instrumentally


با وسیله، با اسباب، با ساز، با الت موسیقی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: by, using, or with an instrument.

(2) تعریف: on or with a musical instrument.

انگلیسی به انگلیسی

• in a useful manner; by means of an instrument

پیشنهاد کاربران

1 - in a way that is important in making something happen
به گونه ای که در تحقق چیزی مهم ( مؤثر ) است
2 - By means of an instrument or agency
از طریق ابزار یا عامل/ به لحاظ ابزاری
3 - as means to an end
...
[مشاهده متن کامل]

به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف
مثال:
He was instrumentally powerful in pushing through the policy.
او در پیشبرد این سیاست بسیار تواتمند بود.
Self - esteem is good both instrumentally and for its own sake.
عزت نفس هم از نظر ابزاری [برای رسیدن به هدفی] و هم فی نفسه مطلوب است.
( هم ابزاراً و هم ذاتاً مطلوب است. )

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : instrument / instrumental / instrumentalist / instrumentation / instrumentality
✅️ صفت ( adjective ) : instrumental
✅️ قید ( adverb ) : instrumentally
به طوری مؤثر، سودمند
ابزاری

بپرس