insult

/ˌɪnˈsəlt//ɪnˈsʌlt/

معنی: خواری، توهین، سب، خون ریزی، بی احترامی کردن به، فحش دادن، خوار کردن، توهین کردن به
معانی دیگر: اهانت، خوارداشت، توهین کردن، اهانت کردن، خوارداشت کردن، (پهلوی) ویزاستن، (پزشکی: آسیب به بافت یا اندام و هر چیزی که موجب این آسیب باشد) افگار، فگار، (قدیمی) حمله، تک، برتاخت، (ارتش) حمله ی غافلگیر کننده، ناگهان تک، یورش بردن، برتاختن، (قدیمی) مغرورانه رفتار کردن، بالیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: insults, insulting, insulted
(1) تعریف: to offend by speaking to or treating rudely or contemptuously.
مترادف: affront, cut
متضاد: adulate, compliment, flatter
مشابه: abuse, deride, dishonor, disparage, humiliate, jeer at, offend, put down, slight, slur, snub, taunt

- They insulted us with their snide comments about our home.
[ترجمه مهرداد شرقی فرد حقیقی] آنها بابیان کنایه آمیز خود در مورد خانه مان ، به ما توهین کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها با کامنت های سخیف خود در مورد خانه ما به ما توهین کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها با نیش و کنایه به ما در مورد خانه ما توهین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to show a lack of respect for.
مترادف: offend
متضاد: honor
مشابه: affront, assail, disgust, transgress, violate

- The play insulted their sense of propriety.
[ترجمه مهديه] نمایش به احساس به جای آنها توهین کرده بود.
|
[ترجمه گوگل] این نمایشنامه به حس شایستگی آنها توهین کرد
[ترجمه ترگمان] نمایش به معنای رفتار مودبانه آن ها توهین کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: insultingly (adv.), insulter (n.)
(1) تعریف: an attack or offensive remark or behavior, or something that has the effect of such a remark or behavior.
مترادف: affront, barb, contumely, indignity
متضاد: compliment
مشابه: aspersion, calumny, cut, dig, gibe, impertinence, insolence, invective, jeer, offense, profanity, put-down, rub, slight, slur, snub, wound

- The two sides hurled insults at each other.
[ترجمه گوگل] دو طرف به یکدیگر فحاشی کردند
[ترجمه ترگمان] هر دو طرف به یکدیگر توهین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She viewed the question as an insult to her intelligence.
[ترجمه گوگل] او این سوال را توهین به هوش خود می دانست
[ترجمه ترگمان] او این سوال را به عنوان توهین به هوشش تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their refusal to accept his gift was an insult that he could not forgive.
[ترجمه مهديه] عدم پذیرش هدیه اش توسط آنها توهینی بود که نمی توانست ببخشد.
|
[ترجمه گوگل] امتناع آنها از پذیرش هدیه او توهینی بود که او نمی توانست آن را ببخشد
[ترجمه ترگمان] امتناع از پذیرفتن این هدیه، توهینی بود که او نمی توانست او را ببخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in medicine, a trauma or injury.
مترادف: injury, trauma
مشابه: wound

- The patient suffered an insult to the right side of his brain.
[ترجمه سعید خلیلی] به سمت راست مغز بیمار اسیب زده شد
|
[ترجمه مهديه] بیمار از زخمی که در سمت راست مغزش بود رنج میبرد.
|
[ترجمه شان] بیمار از خون ریزی در سمت راست مغزش ، رنج می برد.
|
[ترجمه گوگل] این بیمار به سمت راست مغزش توهین شد
[ترجمه ترگمان] بیمار به سمت راست مغزش توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. any insult to the constitution of a patient suffering from tuberculosis
هر گونه افگار به بنیه ی بیمار مبتلا به سل

2. that insult woke his anger
آن توهین خشم او را برانگیخت.

3. wanton insult
توهین بلا مقدمه

4. add insult to injury
علاوه بر آسیب رساندن توهین هم کردن

5. a downright insult
توهین محض

6. a thermal insult
افگار دمایی (ناشی از حرارت زیاد)

7. an intentional insult
توهین عمدی

8. if you insult my family, i will demand satisfaction
اگر به خانواده ام توهین بکنی درخواست تاوان (یا درخواست دوئل) خواهم کرد.

9. to add insult to injury
علاوه بر آسیب رساندن توهین هم کردن،صدمه زدن و اهانت هم کردن

10. i pocketed their insult and smiled
من توهین آنها را به روی خود نیاوردم و لبخند زدم.

11. to repair an insult
توهین را تلافی کردن

12. he considers it an insult to his intelligence
او آن را نوعی اهانت به عقل و شعور خود تلقی می کند.

13. she responded angrily to the insult
نسبت به آن توهین واکنش خشم آمیزی کرد.

14. he is still steaming over the insult
هنوز از آن توهین به خود می پیچد.

15. i was cut to the quick by the insult
آن توهین قلبم را جریحه دار کرد.

16. she showed remarkable discipline: she did not refer to their insult at all
او خودداری قابل ملاحظه ای از خود نشان داد و اصلا به توهین آنها اشاره ای نکرد.

17. Some advertising is an insult to our intelligence.
[ترجمه مهديه] بری از تبلیغات توهین به شعور ماست.
|
[ترجمه گوگل]برخی تبلیغات توهین به شعور ماست
[ترجمه ترگمان]برخی تبلیغات به هوش ما توهین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. An insult like that isn't easy to forgive.
[ترجمه مهديه] توهین چیزی نیست که به این راحتی ها بخشیده شود.
|
[ترجمه شان] توهینی مانند آن، به سادگی بخشوده نمی شود.
|
[ترجمه گوگل]بخشیدن چنین توهینی آسان نیست
[ترجمه ترگمان]یه توهین به این خیلی راحت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We should not insult them, take away their personal effects or try to exact recantations from them, but without exception should treat them sincerely and kindly.
[ترجمه گوگل]ما نباید به آنها توهین کنیم، وسایل شخصی آنها را از آنها بگیریم یا سعی در انکار آنها داشته باشیم، بلکه بدون استثنا باید با آنها صمیمانه و مهربانانه رفتار کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نباید به آن ها توهین کنیم، تاثیرات شخصی خود را برداریم و یا سعی کنیم آن ها را از آن ها دقیق بگیریم، اما بدون استثنا باید با آن ها صادقانه و با مهربانی رفتار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I don't mean this as an insult, but I think the team would play better without you.
[ترجمه گوگل]منظورم توهین نیست، اما فکر می کنم تیم بدون تو بهتر بازی می کند
[ترجمه ترگمان]منظورم این نیست که این یک توهینه، اما من فکر می کنم تیم بدون تو بهتر بازی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. His comments were seen as an insult to the president.
[ترجمه گوگل]اظهارات وی توهین به رئیس جمهور تلقی شد
[ترجمه ترگمان]نظرات او به عنوان توهین به رئیس جمهور تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. What he said stank of insult.
[ترجمه گوگل]حرفی که زد بوی توهین داشت
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون گفت بوی گند میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The insult still rankled in his mind.
[ترجمه گوگل]توهین هنوز در ذهنش موج می زد
[ترجمه ترگمان]این توهین هنوز در ذهنش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She was still smarting from the insult.
[ترجمه Azin] اوهنوز به سبب آن بی احترامی ، رنج می برد
|
[ترجمه گوگل]از توهین هنوز هوشیار بود
[ترجمه ترگمان]او هنوز از توهینی که به او کرده بود آزرده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواری (اسم)
abasement, abuse, ignominy, poverty, insult, abjection, baseness, bitter fate, heavy burden, rough luck, unhappy lot

توهین (اسم)
abuse, contumely, insult, offense, libel, disparagement, flout, vituperation, insolence, aspersion

سب (اسم)
abuse, insult, curse, blame, reproach, reproof

خون ریزی (اسم)
insult, bleeding, bloodshed, hemorrhage, haemorrhage, carnage, bloodbath, blood stroke, slaughter, bloody flux, massacre

بی احترامی کردن به (فعل)
insult, dishonor, dishonour, wrong

فحش دادن (فعل)
abuse, insult, curse, cuss, swear

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

توهین کردن به (فعل)
abuse, insult

انگلیسی به انگلیسی

• affront, offense, rude remark or action
speak or act in a rude or contemptuous manner, offend, affront
if you insult someone, you offend them by saying or doing something that is rude.
an insult is a rude remark or action which offends someone.
you say `to add insult to injury' when you are mentioning an action or fact that makes an unfair or unpleasant situation even worse.

پیشنهاد کاربران

feel insulted به معنی: مورد اهانت واقع شدن
مثلا:
. I felt insulted by the way she spoke to me in front of my colleagues
گزند، آفت، آسیب، لطمه، بلا، خسران
توهین کردن
زخم زبان
زخم زبان زدن
insult توهین و بی ادبی کردن
consult مشورت کردن
Add insult to injury
گل بود و به سبزه نیز آراسته شد
مبارک خیلی خوشگل بود زد آبله هم درآورد
Add insult to injury
نمک روی زخم پاشیدن
اصلی ترین معنی اهانت هست ولی میتونه استهزا هم معنی بده و خطاب به دوستانی که گفتن تحقیر ، برای تحقیر از
Humiliate استفاده می شود!
Insult = scorn
Humiliation = تحقیر
تحقیرکردن
زیست شناسی : آسیب
برای insult میشه مترادف هایی مثل
flout, violate, dishonor, disrespect و بعضی مواقع mock را استفاده کرد.
Injury
دُشنامیدن.
م. ث
دمشنامیدن به بقیه، فقط باعث خشماندن آن ها می شود و کاری دوا نمیکند.
آسیب به بافت
آسیب ( noun )
offend
آزار رساندن، اذیت کردن، رنجاندن
فحش. توهین
مبتلا شدن ، ابتلا
توهین، هر رویدادی که باعث آسیب به بافت یا اندام شود
infuriate
irritate
annoy
offend
a remark or an action that is said or done in order to offend somebody. Ox
Be an insult to sb's mind
باعث کدورت خاطر کسی شدن
کوچک کردن، خرد کردن
دلخور کردن
Begin to insult and flap the waste of hell
شروع کن به توهین و مگس کشی زباله های جهنم
توهین کردن
زیر سوال بردن
Affront to someone
نخستین بیمار شناسایی شده از یک بیماری فراگیر
خوار کردن ِ کسی
حقیر کردن ِ کسی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس