insuppressible


معنی: غیر قابل کنترل، فرو ننشاندنی، نخواباندنی
معانی دیگر: سرکوب نکردنی

جمله های نمونه

1. Quotation from Internet literature has become an insuppressible and booming existence for all the problems in its application to journal papers.
[ترجمه گوگل]نقل قول از ادبیات اینترنتی به وجودی سرکوب ناپذیر و پررونق برای همه مشکلات موجود در کاربرد آن در مقالات مجلات تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]نقل قول از ادبیات اینترنت تبدیل به یک موجودیت insuppressible و پر رونق برای همه مشکلات کاربرد آن در مقالات ژورنال شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Constitution or criminal law can get effect instantly on controlling death penalty. However, the substantive control ways have some insuppressible localization.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی یا قوانین جزایی می توانند فوراً در کنترل مجازات اعدام تأثیر بگذارند با این حال، راه‌های کنترل اساسی، محلی‌سازی غیرقابل سرکوب دارند
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی یا قانون جزایی فورا می تواند بر کنترل مجازات اعدام تاثیر بگذارد با این حال، روش های کنترل اساسی some insuppressible دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A series of problems caused by the lack of data overall planning began to appear constantly, and became insuppressible difficulties hindering the IT system development of commercial banks.
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از مشکلات ناشی از فقدان برنامه ریزی کلی داده ها به طور مداوم ظاهر شد و به مشکلات غیرقابل سرکوبی تبدیل شد که مانع توسعه سیستم فناوری اطلاعات بانک های تجاری شد
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از مشکلات ناشی از فقدان برنامه ریزی کلی داده ها بطور مداوم شروع به ظاهر شدن کرد و به مشکلات insuppressible تبدیل شد که مانع توسعه سیستم فن آوری اطلاعات در بانک های تجاری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The soft brown plumage has a texture like velvet; they have insuppressible crests and a face pattern to inspire a make-up artist.
[ترجمه گوگل]پرهای قهوه ای نرم بافتی شبیه مخمل دارد آنها تاج های سرکوب ناپذیر و الگوی صورت برای الهام بخشیدن به یک میکاپ آرتیست دارند
[ترجمه ترگمان]پره ای نرم قهوه ای یک بافت مثل مخمل دارند؛ they insuppressible دارند و الگویی برای الهام بخشیدن به هنرمند ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Chinese people as a whole are practically-minded, exhibiting a compulsory (unquenchable, insuppressible ) interest in pragmatism and rationalism.
[ترجمه گوگل]مردم چین به عنوان یک کل عملاً فکر می کنند و علاقه ای اجباری (خفه نشدنی، سرکوب ناپذیر) به عمل گرایی و عقل گرایی نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]مردم چین به عنوان یک کل، کاملا روشنفکر هستند و یک علاقه اجباری (unquenchable، insuppressible)در عملگرایی و خردگرایی را به نمایش می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This fatal desire has its origin in the very nature of man—in that primitive, universal, and insuppressible instinct that impels him to satisfy his desires with the least possible pain.
[ترجمه گوگل]این میل مهلک منشأ خود را در ذات انسان دارد - در آن غریزه بدوی، جهانی و سرکوب ناپذیر که او را وادار می کند تا خواسته هایش را با کمترین درد ممکن برآورده کند
[ترجمه ترگمان]این آرزوی کشنده، منشا آن در طبیعت انسان - در آن طبیعت بدوی، جهانی و instinct است که او را مجبور می کند تا با کم ترین دردی که ممکن است امیال او را ارضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر قابل کنترل (صفت)
incontrollable, rambunctious, ungovernable, insuppressible

فرو ننشاندنی (صفت)
insuppressible, inextinguishable

نخواباندنی (صفت)
insuppressible

انگلیسی به انگلیسی

• impossible to subdue, impossible to repress

پیشنهاد کاربران

بپرس