integrator

/ˈɪntəˌɡretər//ˈɪntəˌɡretə/

معنی: ایجاد کننده ائتلاف یا انضمام
معانی دیگر: (شخص یا چیز) یکپارچه ساز، ادغام کننده، همسازگر، همبندگر، هم آمیزگر

مترادف ها

ایجاد کننده ائتلاف یا انضمام (اسم)
integrator

تخصصی

[شیمی] ماشین انتگرال گیر، بندک گیر
[برق و الکترونیک] انتگرال گیر - انتگرال گیر مداری که خروجی ان آنتگرال ورودی نسبت به زمان است .
[ریاضیات] انتگرال گیر
[آمار] انتگرال گیر

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that combines; integraph, machine that makes integral calculations

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: یکپارچِگر

⚫ نگارش به خط لاتین: Yekpārchegar

⚫ آمیخته از: یکپارچه ( integrated ) و �گر� ( er )

...
[مشاهده متن کامل]

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

در الکترونیک: انتگرال گیر

In Sci - fi :
( دستگاه )
ترکیب کننده
مخلوط کننده

Something that :
combines
merges
unites
joins
fuses
blends
mixes
intermixes
harmonizes
melds
The matter/antimatter integrator control

مدیر یا هماهنگ کننده
تجمیع کننده

بپرس