measure the intellect of young children.
[ترجمه گوگل] این آزمون ها سعی در سنجش هوش کودکان خردسال دارند
[ترجمه ترگمان] این آزمون ها تلاش می کنند تا هوش کودکان را اندازه گیری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این آزمون ها تلاش می کنند تا هوش کودکان را اندازه گیری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a particular mind capable of exceptional reasoning and understanding.
• مترادف: intellectual, mind
• مشابه: brain, genius
• مترادف: intellectual, mind
• مشابه: brain, genius
- She had a fine intellect and won a prestigious scholarship to attend the university.
[ترجمه گوگل] او عقل خوبی داشت و برای حضور در دانشگاه موفق به دریافت بورسیه تحصیلی معتبر شد
[ترجمه ترگمان] او نیروی فکری خوبی داشت و بورس تحصیلی خوبی برای شرکت در دانشگاه به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نیروی فکری خوبی داشت و بورس تحصیلی خوبی برای شرکت در دانشگاه به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a person with such a mind.
• مترادف: intellectual, mind
• مشابه: bluestocking, brain, genius, mastermind, philosopher, sage, savant, scholar, thinker
• مترادف: intellectual, mind
• مشابه: bluestocking, brain, genius, mastermind, philosopher, sage, savant, scholar, thinker
- Some of the brightest intellects in the country have been recruited to work out a solution to this very complex problem.
[ترجمه گوگل] برخی از روشنفکران کشور برای یافتن راه حلی برای این مشکل بسیار پیچیده استخدام شده اند
[ترجمه ترگمان] برخی از باهوش ترین افراد کشور استخدام شده اند تا راه حلی برای این مشکل پیچیده پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی از باهوش ترین افراد کشور استخدام شده اند تا راه حلی برای این مشکل پیچیده پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید