insular

/ˈɪnsələr//ˈɪnsjʊlə/

معنی: ساکن جزیره، منزوی، جزیرهای، وابسته به جزیره، غیر ازاد، تنگ نظر
معانی دیگر: وابسته به یا به شکل جزیره، آبخستی، دور افتاده، تنها، جدا، کوته فکرانه، کوته بینانه، تنگ نظرانه، واقع در جزیره، آبخست زی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: insularly (adv.), insularity (n.)
(1) تعریف: of or relating to an island or the formation of an island.

- Many of the country's insular territories are not inhabited.
[ترجمه محمدرضا] بسیاری از مناطق دورافتاده کشور، خالی از سکنه هستند
|
[ترجمه گوگل] بسیاری از مناطق جزیره ای کشور مسکونی نیستند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مناطق منزوی در این کشور ساکن نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: physically isolated; standing alone.

- The fortress is insular structure built on a precipice.
[ترجمه گوگل] این قلعه بنای جزیره ای است که بر روی یک پرتگاه ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] دژ یک ساختار insular است که بر روی یک پرتگاه ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They've led an insular life up in that cabin.
[ترجمه گوگل] آنها یک زندگی جزیره ای در آن کابین داشته اند
[ترجمه ترگمان] زندگی جدا جدا از خود را در آن کابین هدایت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: closed to new ideas; narrow-minded.
متضاد: broad-minded
مشابه: narrow-minded, petty, provincial

- Their insular attitudes kept them from seeing any value in new art forms.
[ترجمه گوگل] نگرش های منزوی آنها آنها را از دیدن هیچ ارزشی در اشکال هنری جدید باز می داشت
[ترجمه ترگمان] رفتار insular آن ها را از دیدن هر گونه ارزش در شکل های هنری جدید حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: characteristic of the inhabitants of an island.

جمله های نمونه

1. insular climate
آب و هوای آبخستی

2. an insular house
خانه ی دور افتاده

3. the insular circumstances of that tribe
موقعیت دور افتاده ی آن قبیله

4. the insular views of the natives
عقاید کوته بینانه ی بومیان

5. A continental climate is different from an insular one.
[ترجمه گوگل]آب و هوای قاره ای با آب و هوای جزیره ای متفاوت است
[ترجمه ترگمان]آب و هوای قاره ای با یک محیط جزیره ای متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The British are often accused of being insular.
[ترجمه گوگل]بریتانیایی ها اغلب به جزیره ای بودن متهم می شوند
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها اغلب متهم به جدا شدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This strikes me as just as arrogant and insular as would be a judgment pronounced on a ghetto kid.
[ترجمه گوگل]این من را به همان اندازه مغرور و منزوی می کند که قضاوتی که در مورد یک بچه محله یهودی نشین صادر می شود
[ترجمه ترگمان]این امر مرا به همان اندازه arrogant و insular که قضاوت در مورد یک کودک در محله اعلام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Truth does far less harm than insular complacency.
[ترجمه گوگل]حقیقت آسیب بسیار کمتری نسبت به رضایت جزئی دارد
[ترجمه ترگمان]حقیقت آسیب کمتری نسبت به رضایت insular دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is an insular community, its only link with the rest of the world being the lonely Glenelg road.
[ترجمه گوگل]این یک جامعه جزیره ای است و تنها راه ارتباطی آن با سایر نقاط جهان جاده خلوت گلنلگ است
[ترجمه ترگمان]این یک جامعه منزوی است، تنها ارتباط آن با سایر نقاط جهان تنها جاده خلوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The residents of this city have an insular mindset, so strangers are not always made welcome.
[ترجمه گوگل]ساکنان این شهر ذهنیتی جزیره ای دارند، بنابراین همیشه از غریبه ها استقبال نمی شود
[ترجمه ترگمان]ساکنان این شهر یک طرز تفکر منزوی دارند، بنابراین غریبه ها همیشه مورد استقبال قرار نمی گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Landres is a small, insular community in the Midwest.
[ترجمه گوگل]لاندرس یک جامعه کوچک و جزیره ای در غرب میانه است
[ترجمه ترگمان]Landres یک جامعه کوچک و جدا از غرب میانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Each group has its insular concerns and each is locked within the tunnel vision of its own experience and tangible self-interest.
[ترجمه گوگل]هر گروه دغدغه‌های جزیره‌ای خود را دارد و هر کدام در درون چشم‌انداز تونلی تجربه و منافع شخصی خود محبوس شده‌اند
[ترجمه ترگمان]هر گروه نگرانی های خود را دارد و هر کدام در درون چشم انداز تونل تجربه خود و منافع ملموس خود قفل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Clearly, then, Laura Holmes's family is tribal, matriarchal, insular.
[ترجمه گوگل]پس واضح است که خانواده لورا هولمز قبیله ای، مادرسالار و جزیره ای هستند
[ترجمه ترگمان]واضح است که خانواده لو را s، tribal، منزوی و منزوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Edna McGurk came from an insular inner circle of elite Philadelphia society.
[ترجمه گوگل]ادنا مک گورک از یک حلقه درونی دور از جامعه نخبگان فیلادلفیا بود
[ترجمه ترگمان]مک گرک مک گورک، از یک دایره داخلی جدا شده از طبقه ممتاز جامعه فیلادلفیا به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They are insular rather than embracing.
[ترجمه گوگل]آنها به جای در آغوش کشیدن، جزیره ای هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به جای در آغوش کشیدن، جدا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. And the abnormal activation of prefrontal lobe. left insular and thalamus can be regulated after venlafaxine treatment.
[ترجمه گوگل]و فعال شدن غیر طبیعی لوب جلوی مغز بعد از درمان با ونلافاکسین می توان سمت چپ اینسولار و تالاموس را تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان]و فعالیت غیر عادی لوب پیشانی insular و تالاموس را می توان بعد از تیمار venlafaxine کنترل نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Objective To assess the effect of insular cortex on cardiac damage in patients with cerebral apoplexy.
[ترجمه گوگل]هدف: ارزیابی اثر قشر منزوی بر آسیب قلبی در بیماران مبتلا به آپوپلکسی مغزی
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی تاثیر قشر منزوی در اثر آسیب قلبی در بیماران مبتلا به سکته مغزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن جزیره (اسم)
insular

منزوی (صفت)
solitary, dissociable, cloistered, secluded, insular, retired, offish, indrawn

جزیره ای (صفت)
insular

وابسته به جزیره (صفت)
insular

غیر ازاد (صفت)
insular

تنگ نظر (صفت)
insular

تخصصی

[زمین شناسی] جزیره ای، کمان آتشفشانی

انگلیسی به انگلیسی

• resident of an island, islander
pertaining to an island; living or located on an island; isolated; narrow-minded
insular people are unwilling to meet new people or to consider new ideas.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Isolated; limited in perspective or experience 🧍‍♂️🫷👥️👥️👥️
🔍 مترادف: Isolated
✅ مثال: Her insular views made it difficult for her to understand the perspectives of others.
[ADJECTIVE]
🇺🇸این سُ لِر
🇬🇧این سیو لِر
سه معنی مهم ش:
۱ ) منزوی و جدا افتاده از دیگران
۲ ) کوته فکر و کوته بین و یه جورایی تنگ نظر
۳ ) جزیره ای - مربوط به شکل دادن یا گرفتن یک جزیره
...
[مشاهده متن کامل]

MEANING
1 - ignorant of or uninterested in cultures, ideas, or peoples outside one's own experience.
- interested only in your own country or group and not willing to accept different or foreign ideas
2 - lacking contact with other people
- characteristic of an isolated people
especially : being, having, or reflecting a narrow provincial viewpoint
3 - of, relating to, or constituting an island
- dwelling or situated on an island
insular residents
- of or relating to an island of cells or tissue
💠 Ebrahim Raisi was no moderate, but his death may mean Iran becomes even more hardline
. . . Who will be the next supreme leader isn’t clear. But the regime is unlikely to extend its hand to anyone but ultra - loyalists
. . . As Khamenei approached his 80s, he began shifting the Iranian regime to become increasingly insular. Khamenei is concerned about succession and wants to ensure that he is replaced by someone who will carry on the same policy and strategy. Every cycle of selecting members of the Assembly of Experts, the deliberative body that selects the supreme leader and over which Khamenei exerts significant influence, has brought in an increasingly hardening core of Khamenei loyalists.

متعصب به کشور و قوم خود و بی میل به نظرات و مردمان غیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : insularity / insularism
✅️ صفت ( adjective ) : insular
✅️ قید ( adverb ) : _
[پزشکی] جزیره ای: مربوط به سلولهای جزایر
1 - جدا افتاده، منزوی، تنها
2 - ( شخصیت و رفتار ) تنگ نظر، کوته فکرانه

بپرس